اللَّهُمَّ وَفِّرْ حَظِّی فِیهِ مِنَ النَّوَافِلِ وَ أَکْرِمْنِی فِیهِ بِإِحْضَارِ الْمَسَائِلِ
اى خدا در این روز به اعمال نافله و مستحبات مرا بهره وافر عطا فرما و به حاضر و آماده ساختن مسائل در حقم کرم فرما
وَ قَرِّبْ فِیهِ وَسِیلَتِی إِلَیْکَ مِنْ بَیْنِ الْوَسَائِلِ یَا مَنْ لاَ یَشْغَلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ
و وسیله مرا بین وسایل و اسباب بسوى حضرتت نزدیک ساز اى خدایى که سماجت و الحاح بندگان تو را باز نخواهد داشت.
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
دو روز پیش بود که به خواب مادرش امده بود
مادر جانم می دونم توی این این سال ها خیلی سختی کشیدی، شرمنده ... اما اومدم یه خبر خوش بهت بدم ... یه دو روز دیگه با رفیقام بر می گردم ... نمیگم کدوم رفیق هام چون خودشون راضی نیستند... اما من بر میگردم ... ؛ بعد لبخند زده بود و همین...
مادر که از خواب بیدار شده بود، اصلا طور دیگری رفتار می کرد ... استرس داشت، خوشحال بود، می خندید، گریه می کرد ... شاید یک دقیقه هم حالت ثابتی نداشت...
مادر بیشتر از هر موقع در این سال ها خوشحال بود تا اینکه صدای اخبار توجه ش را جلب کرد ( صدای اخبار: ) ... پس از زحمات چند وقته ی گروههای تفحص و یافتن پیکر 72 شهید گمنام ، هفته آینده روز سه شنبه پیکر این شهیدان در تهران تشیع خوهند شد ، لذا ...
انگار که آب یخی ریخته باشند روی سر مادر ، بهت زده شده بود که بغض ش ترکید و انگار دوباره غم عالم به دلش سرازیر شد... همانطور که به پهنای صورت گریه میکرد با عکس پسرش شروع به صحبت کرد:
یوسفم ... بعد این همه سال، حالا هم اینجوری ... توی این سال ها کجا بودی که ببینی کمرم زیر بار غمت شکست ... رفتی و هیچ خبری ازت نشد ؛ می دونی چه قدر انتظار کشیدم ؟؟! تنها دل خوشیم این بود که یه روز بر میگردی و ... اینجوری میخواستی برگردی که من رو تا آخر عمر حسرت به دل بزاری؟... مگه خودت بهم قول ندادی ... اصلا به خوابم نمی اومدی تا بازم انتظار بکشم نه اینکه ... یا حسین (ع) تو رو به پهلوی شکسته ی مادرت زهرا (س) بچه م رو بهم نشون بده ، من دیگه تحملش رو ندارم ...
مادر تا شب آنقدر التماس و گریه کرد تا از حال رفت ...
نویسنده را دخل و تصرفی در ماجرای یوسف و مادرش نیست اما ... اما مگر میشود سیدالشهدا را قسم بدهی آن هم به ... آنوقت جواب نگیری ؟!! در همان حالی که قطره اشک نویسنده بر روی کاغذ داستان چکید، صدای تلفن خانه مادر را به هوش آورد ... نمی دانست چرا اما ناخدا گاه به سمت تلفن دوید...:
الو ، سلام علیکم ... منزل آقای احمدی ...
بله بفرمایید ...
حاج خانوم شما مادر آقا یوسف هستید؟
بله ، چطور مگه ؟... خبری شده؟...
خبر که ... حاج خانوم حتما خبر دارید که 72 تا شهید رو بچه های تفحص پیدا کردند؟ ... ما دی.ان.ای این شهدا رو یک بار چک کردیم و نتیجه ای نگرفتیم و پیکر اون هارو فرستادیم معراج الشهدا ، ظاهرا آقا مجتبی، یعنی یکی از دوستانی که توی ساختمان معراج بودند شب خوابی می بینه که : یه آقای سبز پوشی میان بالای سر تابوت یکی از شهدا و دستشون رو جلو می برند و کمک میکنند جوانی از توی تابوت بیرون بیاد و بعد دست این جوان رو می گیرند و میان پیش مجتبی ، اون آقای سبز پوش رو میکنند به دوست ما و میگن اسم این جوان یوسف هستش ... سلام ما را به مادرش برسانید و بگویید مادر ما فرمود الوعده وفا ... و آقا مجتبی ما همین جا از خواب بیدار میشه و از اون موقع مدام پیگیری میکنه و به مسئول ها التماس میکنه که یک بار دیگه استخوان های داخل این تابوت رو بفرستند برای آزمایش ... اصرار، انکار دوباره اصرار؛ تا اینکه بالاخره مسئولین راضی میشن بامداد امروز صبح سریعا یک بار دیگه آزمایشس دی.ان.ای رو انجام بدن ... تا اینکه به شکل معجزه آسایی بالاخره هویت این شهید شناسایی میشه به طوری که همه ی آزمایش کننده ها تعجب میکنند ... و اون شهید آقا یوسف شماست ...
اما حالا روز موعود فرا رسیده بود... اولین روز بعد از چندین سال که مادر به آرامش رسیده بود...
حالا وقتش رسیده بود که تابوت یوسف را جلوی چشم مادر باز کنند... تابوتی که در دلش کفن کوچکی پر از استخوان های یوسف گمگشته ی مادر را در بر داشت... کفن را که مثل یک نوزاد به دست مادر دادند یاد روزی نه چندان دور افتاد که یوسف تازه متولد شده را ، جگر گوشه مادر را پرستارها به آغوشش سپردند...
حالا هم یوسف همان یوسف بود اما ... اما ... روز اولی که به دنیا آمده بود سنگین تر از حالا بود ...
روح مطهرش شاد یادش گرامی و راهش پر رهرو باد اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
برگرفته شده از مرکز تحلیلی تخصصی نقد بی طرف www.Naghdbt.ir
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ
ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ
الى الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً
بِعبادِهِ الصّالِحین.
خدایا روزى کن مرا در آن فضیلت شب قدر
را و بگردان در آن کارهاى مرا از سختى به آسانى و بپذیر عذرهایم و بریز از
من گناه و بار گران را اى مهربان به بندگان شایسته خویش.
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
راستی دو روز قبل
سرزده به خانهی دل امید - همکلاسیام - سر زدی
ولی چرا
به خانهی حقیر قلب من نیامدی؟
رد شدم، قبول
ولی به من بگو
کی به من اجازهی عبور میدهی؟
راستی اگر ببینمت
به من هر چه خواستم میدهی؟
کارنامهی مرا
دست راستم میدهی؟
نا امید نیستم ولی به خاطر خدا
از کنار نمرههای زیر ده عبور کن!
ای عصاره گل محمدی!
فصل امتحان سخت ما ظهور کن !
قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم
از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم.
حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.
اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم
این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک
جزء کامل بخوانم. تاریخ اجراء 4/5/69
قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم
از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و
حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک
در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا
باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم
این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید
نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم.
تاریخ اجراء 11/5/69
به پسرم یاد بدهید
که همه حرف ها را بشنود
و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود
و اگر خود را بر حق می داند
به عقایدش اعتقاد داشته باشد
و با تمام قوا پای سخنش بایستد
حتی اگر همه برخلاف او حرف بزنند
به او بگویید
همه مردم صادق و خواهان برابری نیستند
ولی به ازای هر شیاد، صدیقی هم وجود دارد
و به ازای هر سیاستمدار خودخواه
انسان نیکی هم یافت می شود
در ازای هر دشمن، دوستی هست
به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد
که در مدرسه بهتر این است که مردود شود
اما با تقلب به قبولی نرسد
اگر با کار و زحمت خویش، یک ریال کسب کند
بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج ریال بیابد
به او بگویید تعمق کند
به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود
به گلهای درون باغچه و به زنبورها
که در هوا پرواز می کنند،, دقیق شود
به پسرم یاد بدهید
با ملایم ها، ملایم و با گردن کشان، گردن کش باشد
در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید
اما از او یک نازپرورده نسازید
بگذارید که او شجاع باشد
می دانم که وقت می گیرد، و توقع زیادی است
اما ببینید که چه می توانید بکنید
پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است
...
روح پدرم شاد که فرمود به استاد
فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیهِ مَشْکوراً وذَنْبی فیهِ مَغْفوراً وعَملی فیهِ مَقْبولاً وعَیْبی فیهِ مَسْتوراً یا أسْمَعِ السّامعین.
خدایا
قرار بده کوشش مرا در این ماه قدردانـى شده و گناه مرا در این ماه آمرزیده
و کردارم را در آن مورد قبول و عیب مرا در آن پوشیده اى شنواترین شنوایان.
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ محبّاً لأوْلیائِکَ ومُعادیاً لأعْدائِکَ مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیائِکَ یا عاصِمَ قُلوبِ النّبییّن.
بخـنــد
هــرچـنــد
غـمـگینــی
بـبخــش
هــرچـنـد
مـسکینـــی
فـرامـوش کــن
هــرچـنــد
دلــگیــــری
.
.
.
زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت ...
بخنـــد
ببخــش
و فرامـوش کـــن
هــرچـنــد میدانم ...
آســـان نــیســـت.
من را که تبعید کردند منتظر نتیجه کنکور بود. گفت: «بابا! هر جور شده کتاب فروشی رو باز نگه می دارم. این جا سنگره، نباید بسته بشه.» جواب کنکور آمد، دانشگاه شیراز قبول شده بود. پیغام دادم «نگران مغازه نباش، به دانشگاهت برس.» نرفت، ماند مغازه را بگرداند.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ إنّی أسْألُکَ فیه ما یُرْضیکَ وأعوذُ بِکَ ممّا یؤذیک وأسألُکَ التّوفیقَ فیهِ لأنْ أطیعَکَ ولا أعْصیکَ یا جَوادَ السّائلین
خدایا من از تو میخواهم در آن آنچه تو را خوشنود کند و پناه مى برم بتو از آنچه تو را بیازارد واز تو خواهم توفیق در آن براى اینکه فرمانت برم ونافرمانى تو ننمایم اى بخشنده سائلان
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
خدایا…
تو خود میدانی که بد ترین درد برای یک انسان دور ماندن از حقیقت
خویشتن و رها شدن در گرداب فراموشی و سردرگمی است پس تو ای کردگار بی همتا
مرا یاری کن که ب حقیقت انسان بودن پی ببرم تا بتوانم روز ب روز به تو که
سرچشمه ی تمام حقیقت هایی نزدیک و نزدیک تر شوم…
خدایا مرا فرصتی ده تا پاک بودن را تجربه کنم و بتوانم حتی برای یک لحظه انچه باشم که تو میخواهی.
مادر گفت: نرو، بمان! دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشد
گفت: هرچه تو بگویی.
فقط یک سؤال؛ میخواهی پسرت، عصای این دنیایت باشد یا آن دنیا.
مادر چیزی نگفت و با اشک بدرقه اش کرد....
رفت و شهید شد ...
حضرت نبى اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمودند:
قال موسى : الهى ارید قربک ، قال : قربى لمن استیقظ لیله القدر. قال...
حضرت موسى (علیه السلام ) در مناجات خود با خدا عرض کرد: خدایا، من خواهان قرب تو هستم . خداوند فرمود: قرب من از آن کسانى است که لیله القدر را بیدار باشند. عرض کرد: خدایا، رحمتت را خواهانم . خداوند فرمود: رحمت شامل حال کسانى است که در شب قدر به مساکین رحم مى کنند.
عرض کرد: خدایا، من جواز عبور از صراط را خواهانم .
خداوند فرمود: این جواز براى کسانى صادر مى شود که در لیله القدر صدقه بدهند
بین ما فاصله ها واژه به واژه کم شد
بیت هایم همه قرآن روی سر آوردند
چارده مرتبه . آنگاه دلم محرم شد
ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم
بوسه می خواست لبم،گنبد خضرا خم شد
خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت
گفت:ایوان نجف بوسه گه عالم شد
بعد هم پشت همان پنجرهء رویایی
چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد
خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق
گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد
گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم:
به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد
آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم
کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد
روی سجادهء خود یاد لبت افتادم
تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد
زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد
از محمد به محمد که میسر هم شد
من مسلمان شدهء مذهب چشمی هستم
که درآن عاطفه با عشق و جنون توام شد
سالها پیر شدم در قفس آغوشت
شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد
کاروان دل من بسکه خراسان رفته است
تار و پود غزلم جادهء ابریشم شد
سالها شعر غریبانه در ابیات خودش
خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد
بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت
آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد...
یاعلی مدد
ﺍﺯ ﺳﻬﻞ ﺑﻦ ﺳﻌﺪ ﻧﻘﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﺟﺒﺮ ﺋﯿﻞ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﻼﻡ (ﺹ) ﺁﻣﺪ ﻭ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ :
ﺍﯼ ﻣﺤﻤﺪ !
ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ، ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺮﺩ .
ﻫﺮﮐﺲ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ ، ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺟﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ ،
ﻫﺮ ﻋﻤﻠﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﺪﻩ ، ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ .
ﺁ ﮔﺎﻩ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﻣﺮﺩ ،
ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻋﺰﺕ ﻭﯼ ، ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺟﺴﺘﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ
ﺍﺳﺖ .
ﺑﺤﺎﺭﺍﻻﻧﻮﺍﺭ / ﺝ /87ﺹ 157
مقداری عسل و انجیر از همدان و حلوان برای حضرت اوردند امر فرمود بین یتیمان تقسیم کنند و خود حضرت شخصا بچه های یتیم را نوازش می کرد و از عسل وانجیر به دهانشان می گذاشت عرض می کردند چرا شما این کار را می کنید؟ می فرمود امام پدر یتیمان است این عمل را انجام می دهم تا احساس بی پدری نکنند.
صدا زد ای خدای جهانیان
جواب شنبد:بله
صدازد ای خدای نیکوکاران
جواب شنید:بله
صدازد ای خدای اطاعت کنندگان
جواب شنید:بله
این بار صدازد ای خدای گنهکاران
جواب شنید:بله بله بله
با تعجب گفت:خدایا تورا خدای جهانیان
خدای نیکوکاران
وخدای اطاعت کنندگان خواندم
یکبار فرمودی بله
ولی تورا خدای گنهکاران خواندم
سه بار گفتی بله
حکمتش چیست؟
جواب آمد:
مطیعان به اطاعت خود
نیکوکاران به نیکوکاری خود
وعارفان به معرفت خود اعتماد دارند
گنهکاران که جز به فضل من پناهی ندارند
اگر از درگاه من نا امید گردند
به درگاه چه کسی پناهنده شوند
سید علی آقا قاضی در یکی دیگر از نامه هایش چنین می نگارد: « بسم الله الرحمن الرحیم، بعد حمدالله جل شأنه و الصلاة والسلام علی رسوله و آله؛ حضرت آقا! تمام این خرابی ها که از جمله است وسواس و عدم طمأنینه، از غفلت است؛ و غفلت کمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهیه است و مراتب دیگر دارد که به آنها إن شاء الله نمی رسید و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیل ماندن در دنیا؛ پس اگر می خواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید دائماً در فکر مرگ و استعداد لقاء الله تعالی باشید و این است جوهر گرانبها و مفتاح سعادت دنیا و آخرت؛ پس فکر و ملاحظه نمائید چه چیز شما را از او مانع و مشغول می کند، اگر عاقلی!
و به جهت تسهیل این معنی چند چیز دیگر به سر کار بنویسد بلکه از آنها استعانتی
بجوئی:
اول ـ بعد از تصحیح تقلید یا اجتهاد مواظبت تامه به فرائض خمسه و سائر فرائض در
احسن اوقات؛
و سعی کردن که روز به روز خشوع و خضوع بیشتر گردد؛
و تسبیح صدیقه طاهره ـ صلوات الله علیها ـ بعد از هر نماز؛
و خواندن آیه الکرسی ـ کذلک ـ ؛
و سجده شکر و خواندن سوره « یس » بعد از نماز صبح؛
و « واقعه» در شبها؛
و مواظبت بر نوافل لیلیه؛
و قرائت مسبّحات در هر شب قبل از خواب و خواندن معوذات در شفع و وتر و استغفار
هفتاد مرتبه در آن و ایضاً بعد از صلاة عصر؛
و این ذکر را بعد از صلوات صبح و مغرب یا در صباح و عشاء ده دفعه بخوانید:
« لا إله إلا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر،
أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی أن یحضرون إن الله هو السمیع العلیم. »
مدتی به این مداومت نمائید بلکه حالی رخ دهد که طالب استقامت شوید إن شاء الله تعالی.
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ اجْعَلْ لى فیهِ اِلى مَرْضاتِکَ دَلیلاً
وَلا تَجْعَلْ لِلشَّیْطانِ فیهِ عَلَىَّ سَبیلاً
وَاجْعَلِ الْجَنَّةَ لى مَنْزِلاً وَمَقیلاً
یا قاضِىَ حَواَّئِجِ الطّالِبینَ
خدایا برایم در این ماه دلیلى به موجبات خوشنودى خود مقرر فرما
و راهى براى تسلط شیطان بر من باقى مگذار
و بهشت را منزل و آسایشگاهم قرار ده
اى برآرنده حاجات جویندگان
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
باز امشب عشق تنها می شود / زخم سهم فرق مولا می شود
آفتاب عشق گلگون می شود / سینه ی سجاده پرخون می شود
پشت نخل آرزو خم می شود / داغ حسرت سهم آدم می شود
جاده می ماند غریب و بی سوار / ذوالفقار عدل می گیرد غبار
شهادت مولا امیر المؤمنین تسلیت باد.
( امام علی-ع)
حضرت علی(ع) فرمودند:
بپرهیز از هر کارى که انجامدهندهاش آن را براى خود می پسندد، امّا براى عموم مسلمانان نمی پسندد.
امام على (ع) فرمودند:
کسانى که براى خدا برادرى مىورزند ، دوستی شان مىپاید؛ زیرا عامل آن دوستىْ پایدار است.
امام على علیه السلام فرمودند:
خداوند
مرا پیشواى خلق خود قرار داد. از این رو، بر من واجب کرد که درباره خودم و
خورد و خوراک و پوشاکم همانند مردمان تنگدست باشم تا نادار به نادارى من
تأسى جوید و توانگر را توانگرىاش به طغیان و سرکشى نکشاند.
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را و نا امید مباش
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است
خدای را، شب یلدای غم سحر دارد
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال
مسافر دل ما، نیت سفر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد
بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا
حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ
أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَوَفّقْنی فیهِ
لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّکینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین.
خدایا بگشا برایم در آن درهاى بهشت و ببند برایم درهاى آتش دوزخ را
و توفیقم ده در آن براى تلاوت قرآن اى نازلکننده آرامش در دلهاى مؤمنان.
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل الفرجهم
اولین چراغهای زندگی ما، پدر مادرهستند
سلامتی همه پدر مادرهای دنیا
شادی روح همه پدران و مادران خوب دنیا
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو .ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن وهیچگاه به باورهایت شک نکن .زندگی شگفت انگیز است فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی!حتی برای یک نفر مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی کوچک باش و عاشق… که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را بگذارعشق خاصیت تو باشدنه رابطه خاص تو باکسی· موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه یپایان رسیدن فرقى نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران…زلال که باشی، آسمان در توست.