سلام به همه دوستان عزیز با قبولی طاعات و عباداتتون به در گاه حق تعالی
یه سوال دارم ازتون
اگه بخواید دعا در حق خودتون کنید چیه
اولین و آخرین و مهمترین و باارزشترین دعا
اللهم عجل الولیک الفرج
اما منظور من دعا برای خودتون
منتظر دعاهای خوبتون هستم
دعا برای دیگران هم فراموش نشه
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ وفّرْ فیهِ حَظّی من بَرَکاتِهِ وسَهّلْ
سَبیلی الى خَیْراتِهِ ولا تَحْرِمْنی قَبولَ حَسَناتِهِ یا هادیاً الى
الحَقّ المُبین.
خدایا زیاد بگردان در آن بهره مرا از برکاتش وآسان
کن راه مرا به سوى خیرهایش و محروم نکن ما را از پذیرفتن نیکیهایش اى
راهنماى به سوى حـق آشکار .
دم افطار که بی تاب و تشنه ترم.....
دم
افطار که بیتابتر و تشنهترم
میشوم غرق علمدار...عمو...آب...حرم...
حضرت نبى اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند:
حضرت موسى (علیه السلام ) در مناجات خود با خدا عرض کرد: خدایا، من خواهان قرب تو هستم . خداوند فرمود: قرب من از آن کسانى است که لیله القدر را بیدار باشند. عرض کرد: خدایا، رحمتت را خواهانم . خداوند فرمود: رحمت شامل حال کسانى است که در شب قدر به مساکین رحم مى کنند.
عرض کرد: خدایا، من جواز عبور از صراط را خواهانم .
خداوند فرمود: این جواز براى کسانى صادر مى شود که در لیله القدر صدقه بدهند
عرض کرد: خدایا، من خواهان درختان و میوه هاى بهشت هستم . خداوند سبحان فرمود: این نعمت براى کسانى است که در لیله القدر به تسبیح مشغولند.
عرض کرد: خدایا، من نجات از آتش را مى طلبم . فرمود: نجات براى کسانى است که در لیلة القدر به استغفار مشغولند.
عرض کرد: خدایا، من رضاى تو را مى طلبم . فرمود: رضاى من را کسى جلب کرد که در لیلة القدر دو رکعت نماز خواند.
کسى که در شب قدر (شب بیست و سوم ماه رمضان) دو سوره عنکبوت و روم را بخواند، به خدا-اى ابو محمد-او بدون استثنا اهل بهشت است .
ثواب دو رکعت نماز در کنار قبر ابى عبدالله الحسین (علیه السلام )
بوی شب قدر
بیاییم
دلهایمان را از غرور و ریا بتکانیم و خدای سبحان را به یکرنگی ستایش کنیم.
بیاییم دوباره دل های کدرمان را تا انتهای آسمان بکشانیم و برای
آرزوهایمان دعا کنیم، دوباره پر از احساس شویم و برای زلال شدن کوشش کنیم.
بیاییم فانوس ها را برداریم و سکوت شب را با طروات وضو زیباتر کنیم و در
قنوت نمازمان دل های نیازمند را فراموش نکنیم. اینک بوی شب قدر می آید و من
از اکنون جلوه دست هایی را می بینم که خاموش به دعا می ایستند و بهار در
آنان می جوشد. وسعت دل هایی را می بینم که در کنج تاریکی شب، قرآن بر سر،
با صفا و با محبت می تپند و بی قرار او را می خوانند.
از خداپرسیدم اگر در سرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای، آرزو کردن چه سود؟
ندایی گفت: شاید نوشته باشم “هر چه آرزو کرد”.
دلم میخواد بیام پای ضریحت زار بزنم وبگم : آقا دوستت دارم.
آقا منو به خاطر کارهایی که تا به حال انجام دادم و
شما خوشتون نیومده منو ببخش. میخوام داد بزنم وبگم:
ارباب حسین دوستـــــــــــــــــــت داااااااااارم...
میخوام همه بدونن که چقدر دوستون دارم...
آقاجون گفتن دوری و دوستی نگفتن انقدرطول بکشه!!!
گفتن کربلا نگفتن آدمو دیوونه میکنه!!!
آقا جون من تورو میخوام ، من تو رو میخوام به خود ت
قسم بیشترازچشام، کی میشه بیام؟ کی میشه بیام پای شیش
گوشه بگم السلام !چطوری بگم ای غریب حسین من تورومیخوام؟
. من تورو میخوام!چطوری بگم تشنه لب حسین من تورو میخوام؟
منو ول نکن ،سگ روسیاهتو خجل نکن...!
من که طینتم! غیر کربلات منو محروم از آب وگل نکن!
یا منو بخر یا منو ببر دل دل نکن ، دل دل نکن،عیبی نداره...
دیگه ازاین به بعد تا توی خلوتم باهات بشینم ، میگم :
آقا باشه ، آقا باشه ماهم خدایی داریم...باشه آقا! اما چه بگی
بیا چه بگی برومیگم:دوستت دارم ... دوستت دارم...
باهمه بدبختی هام و باهمه روسیاهیام بازم جار می زنم:
دوستت دارم،آقام حسین دوستت دارم... با خماری حرمت
میسازم ، این خماری روازمن نگیر...
عیب نداره بازم میگم اگه کربلا راهم ندادن ، اگه مدینه
راهم ندادن ، اگه نتونستم نجف رو ببینم ، سامرا وکاظمین
خاکشو ببوسم ،میگم هروقت دلم گرفت میرم پیش آقام امام
رضا ، سرمو روی سنگ حرمش میذارم وعقده ی دلمو
وا میکنم.میگم همه رفتن کربلا ومن جاموندم جاموندم جاموندم.
آقاجون! میگم همه رفتن و شیش گوشه رو دیدن ومن ندیدم ندیدم...
رفتم پیش آقام امام رضا و بهش گفتم که به منم برات کربلا بده...
توکلاس درس خدا، اونی که ناشکری میکنه ردمیشه, اونی که ناله میکنه تجدیده، اونی که صبرمیکنه قبوله، اونی که شکرمیکنه شاگرد ممتازمیشه، من دعا میکنم همیشه شاگرد ممتاز خدا باشی تو هم دعاکن تاباهم تویک کلاس باشیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اهْدِنی فیهِ
لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ
الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على
محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.
و سوم اینکه در بهترین کاخ ها و خانه های جهان زندگی کنی.
پسر لقمان گفت ای پدر! ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای گیری، آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست.
دوباره دیدمـش !
بی گـمان آیـنـه را شکستم
لقمان حکیم(ره)پسر را گفت:امروز طعام مخور و روزه دار و هر چه بر زبان راندی بنویس. شبانگاه همه آنچه را که نوشتی بر من بخوان انگاه روزه ات را بگشا و طعام خور.
شبانگاه پسر هر چه نوشته بود خواند. دیر وقت شد وطعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد وپسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هر چه گفته بود نوشت وتا نوشته را برخواند آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم هیچ نگفت شب پدر از او خواست تا کاغذها بیاورد و نوشته ها برخواند . پسر گفت: امروز هیچ نگفته ام تا برخوانم.لقمان گفت: پس بیا و از این نان که در سفره است بخور و بدان که روز قیامت آنان که کم گفته اند چنان حال خوشی دارند که اکنون تو داری.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ وَفّقْنی فیهِ
لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ
بِرَحْمَتِکَ الى دارِ القَرارِبالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین.
خدایا توفیقم ده در آن به سازش کردن نیکان ودورم دار در آن
از رفاقت بدان وجایم ده در آن با مهرت به سوى خانه آرامش به خدایى خودت
اى معبـود جهانیان.
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
شهید ابوالحسنی را بچه ها دایی صدا می زدند. این اواخر ریشش حسابی بلند شده بود. شاید یک قبضه!
بانویی به خدمت پیامبر خدا رسید . پیامبر از او سؤال کرد که همسر کدام یک از
مسلمانان است . زن، پاسخ داد که : فلان کس . پیامبر پرسید : «همان که سفیدی ای در
چشمش هست؟». زن، برافروخته پاسخ داد : نه، ای پیامبر خدا ! چشم همسر من سالم است .
پیامبر خندید و فرمود : « چرا رنجیده شدی؟ مگر کسی هست که در چشمش سفیدی نباشد؟»
امام علی (ع) : در سفارش خود به امام حسن (ع) : پسر جانم دلت را با پند و موعظه سودمند زنده ساز و با بی اعتنائی به لذت های فانی دنیا سرکوبش کن و با یاد مرگ زبون و خوارش ساز و آنچه که به مردم پیش از تو در دنیا رسیده یادآوریش کن و در شهرها و ویرانه های پیشینیان نظر کن و ببین چه ها کردند و عاقبت به کجا رفتند پس در میان بناها و خانه هایشان بایست و بگو آهای خانه های خالی و بی صاحب کجایند صاحبان و مالکان تو آنگاه بر سر گورهایشان بایست و بگو آهای پیکرهای پوسیده و اندامهای متلاشی شده منزل جدیدی که در آنید یعنی خانه قبر چگونه یافتیدش ؟!!بدان ای پسرم دیری نشود که تو هم یکی از آنها شوی پس کار آخرتت را اصلاح کن و آخرتت را به دنیای فانی بی ارزش مفروش.
میلاد کریم سبزپوش آل فاطمه
اولین گل بوستان علی و زهرا
تنهاترین سردار لشکر حیدر
و غریب شهر پیامبر
حضرت امام حسن مجتبی(ع)
واژه های نایاب....
اعمال مخصوص شب نیمه ماه مبارک رمضان و فضیلت روز نیمه
1- دو روز
روزه بگیرد
2- تعداد1010 بار صلوات بفرستد
3- پنج بار تسبیحات
حضرت زهرا(س) را بگوید
4- مبلغ 100 ریال در راه خدا صدقه
بدهد
5- به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهرری
برود
6- مبلغ 50 ریال برای کمک به هزینه های حرم، به داخل
ضریح حضرت عبدالعظیم (ع)بیاندازد.
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.دلتنگی هایت را از خودت بپرس.و نگران هیچ چیز نباش!هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!اما من نمی خواهم تو همان باشی!تو باید در هر زمان بهترین باشی.نگران شکستن دلت نباش!میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.و جنسش عوض نمی شود …و میدانی که من شکست ناپذیر هستم …و تو مرا داری …برای همیشه!چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد …چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای…چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!دلم نمی خواهد غمت را ببینم …می خواهم شاد باشی …این را من می خواهم …تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود …نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!فقط کافیست خوب گوش بسپاری!و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!پروردگارت …با عشق !
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ لا تؤاخِذْنی فیهِ
بالعَثراتِ واقِلْنی فیهِ من الخَطایا والهَفَواتِ ولا تَجْعَلْنی فیه
غَرَضاً للبلایا والآفاتِ بِعِزّتِکَ یا عزّ المسْلمین.
خدایا مؤاخذه نکن مرا در ایـن روز به لغزشها و درگذر از من در آن
از خطاها و بیهودگیها و قرار مده مرا در آن نشانه تیر بلاها و آفات اى عزت
دهنده مسلمانان.
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
"اَ لَا یَا اَیُّهاالمَامُولُ فِی کُلِّ حَاجَتٍ الَیکَ شَکَوتُ الصُّرفَا سَمع شِکَایَتِی "
هر حاجت ونیازی داشته باشم امید ودلبستگیم فقط به تو است و اگر ضرر وزیان وناراحتی به من برسد
به تو پناهنده می شوم و شکایت دردم را به تو می گویم وچاره ی انرا فقط از تو می جویم می خواهم به
شکوه های دلم توجه کنی.
خدایا خیلی دوستت دارم.خواهش می کنم همیشه یاورم باش .
جانبازی شیمیایی در خاطراتش چنین گفته است: تاکسی که مرا از ترمینال جنوب تا خانه ام آورد ۱۰۰ تومان بیشتر گرفت . چون می گفت باید ماشینش را ببرد کارواش . گرد و غبار لباس خاکی من را میخواست بشوید !!!
همان روز باید می فهمیدم که چه اتفاقی افتاده …اما طول کشید …زمان لازم بود …همین چندی پیش آژانس گرفته بودم تا بروم جائی ..راننده پسر جوانی بود که حتی خاطره آژیر خطر را هم در ذهن نداشت . ریه هایم به خاطر هوای بد تحریک شد و سرفه ها به من حمله کردند . از حالم سوال کرد.
( کم پیش می آید که وضعیت جسمانیم را برای کسی توضیح بدهم …اما آن شب انگار کسی دیگر با زبان من گفت …گوئی قرار بود من چیزی را درک کنم و بفهمم با تمام وجود ) گفتم که جانباز شیمیائی هستم و نگران نباشد و این حالم طبیعی است . سکوت کرد …به سرعت ظبط ماشینش را خاموش کرد و خودش را جمع و جور نمود …وارد اتوبان که شدیم …حالم بدتر شد …سرفه ها امانم را بریده بودند …
ایستاد و مرا پیاده کرد و گفت که ممکن است حالم بهم بخورد و ماشینش کثیف شود و او چندشش میشود …و…رفت …
من تنها در شبی سرد ..کنار اتوبان ایستاده بودم و با خودم فکر میکردم که: چرا ؟ پدر و مادر او مگر از ما برایش نگفته اند ؟معلمانش چه ؟ …
شرمنده همه جانبازها ؛
مخصوصا اعصاب وروان و شیمیایی ها
سلامتی همه جانبازان و شیمیایی های عزیز
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم