حیف ، جمعه ها روزنامه ها انتشار ندارند ، حیف !
اللهم عجل الولیک الفرج
تو را از جان و دل باشم خریدار
بیا ای یوسف زهرا به بازار
بیا و انتقام مادر خویش
بگیر از دشمن بد اختر خویش
از آنهایی که حقش غصب کردند
عدو را جای حیدر نصب کردند
سلام مولا ، دلم خیلی گرفته ، پنجشنبه بی قراری ها آمد و در انتظار فرج می سوزم ، چشم انتظارت تا به صبح می نشینم ، شاید صدای زیبایت را بشنوم که فریاد انا المهدی را سر می دهی . آقاجان از این همه گناه و کج دهنی و کج فهمی خسته شده ام ، چونکه خیلی ها به ظاهر دیندارند اما در عمل جامعه را به سمت گناه و فحشا سوق می دهند . مولایم دلم می سوزد برای جوانانی که بی هدف در کوچه و پس کوچه های شهر بدون هیچ هدفی بدنبال خوش گذرانی و لذت می گردند و از اینکه نمی خواهند بدانند چکار می کنند و من نمی توانم به آنان بفهمانم چطور خودشان را به آتش جهنم نزدیک می کنند و فاصله آنان از خداوند دور می شود غصه می خورم . عزیز زهرا دیگر از پروردگار خودت فرجت را بخواه و برای ظهورت دعا کن که داد ِ ما به جایی نمی رسد و ترس از این دارم که نکند از امتحان الهی سربلند در نیاییم .
شاگرد: استاد ، چکار کنم که خواب امام زمان رو ببینم !؟
استاد: شب یک غذای شور بخور . آب نخور و بخواب . ببین چه خوابی میبینی .
استاد: شب یک غذای شور بخور . آب نخور و بخواب . ببین چه خوابی میبینی .
شاگرد: استاد دائم خواب آب میدیدم ! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم . کنار لوله آبی در حال خوردن آب هستم ! در ساحل رودخانه ای مشغول.... گفت اینا رو خواب دیدم
استادش فرمود : تشنه آب بودی خواب آب دیدی ؛ تشنه امام زمان بشو ....تا خواب امام زمان ببینی
آخر یه روز
مادر یه روز مهدی میآد، برای یاری
میشه که روز فرجش، مارم بیاری
تکیه می ده به کعبه و ،با صوت اعلا
می گه انابن و حیدرو، انابن و زهرا
غصه نخور مهدی میآد، با شور و احساس
منتقمت با اون میشه، حضرت عباس
حسینی ها به عشق اون، می آن به یاری
دشمنای علی می شن، همه فراری
آخر یه روز گل می کنه، تو آسمونها
نغمه یا علی و با، ذکر یا زهرا
نشون می ده به شیعه ها، یه قبر خاکی
میگه که قبر مادره، اسوه پاکی
از توی قبر اون دوتا رو، بیرون میآره
توی آتیش هردوشونو، باهم میزاره
میگه چرا یه خونه رو شما سوزوندین
حرمت صاحب خونشو ، شما شکوندین
میگه گناه مادرم مگر چه بوده
که مزد یاری علی ، رخ کبوده
خدا می دونه مادرم ،خیلی جوون بود
چرا روزای آخرش، قدش کمون بود
ازشنبه درون خود تلنبار شدیم/تا آخر پنج شنبه تکرار شدیم
خیر سرمان منتظر دیداریم/ جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم
هر راه بجز راه تو کج خواهد شد/بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهیم همه/ امسال همان سال فرج خواهد شد
اللهم عجل لولیک الفرج
ندیدم شهی در دل آرایی تو
به قربان اخلاق مولایی تو
تو خورشیدی و ذره پرور ترینی
فدای سجایای زهرایی تو
نداری به کویت ز من بی نواتر
ندیدم کریمی به طاهایی تو
نداری گدایی به رسوایی من
ندیدم نگاری به زیبایی تو
نداری مریضی به بد حالی من
ندیدم دمی چون مسیحایی تو
نداری غلامی به تنهایی من
ندیدم غریبی به تنهایی تو
نداری اسیری به شیدایی من
ندیدم کسی را به آقایی تو
امید غریبان تنها کجایی؟
چراغ سر قبر زهرا کجایی؟
تجلی طه ، گل اشک مولا ، دل آشفته ی داغ آن کوچه ی غم
گرفتار گودال خونین ، دل افگار غم های زینب ، سیه پوش قاسم
عزادار اکبر گل باغ لیلا ، پریشان دست علم گیر سقا
نفس های سجاد ، نواهای باقر ، دعاهای صادق
کس بی کسی های شب های کاظم
حبیب رضا و انیس غریب جواد الائمه
تمنای هادی ، عزیز دل عسکری ، پس نگارا بفرما کجایی.. کجایی.. کجایی..
دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذان و نماز و قنوتم
بدون ولایت بهایی ندارد
دلی که نشد خانه ی یاس نرگس
خراب است و ویران صفایی ندارد
بیا تا جوانم بده رخ نشانم
که این زندگانی وفایی ندارد..
آقای جمعه های غریبی ظهور کن
دهلیزهای شب زده را غرق نور کن
یک گوشه از جمال تو یعنی تمام عشق
یا باز گرد یا دل ما را صبور کن
آقا چقدر فاصله اندوه انتظار
فکری به حال این سفر راه دور کن
آقا اگر که آمدی و عاشقت نبود
یک فاتحه نوازش اهل قبور کن
تو بین منتظران هم عزیز من ، چه غریبی
عجیب تر ، که چه آسان نبودنت شده عادت
چه بیخیال نشستیم ، نه کوششی نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم ؛ خدا کند که بیایی
مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!
جواب امام زمان علیه السلام:
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت ! کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...!
دعا پشتِ دعا برای آمدنت ،
گناه پشتِ گناه برای نیامدنت ،
دل درگیر ، میان این دو انتخاب؛
کدام آخر؟ آمدنت یا نیامدنت؟!
دلـم ز هـجر تو در اضطراب مـی افتـد...... به سان زلف تـو در پیچ و تاب می افتد
شـبی کـه بی تو اَم ای ماه محفل اَفروزم ..... دلـم زهجر تـو از رنگ و آب می افتد
تـو آن مـهی که اگـر مهر رخ بَر اَفروزی ......... زچشـم اهل نظـر آفتاب مـی افتـد
تـو آن گـلی که ز پاکـی طراوتی داری .....که گل به پیش تو از رنگ و آب می افتد
بـه یاد روی تـو اِی گُل، عبور خاطر مـن ..... به باغ صبر غـزل های نـاب می افتـد
آقا جان یا صاحب الزمان
دلتنگی غروب همه جمعه های من
کی می رسد به صحن حضورت صدای من؟!
غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم
سلام
این متنی که زیر نوشتم خطاب به خودم گفتم شما واسه ی ظهور و بعدش واسه من دعا کنید اصلاح بشم.
این روزها خیلی میگی اللهم عجل لولیک الفرج توی قنوت های نمازت توی رختخوابت قبل از خواب بعد از نماز صبح هات دعای عهد می خونی هی میگی یاابن الحسن هی میشینی در مورد ظهور فکر و دعا می کنی.
اما چقدر دنبال ظهور بودی چقدر کمک کردی به ظهور؟ چند نفر و جذب امام زمانت کردی؟ آیا اصلا کسی رو جذب نه آشنا کردی با امام زمانت؟ تو که ادعا می کنی بچه مذهبی یا بچه حزب اللهی هستی چیکار کردی؟ چه گلی به سر امام زمانت زدی؟
اصلا آشنا کردن و جذب کردن به سمت امام زمان پیشکش، چقدر خودتو اصلاح کردی؟ چندتا نمازت رو اول وقت خوندی؟ چندبار تا حالا به کسایی که دینت رو به مسخره گرفتن اخم کردی؟
اصلا اینها هم هیچی، چندبار تا حالا نگاهت به نامحرم افتاد سرت رو پایین انداختی گفتی من فقط میخوام یوسف زهرا رو ببینم؟ چند بار جلوی زبونت رو گرفتی که بین دوستات یا تو دعوا یا عصبانیت فحش ندی؟ چند بار به معلمت یا استاد درست حرف زدی و پشت سرش ادعاشو در نیوردی یا غیبتشو نکردی یا لعنت و فحش بهش نفرستادی؟
اصلا اینها هم هیچی.چندبار نامحرم اومد سمت چه تو فضای مجازی چه تو فضای حقیقی دور شدی و گفتی من فقط یوسف زهرا رو میخوام؟
چند دفعه از نامحرم برات اس ام اس اومد و تو حتی بدون جواب سلام پاکش کردی؟ چندبار با خودت عهد کردی مثلا نماز صبحت قضا نشه؟
اصلا اینها هم هیچی. جندبار اومدی گوشیت رو چک کنی و امام زمانیش بکنی و هر چی عکس زشت یا شماره زشت و هرچی که مخالف امام زمانت باشه رو پاک کنی؟
اصلا اینها هم هیچی. چندبار واسه خودت فیلتر گذاشتی وارد هر سایتی نشی؟ چند بار واسه اخلاقت فیلتر گذاشتی تا دل امامت رو شاد کنی؟
اصلا اینها هم هیچی. مثلا میخوای بری گوشی یا تبلت یا لبتاب یا... بخری چقدر رفتی مشورت کردی چقدر رفتی تو سایت ها تحقیق کردی چقدر رفتی مجلات رو خوندی؟ آیــــــــا به اندازه ی این تحقیق که می کنی مشورت کردی با روحانی ها یا عالمان؟
اصلا اینها هم هیچی. گوشیت گم میشه تو میری پیش نیروی انتظامی و مدارکت رو نشون میدی و با کلی پیگیری میری موبایلت رو پیدا می کنی ، تا حالا امام زمانت را گم کردی چقدر دنبالش گشتی؟
اصلا اینها هم هیچی. انقدر که اسامی فوتبالیست ها و یا بازیگری رو حفظ کردی و بلدی در مورد امام زمانت انقدر خبر داری؟
همه ی اینها هیچی حداقل مثل یه دونه از این سوریه ای ها یه دونه از از عراقی ها یا سیستانی ها بلایی سرت اوردند؟؟؟؟
امام زمان (عج) فرمود:
اگر شیعیان ما (که خداوند آنها را به طاعت و بندگی خویش موفق بدارد) در وفای به عهد و پیمان الهی اتحاد و اتفاق می داشتند و عهد و پیمان را محترم می شمردند سعادت دیدار ما به تأخیر نمی افتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل می شدند.
بار دیگر؛
جمعه ای بود ودلی بود وامید و تمام چشم ها رو به افق دوخته بود،آسمان
هم مکث کرد لحظه ای، تا بیایی از سفر.
ای مسافر تمام قلب ها،لحظه لحظه سرخی غروب بر قلب های بی قرار
شرر می ریزد و با عبور لحظه ها ، دل میان صحن سینه بی تاب پر
می زند وآیا می شود بر چشم تر عاشقان، قدم بگذاری؟!...
باز جمعه ای دیگر از جنس تمام جمعه های انتظار غروب کرد اما
در آیینه اشکی چشمان کبوتران غریب، تک سوار آرزوهای سپید، جولان
نداد... مهربان با من بگو تا کدامین بهار باید جمعه شماری کنم؟
ای مرد جمعه ی حضور بیا که جمعه ها بیش ازاین طاقت تنهایی ندارند...
خبر داری چقدر یاس ها دلواپس تواند؟
پیچک ها بر سر پرچین ها در انتظار تو نشسته اند؟
و شکوفه های اطلسی در جمعه های بی کسی بی قراری می کنند...
مولا جان؛ بگو کدامین جمعه می آیی؟
کدامین ماه کدامین فصل سبز، بگو تا تمام کوچه های بی عبور دلم را
با مژه های پریشان و اشک دیدگانم آب و جارو کنم...
اگرچه من تمام جمعه ها در انتظار تو نشسته ام...
تمام لحظه ها در انتظار تو نشسته ام...
اینک غروب جمعه ای دیگر و دستهای دعای ما...
اللهم عجّل لولیّک الفرج
بخوان
دعای فرج را و عافیت بطلب
که
روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را ولی به قلب صبور
که صبر میوه شیرین تر از ظفر دارد
بخوان
دعای فرج را که با شکسته دلان
نسیم
لطف خدا، انس بیشتر دارد
بخوان دعای فرج را و ناامید مباش
بهشت پاک اجابت، هزار در دارد
بخوان
دعای فرج را که صبح نزدیک است
خدای
را، شب یلدای غم سحر دارد
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال
مسافر دل ما، نیت سفر دارد
بخوان
دعای فرج را که آسمان ها را
شمیم
غنچه نرگس ز جای بردارد
بخوان دعای فرج را ز پشت پرده اشک
که یار گوشه چشمی به چشم تر دارد
بخوان
دعای فرج را که یوسف زهرا
ز
پشت پرده غیبت به ما نظر دارد
بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز
که آخرین گل سرخ از شما خبر دارد
بخوان
دعای فرج را که دست مهر خدا
حجاب
غیبت از آن روی ماه بردارد
چه بوی غریبی ست بوی عطر های جور واجور زنان در خیابان
چه حس عجیبی ست حس تنهایی زیباترین گل جهان
این کوچه ها دیگر بوی نرگس نمی دهد
عاشق دیگر به معشوقه اش گل رز میدهد
آلودگی هوا صحبت امروز و دیروز نیست
سال هاست که فضای شهر آلوده است
ای تنها ترین بدان که تنهایم امروز
بیا که تنهاییم تنها یک بهانه ست آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشم هایت
این چشم های ما کمی تقوا بگیرد .
دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند . . .
الهم عجل لویک الفرج