مسلم و تسلیم هستم و شهادت می دهم به خداوند "حی لا یموت واحد، رحمان و
رحیم و .... محمد (ص)، بهترین برگزیده از یک صد و بیست و چهار هزار
رسولش و علی (ع) وصی بر حقش و یازده فرزند علی (ع) از فاطمه (س) که
همگی برحقند و اما تنها حجت خدا مهدی(عج) است که به انتظار فرمان ظهورش
(نگران از انسانیت) نشسته است.
قال الحسین (ع) "ان الحیاه عقیده و الجهاد و لیمحص الله الذین آمنوا و
یمحق الکافرین"
درود خدا به امام عزیزم که ما را آگاهی بخشید و در هر فرصت برای پاک
کردن زنگار نیتها پرداخت تا فقط برای خدا باشیم و رحمت خدا بر شهداء
باد که به ما آموختند چگونه بهتر رفتن را .
قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم
از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم.
حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.
اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم
این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک
جزء کامل بخوانم. تاریخ اجراء 4/5/69
قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم
از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و
حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک
در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا
باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم
این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید
نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم.
تاریخ اجراء 11/5/69
مادر گفت: نرو، بمان! دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشد
گفت: هرچه تو بگویی.
فقط یک سؤال؛ میخواهی پسرت، عصای این دنیایت باشد یا آن دنیا.
مادر چیزی نگفت و با اشک بدرقه اش کرد....
رفت و شهید شد ...
شهید معینی، ابوالقاسم:
شهید مصطفی ردانی پور:
سرش را از سجده بلند کرد، چشمهای سرخ، خیس اشک. رنگش پریدهبود.نگران شدم.گفتم «چی شده مصطفی؟ خبری شده؟ کسی طوریششده؟» دو زانو نشست. سرش را انداخت پایین. زُل زد به مهرش. دانههایتسبیح را یکی یکی از لای انگشتهایش رد میکرد. گفت یازده تادوازدهِ هر روز را فقط برای خدا گذاشتهام. برمیگردم کارامو نگاهمیکنم. از خودم میپرسم کارهایی که کردم برای خدا بود یا برای دلخودم.
حرف دلم: باید بدونیم برای چی عبادت میکنیم!یکبار فکر کردم نکنه هرشب میرم
مسجد از سر عادت باشه نه شوق عبادت خدا
بسمـــ ربـــ الزهـــرا
باز امشب به دلــــم یاد رفیقــان دارم
زیر لب زمزمـــــه ی آیه ی قـــرآن دارم
که همـه پر بکشـــیدنـد ، ولی جــا ماندم
سالیانی است که من این غمِ پنهان دارم
شــده ام مثـــل کـــویری که نـدارد آبـی
روز و شب از بَرشان خواهش باران دارم
نامه ی مـــادر و ســـــربند و پلاک و چفیه
یادگــــاری است کــه از دولتِ یاران دارم
دائما چشــــم امــید دل و لطــف شـــهدا
اینچنین است که من دست به دامان دارم
اینکه من هستم و اینگونه نفــس می گیرم
همه لطفی است که از سمت شهیدان دارم
ای خدا نیمه شبی حاجت خود می گیرم
من به اعجـــاز شهـــــیدان تو ایمــان دارم
چه کسی هست دهد گوش به حرف دل من
باز امشــب به دلـــــــم یـــاد رفـیقـــــان دارم
مردم بدانید...
که در مکتب ما شهادت مرگی نیست
که دشمن بر ما تحمیل کند
واین آخرین پیام هر شهید است که:
همیشه راه حسین (ع) باقیست و یزیدیان بر فنا!!!
"شهید موحد دانش"
شهادت فقط در جبهه های جنگ نیست
اگر انسان برای خدا کار کند و به یاد او باشد
شهید است...
شهید معلم مهدی رجب بیگی
متولد سال 1336
خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بیخبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطا کن که برای تو برود.
خدایا! ازتومی خواهم همان گونه که تاکنون یاری داده ای ومن کمک های توراحتی به چشم خوددیده ام هیچ گاه مرابه خودم وانگذاری وهمیشه مرایاری ده.
خدایا! دیگرنمی خواهم زنده بمانم من محتاج نیست شدنم من محتاج توهستم.
خدایا! بگوببارد باران که کویرشوره زارقلبم سالهاست که سترون مانده است من دیگر طاقت دوری ازباران راندارم.
خدایا! دوست دارم تنهای تنهابیایم دورازهرهویتی.
خدایا! اگربگوئی لیاقت نداری خواهم گفت:(لیاقت کدامیک ازالطاف توراداشته ام)
خدایا! مگرغیرازاین است که بدن مابرای مردن آفریده شده پس دوست دارم بدنم طوری قطعه قطعه شود وبدنی برای من باقی نماند تااینکه قسمتی از زمینی رابه عنوان قبراشغال کنم که بعدهابگوینداودرراه خداکشته شده است.
خدایا!می خواهم مثل مادرم فاطمه زهرا(س)گمنام باشم.می خواهم جسدی نداشته باشم.کسی برایم چلچراغ نگذارد وکسی مراسمی نگیرد.
خدایا! دوست دارم مظلوم کشته شوم ودرراهت پودرشوم واثری ازمن نماند.این خواهش من ازتواما توهرچه خواستی انجام بده.
خدایا! آرزوی به شهادت رسیدن وشربت نوشیدن راازمن نگیر.
درراه خدا بادل وجان باید رفت از پا فتاده سرنگون باید رفت
خدمت میثم کوچولو سلام عرض می کنم و از خدا می خواهم که تو یادگارم را زیر سایه خود حفظ نماید و خود او نگهدار تو باشد.
آره میثم جان!
بابا رفت به صحرای کربلای ایران، خوزستان داغ، تا شاید درد حسین(ع) را با تمام گوشت و پوستش حس کند.
بابا رفت تا شاید بوی خون حسین(ع) به مشامش برسد.
بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین(ع) بوسه بزند.
بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را بر روی تمام دلهایی که هوای کربلا دارند باز بکند.
بابا
رفت تا شاید دیگر برود و پهلوی تو نباشد اما این را بدان که همه چیز
ناپایدار است چه برای تو و چه برای من. تنها چیزی که باقی می ماند و قابل
اتکاء است خداست.
میثم جان! سال گذشته در چنین روزی ساعت چهار صبح به
دنیا آمدی یکسال از عمرت گذشت چه بسا در چنین روزی که روز به دنیا آمدن تو
است بابا پهلوت نباشه اما هیچ عیبی نداره خدای بابا که تو را دوست داره که
هست پس ناراحت نباش و همیشه به خدا فکر کن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت.
خدایا این سرزمین پاک در دست ناپاکان است، در همین 20 کیلومتری من در همین تاریکی شب علی می خواست و به نخلستان می رفت فاطمه وضو می گرفت پیامبر به سجده می رفت و حسن و حسین به عبادت میپرداختند. این خانه کوچک این سنگر این گودی در دل زمین ، این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است.
فریاد است غوغاست ...
تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است.
خدایا
این خانه کوچک را بر من مبارک گردان ، در این چند روز با خاک انس گرفته ام
. بوی خاک گرفته ام ، رنگ خاک گرفته ام ، حال می فهمم که چرا پیامبر علی
ابن ابیطالب را ابوتراب نامید.
خدایا اگر من در دل سنگرم تو در دل من
هستی و در دل من و سنگر هر دو حضور داری . لحظات چگونه می گذرد ؟ عبور زمان
مانند عبور آب بحری از جلوی چشمانم کاملا ملموس است.
اما زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پر طپش است یک دل خاکی در زمین خدا است ، پاکی در متن نمی تواند تکرار پذیر باشد
آری ... تنها موهبتی است الهی در تنهایی از تنهایی بدر می آییم در تنهایی به خدا می رسیم ... و در سنگر تنها هستم.
شادی روح مطهر این شهید بزرگوار و همه ی شهدا از صدر اسلام تا به امروز
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم واحشرنا معهم واهلک اعدائهم اجمعین
نام: شهیـد رضا قنبری
شهادت: مصادف با شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) - 19 /8 /64
مزار: گلزار شهدای بهشت زهرا(سلام الله علیها) قطعه: 26 ردیف: 35
شماره:33
خون شهید، جاذبهی خاک را خواهد شکست؛
و ظلمت را خواهد درید؛
و معبری از نور خواهد گشود؛
و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن،
هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد.
شهید سید مرتضی آوینی
- ای کاش همه می دانستند شما با دست خالی در بیابان های خشک خوزستان چه کردید
- ای کاش همه می فهمیدند برای چه در کوه های سنگلاخی و سرمای سوزناک کردستان دوام می آوردید و چه شب ها که تا صبح مشغول دفاع بودید.
- ای کاش متوجه بودند که شما رفتید تا چادر از سر خواهران و مادرانتان نکشند .
- رفتید تا اسلام بماند ...
- رفتید تا آقا امام زمان (عج الله فرجه) اینقدر احساس بی کسی و تنهایی نکند تا شاید کمتر اشک بریزد و تا سحرگاهان از غربت ناله کند
تا شاید کمتر برای صورت نیلی و پهلوی شکسته مادش زهرا جامه بدرد و آه افسوس گوید .
- اما حیف و صد حیف
چــهـ ســوزنــاکـ مادرتـ برایــتـ گریـهـ کرد
چهــ زیــبا آرامـــ گرفتــه ایـد ایـــ عـزیـــزان
حضرت علی علیه السلام فرمود :
خدایا، ای پروردگار آسمان برافراشته … اگر ما را بر دشمنان پیروز گرداندی، از ستم و تجاوز دورمان دار و بر حق استوارمان گردان و اگر دشمنان بر ما پیروز شدند، شهادت را روزیمان فرما و از فتنه بازمان دار.
نهج البلاغه، خطبه170
اومده بود مرخصی. نصفه شب بود که با صدای ناله ش از خواب پریدم. رفتم پشت در اتاقش.
سر گذاشته بود به سجده و بلند بلند گریه می کرد؛ می گفت: «خدایا اگر شهادت رو نصیبم
کردی می خواهم مثل مولایم امام حسین (علیه السلام) سر نداشته باشم. مثل علمدار
حسین(علیه السلام) بی دست شهید شم...»
وقتی جنازه ش رو آوردند، سر نداشت. یک
دستش هم قطع شده بود، همون طور که دوست داشت. مثل امام حسین(علیه السلام)، مثل حضرت
عباس(علیه السلام)...
«شهید ماشاءالله رشیدی »
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
واحشرنا معهم واهلک اعدائهم اجمعین
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه …
نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
شهیدان را به نوری ناب شوییم
درون چشمۀ مهتاب شوییم
شهیدان همچو آب چشمه پاکند
شگفتا آب را با آب شوییم؟
***
مبادا خویشتن را واگذاریم
امام خویش را تنها گذاریم
ز خون هر شهیدی لاله ای رست
مبادا روی لاله پا گذاریم
امام هادی ع
هر کس از خدا بترسد ، مردم از او بترسند ، و هر که خدا را اطاعت کند ، از او اطاعت کنند ، و هر که مطیع آفریدگار باشد ، باکى از خشم آفریدگان ندارد ،و هر که خالق را به خشم آورد ، باید یقین کند که به خشم مخلوق دچار مىشود.
(تحف العقول ، ص ۵۱۰)
ای شهید ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
«زهره » به
نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئینهدار خون تو اند آسمانیان
رنگینکمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید
در فتنهخیز حادثهها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
«عارف » زبان
گشوده به تأکید، ای شهید