دیدی یه مادر شهید استخونهای جوان قد بلندش رو بغل کنه و باحسرت بگه پسرم روزی که برای اولین بار بغلت کردم از الان سنگین تر بودی؟!! دیدی یه مادر شهید هر وقت جوانی رو همراه با مادرش می بینه نگاهش رو تا اونجایی که چشم کار می کنه دنبالشون بدرقه می کنه و اشک از چشماش می ریزه؟!! دیگه کسی نیست دست پدر پیر شهدا رو بگیره و بیاره اون ور خیابون!!! راستی ما کاری برای این مادر ها و پدر ها و شهداشون نکردیم اما هرچی از دستمون میومد کردیم تا فراموش بشن اکثر شهدای ما جوان بودند جوان های ما چه طوری حق این شهدا رو ادا کردند؟!! حق مادر شهدا را چه طوری ادا کردیم ؟!! تاحالا با دیدن بچه یه شهید حس کردی اگر بابا نداشتید چه می شد؟!! تاحالا بچه یه جانباز قطع نخایی رو دیدی که نمی دونه بغل بابا چه مزه ایه و آرزو داره برا یه بارم شده بابا شو تموم قد ببینه نه روی صندلی؟!! تاحالا بچه یه جانباز شیمیایی رودیدی که صدای باباش رو همیشه با سرفه شنیده و آرزو داره برای چند ساعت هم که شده باباش سرفه نکنه و بتونه براش از بچه گی هاش بگه!!! هروقت رفتی بغل بابات و با مهربونی صورتد روبوسیده فکر کردی اگه الان بابات دست نداشت چه طوری می تونست اینقدر قشنگ و مهربون نوازشت کنه؟!! ما بنا نبود اینجوری بشیم !!! مابنا نبود به شهدا جاخالی بدیم!!! مابنا نبود جانبازانمون روخونه نشین کنیم!!! خونشون رو مفت بفروشیم !!! نفت هم گران شده!!! خانه هم گران شده!!! نان و... همه و همه گران شدند!!! فقط خون ارزان شده!!!خون شهدا ارزان شده!!! شهدا فراموش شدند!!!طفلکی بچه های شهدا!!! وقتی مارو می بینند چقدر جای خالی باباشون رو بیشتر حس می کنند!!! عجب روزگاری شده!!! جوان های زمان طاغوت شدند شهید همت /باکری / خرازی و... اماجوان های زمان انقلاب شدند اکس خور !!! اکس فروش!!! کراکی!!! فشن و... عجب جوان های با غیرتی ابرو گرفته !!! مدل های سر و صورت جدید و 2014پاچه های شلوارها بالا تا... دیگه چی می خواستند شهدامون!!! دیگه اسم خیابان هامون هم داره خود به خود عوض میشه!!! خیابان مواد فروش ها!!! قرص فروشها!!! خیابان...!!! انگاری اونا از یه سیاره دیگه ای بودند!!! از یه عصر دیگه اونا فهمیدن این دنیای پوچ جای موندن نیست اونها مال اینجا نبودند!!!اینجا مال ماها هستش که موندیم محکم بچسبیم به زمین که آسمون مال ماها نیست!!! می گفتند نذارید امام تنها بمونه... ما جوانهای امروزی ما جوانهای انقلاب کاریکاتور امام رو کشیدیم!!! گفتند خواهرا... بعد از ماهم حجاب شما بهای خون ما هستش!!! ما هم عمل کردیم و اصلا بی حجاب نشدیم!!! همه حرفایی که میگن دروغه!!! اصلابی حجاب نیست توی شهرهای ما اینهایی که دارن راه می رن و اون شکلین عروسک هستند !!! سارا و دارا هستند!!! یا باربی های تازه مسلمون شده هستند!!!خوب عروسکم خوشگلش خوبه هرچه خوشگل تر مشتریش بیشتر اینطورنیست!!! دیگه چی بگم دارم از درد و از... میسوزم دارم خفه می شم چی بگم به کجا رهسپاریم با سری بلند و سینه ای ستبر روی خون شهدا داریم پا می زاریم و ککمون هم نمی گزه دست مریزاد خدایی خیلی با معرفتیم خیلی خیلی خیلی .....!!!
خدایا به آبروی اهل بیت (ع) به دل شکسته مادر و پدرهای
شهدا حق امام و شهدا رو به ما حلال کن
وهابیان و دشمنان علی (ع) کلمات و اصطلاحاتی را در فرهنگ ما مد کرده اند که متاسفانه خود ما در رسیدگی به این اهداف بیشتر به آنان کمک کرده ایم از جمله این اصطلاحات دو اصطلاح علی چپ و غضنفر است...
****************************
آنان راه علی (ع) که راه درست و مستقیم است چپ می دانند و «کوچه علی چپ» را به معنای جهل و نادانی و گمراهی مد کرده اند و ما متاسفانه آنرا بدون آنکه خود بدانیم استفاده می کنیم...
****************************
و اما «غضنفر» مهم ترین لقب حضرت علی (ع) که به معنای شیر شجاع می باشد و به علت شجاعتشان ایشان را به این لقب می شناختند.الان متاسفانه بجای انسان نادان و خنگ از واژه غضنفر استفاده می کنند.چه بر سر ما آمد
خدا اغلب در شادیهای ما سهیم نیست...تا به حال چند بار خوشی هایت را
آرام و بی بهانه به او گفته ای؟؟
تا به حال به او گفته ای که چه قدر خوشبختی؟؟؟ که چه قدر همه چیز خوب
است؟؟؟ که چه خوب که او هست ؟؟؟
خدا همراه همیشگیه سختی ها و خستگی های ماست.
متاسفانه یکی از آفات زندگی جوامع انسانی فرآیند دروغ گفتن، حتی در کوچکترین و بی ارزش ترین امور می باشد علی رغم تذکرات فراوان آموزهای دینی در مذمت دروغگویی متاسفانه در اطراف خود شاهد تکرار این عمل مذموم می باشیم، عملی که باعث افول در زندگی دنیوی و حیات دنیوی می باشد.
مومن دروغ نمی گوید!
بی
شک مومن حقیقی و راستین هیچ گاه اقدام به این عمل ناپسند نمی نماید، به
نحوی که نقل شده است روزی حسن بن محبوب از امام صادق (ع) پرسید: آیا ممکن
است مومن بخیل باشد؟ امام فرمودند: آری.
حسن پرسید: آیا می شود ترسو باشد؟ حضرت فرمودند: آری.
سلام برآنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم،
قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم،
به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم،
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند.
سلام بر شهدا!
1). سعی کنید صفات خدایی در شما زنده شود. خداوند کریم است ،شما هم کریم باشید .رحیم است ،رحیم باشید ستار است ،ستار باشید...
دوباره یک صدا،
صدای سبز
دوباره می پرد کبوتری
به دور گنبد حرم
دوباره چشمهای من
پر از نگاه کاشی و ستاره می شود
کنار حوض
دوباره ذهن من
پر از صدای بالهای یک فرشته می شود
نگاه کن!
من آن کبوترم
به دور گنبد طلایی اش
چه عاشقانه می پرم
خـدایـا !
من هـمونی هسـتم که وقت و بی وقت مزاحمت میشم .
همونی که وقتی دلش می گیره وبغضش می ترکه ،میاد سراغت
من همونیم که
همیشه دعاهای عجیب و غریب می کنه
و چشم هاش را می بنده و میگه :
من این حرف ها سرم نمیشه! باید دعام را مستجاب کنی!
همونی که گاهی لج می کنه و گاهی خودش را برات لوس می کنه!
همونی که نمازهاش یکی در میون قضا میشه یه به درد نمی خوره !!
همونی که بعضی وقت ها پشت سـر مردم حرف می زنه !
گاهی بدجنس میشه ، البته گاهی هم خودخواه !
حـالا یـادت اومـد مـن کـی هـستم ؟!معبود من !
سالهاست منو راهی صحرای پر از رنگ و فریب کرده ای
تا در اون سیر کنم و تو را بیابم و با تو عاشقی و بندگی کنم .
اون وقت که مرا فرستادی پاک و سبحان بودم
اما حال پر از رنگ دنیا شدم.
اون روز خودت به من گفتی تا همیشه کنار تو
هستم مرا فراموش نکن .اما امروز یاد همه هستم جز تو ..
خدای من ! پشیمـانم با اینکه میدونم پشیمانی سودی نداره
خدای من خسته شدم از بس گناه کردم و بعدش همه چی یادم رفت و شدم همون آدم بده
خدای من تو که هیچوقت منو تنها نمیزاری پس نگزار ازت دور بشم
خدای من از گناه بدم میاد اما برام مثل عسل شیرین
خدای من ازت میخوام محبتت را تو دلم بیشتر و بیشتر کنی تا از دنیا بدم بیاد و فقط به فکر تو باشم
خدای مهربونم خدای عزیرم بخاطر همه بدیهام زشتیهام گناهام و ....
حلالم کن
2.درگیری بااشرار و منافقین 20000 نفرشهیدتقدیم کرده ایم
توسط منافقین13000نفر شهیدتقدیم کرده ایم
3.در درگیریهای دفاع مقدس بصورت مستقیم
172000نفرشهیدتقدیم کرده ایم
4.در بمباران دشمن16000شهیدتقدیم کرده ایم
5.جمع شهداجنگ تحمیلی 188000 نفرشهیدتقدیم کرده ایم
6درسال 65بیشترین شهید41000 نفرشهیدتقدیم کرده ایم
7.سن72درصدازشهدایعنی155000هزارشهید
بین16تا25سال بوده است
8.در20ساله ها۳0000 نفرشهیدتقدیم کرده ایم
9.درجنگ تحمیلی بطور میانگین ازهر230نفرازجمعیت کشور
یک نفرشهیدتقدیم کرده ایم
در استان اصفهان ازهر144نفریک نفر
دراستان قم ازهر148نفر یک نفر
دراستان سمنان ازهر155نفر یک نفرشهیدتقدیم کرده ایم
10.درمیان اقشار مختلف مردم جامعه روحانیت
بیش از 10برابرمیانگین کل اقشارجامعه
وبیش از 5برابرمیانگین جامعه شهیدتقدیم کرده اند
11.حدود6400نفر ازشهدا زن بوده اند
12.حدود56000 نفر ازشهدا متاهل وبقیه مجرد بوده اند
13.قشرمستضعف97درصد شهدا مرفعین متدین 3درصد
شهیدتقدیم کرده ایم ومرفین بی درد1شهید هم نداده است
14.از تحقیق بروی وصیت نامه شهدا انگیزه انها
ادامه راه شهادت و امام حسین (ع)
وپیروی از امام ودفاع ازاسلام بوده است
15.امار جانبازان زیر25درصد219500نفر
جانبازان بین25تا50درصد151800نفر
از50تا70درصد19700نفر
جانبازان70درصد6500نقر
مجموعا397500نفرجانباز تقدیم کرده ایم
16.درجنگ تحمیلی 42175نفر ازاده داشتیم
که21هزارنفر از انهاجانباز هستند
قبرت پر خواهد بود از مارهایی که هیچ راه رهایی از آنها نخواهی داشت
تازه این وضع،وضع اولین شب قبرت خواهد بود
مارهای سمی و خطرناکی که شکل ظاهری آنها تو را می ترسانند
چه برسد به اینکه نیشت بزنند و زهرشان را بریزند
از همان جایی نیش می زنند که از نامحرم حفظش نکرده ای
از صورتی که نپوشاندی از نامحرم!!!
از جسم و کالبد بدنت که حفظ نکردی در برابر نامحرم!!!
از پایت نیش می زنند که کفش هایی پوشیدی که دینت و خدایت تو را از چنین چیزهایی منع کرده بودند!!!
از وسط چشمانت نیش می زنند که همیشه دنبال هرزگی بود!!!
از دست هایت می زنند که محرم و نامحرم نشناخت و با همه کس در ارتباط و در تماس بود!!!
اما مهم تر از همه جا درست از قلبت نیش می زنند که همه کارهای غیردینی و غیرالهی را از ته دل و برای ارضای وجود خود انجام دادی و به توصیه دین و خدا توجه نکردی
آقایی میگفت خداوند ما را برای عبادت
نیافرید !! خداوند ما را خلق نکرد تا فقط نماز و روزه و امثال آنهارو انجام دهید
!! او میگفت نماز را که همه ی ملائک میخواندند !! عبادت هایشان بسیار
طولانی بود رکوع هایشان هزاران سال طول میکشید سجده هایشان که دیگر هیچ !!
خیلی بهتر از ما خدا را عبادت میکردند .
آقا میگفت خداوند ما را برای
گریه آفرید !! هدف از خلقت ما گریه کردن بود !! خدا ما را آفرید تا اشک
بریزیم !! گریه کردن نعمتی بود که خداوند در جان و دل ما نهاد . گریه کردن
بهانه ی خوبیست برای خدایی شدن ، برای آسمانی شدن ، برای از غیر بریدن و به
خود رسیدن و از آن هم به معبود رسیدن .
آقا میگفت تا میتوانید گریه
کنید تا میتوانید اشک بریزید ، به هر بهانه ای که شده اشک هایتان را جاری
کنید ، به چشمهایتان التماس کنید تا اشک بریزند ، همین اشک ها هستند که
برایمان آبرو می اورند ، حضرت آدم را یادتان هست چقدر عبادت کرد تا بخشیده
شود اما نشد ولی تا هنگامی که اشک بر گونه هایش جاری شد خداوند اورا بخشید ،
از خطای او درگذشت !!
خـدایا فـقـط تو را می پرستـم
هیچ وقت رهایم مکن
خدایا کسی مرا درک نمی کند
تـــــو مـــرا درک کــن
خــــدایـــــا بی کــــســـم
هـــمـــه ی کـــســـم بـــاش
خــــــدایـا بی پنــاهـم
پنــاه اول و آخرم بــاش
خـــدایا بی تکیه گــــاهم
تکیه گـاهم اول و آخرم باش
خــــدایا نـــــاامیــــــدم
امـــــیـــــد اول و آخـرم بــاش
خـــــــدایا تنهـــــایــــم
همـــــراه همیشــه ام بــــاش
خـــــــدایا راهــم را گــم کردم
راهنمای تاریکی هـــایم باش
خـــــدایا گریــــانم
خـــندانم کـــــن
خــــــدایا خسته ام
شــــادابــم کـن
خـــــدایا غمگینــــم
نشـــاطـم ده
خـــــدایـا گنـــــه کـــارم
مغــفــرتت را نصــیــبــم کن
خــــدایا منـــتــظــرم
به انتظــــارم بــده پـــایـــان
خــــدایا جمعــه در راه است
مولایم را برسان
سلام
خیلی دوست دارم بنویسم و نوشته ام حرفهای دلم باشه
بنویسم و تهش هم بگم ممنونم خدایا
سلام خدا
اینکه دیر به دیر میام باید بگم مشغولم و گرفتار و شرمنده
خدایا مهربونی تو هیچ میدونستی انقدر مهربونی که ماها گاهی این مهربونی رو نمیبینیم و بد میفهمیم
باید ببخشی تقصیر ما این وسط اینه که کمتر میدونیم و عجولیم و کم میاریم شاید هم کم طاقتیم
ولی راستش خدایا دیگه نمیشه گاهی فشار زندگی سخت میشه گاهی کم میاریم
گاهی انقدر کم میاریم که دوست داریم هرچی تو دلمون هست و بگیم و داد بزنیم
خدایا ولی تو مهربونی
خدایا دلم میخواد بگم وقتی دردی میدی حداقل طاقتش هم بده
صبرش هم بده
کمکمون کن که بفهمیم و احساس کنیم تا اینقدر بی تاب نباشیم تا انقدر غصه دار نباشیم که هرچی که به زبونمون میاد بگیم
خدایا طاقتا کم شده خیلی کم گاهی اینقدر کم میاریم که باورش برای خودمون هم سخته
خدایا گاهی میگم مگه یه ادم چقدر میتونه تحمل کنه چقدر میتونه بگه تموم میشه
وقتی اتفاقی باب میل ادم نمیشه وقتی یه اتفاق که حتی فکرشو نمیکنی وقتی واسه یه چیزی که هزار شب دعا میکنه اخرش نمیشه
ادم میشکنه من نمیگم تو حکمتت اشتباهه نه خدا بزرگی و مهربانی که من در تو دیدم مثل خودت بی همتا بود استجابت دعایی که دیدم معجزه بود و بس دلم میخواد به قلبمون بیای کمکون کنی قلبامون رو پاک کنیم تا بفهمیم این حکمت رو
خدایا بهم ارامش قلب بده بهم قدرت درک بده
خدایا محتاجم خیلی هم محتاجم
خدایا تو این زمین قلبهای خیلی از بنده هات واست تنگ قلبهای خیلی میخواد که به قلبشون بیایی خدایا راه سعادت راه رسیدن به خودت رو میخوام
خدایا خوب میدونم گنهکارم مدتی هست که خجالت میکشم نیگات کنم
خدایا اگر اشتباهی کردم اگر گناهی کردم اگر خطایی کردم دوست دارم دیگه نکنم دوست دارم کمکم کنی به قلبم به روحم ارامش بدی
خدایا شرمنده ام
بهم فرصت بده من از اینکه فردای قیامت فریاد رسی نداشته باشم میترسم
من از اتش جهنم میترسم
خدایا باید جبران کنم قبل از اینکه فرصت زندگی ام تمام بشه دوست دارم فردای قیامت شرمنده تو نباشم
خدایا لیاقت بندگی خودت رو بهم بده
خدایا دلم حالتی غریب و غریب گونه دارد
خدایا وقتی دلم غصه دارد دوست دارم قلبمو دربیارم بشورم از غصه ها گاهی این رنج انقدر زیاد هست که بی طاقت بی طافت میشم و بغض همه وجودمو میگیره احساس میکنم دیگه نمیتونم ادامه بدم میخواهم انصراف بدم میخواهم بزارم و برم ولی نمیشه نمیشه
باید رفت و امیدوارم بود به جایی میرسی به یه احساس خوشی خدایا به ارامش قلبی نیاز دارم تا بتونم به افکارم نظم بدم
حیف خدا حیف...
دوستت دارم خدا
هوای بنده هاتو داشته باش و کمکم باش تو همه چی
خداوندا تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
دوستت دارم
خداوندا ، تو شاهدى از آن لحظه اى که از خانه مان خارج شدم فقط به خاطر تو و براى رضاى تو آمدم. خدایا ، پدر و مادرم و خانواده ام و دوستانم را ترک گفتم ، زیرا عشق من به تو مهمتر و مهمتر از دوستى با آنان بود.
خداوند را سپاس مىگویم که مرا در این برهه از زمان به دنیا آورد و به من توانایى داد تا در صف جندالّله قرار گیرم.
شهید محمدحسین حقانى ولى پور
********************
خدایا ، به من توفیق ده. که نیمه شبها صداى العفو، العفو خود را بلند کنم. و دلم مى خواهد در راهت خندان شهید شوم.
شهید حسین حیدرى
********************
پروردگارا ، دوست دارم در کنار شهیدان والامقام حنظله و همچون آن شهید مظلوم از شهیدان بى غسل و کفن باشم.
شهید محمدرضا توکلیان
********************
پروردگارا ، شاهد باش که چگونه شادى و مهربانى و چهره هاى سرشار از ایمان در این لحظه هاى مقدس در سیماى این عزیزان هست، پس بیا به لطف خودت عنایت و بزرگوارى و رحمتت را در این ساعات آخر که چند ساعتى بیشتر به لحظه موعود نیست ، عطا کن و من حقیر را عفو کن.
شهید مرتضى توحیدى
شـادی روح شــهدا صــلوات
مَهـــــدی جآن . . .
" پــُل صراط " ،
" چــــــشم های توست " ؛
از " چشمت " که بیفتم ،
روزگارم " جهـنـــّــــــــم " میشود . . .
*یا مولای شقی من خالفکم و سعد من اطاعکم*
تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یکبار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت. از آنچه فکر میکردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبهها نوارهایش را گوش میکردیم.
بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد.
شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم،
دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای
در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت
آیت الله جوادی آملی...پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید.
ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجرهها و طلبههایشان سر میزدند.
سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشهای از اتاق نشستند، بعد گفتند :
اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید.
صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود.
استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟
گفتم : محمد رضا تورجی زاده.
استاد پس از کمی مکث فرمودند :
ایشان (در عشق خدا) سوخته است.
گفتم : ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا (سلام الله علیها) هم بوده.
استاد ادامه داد:
ایشان قبل از شهادت سوخته بوده.
آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف
چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف
هر چه اینجا هست چشمان مرا خون کرده است
رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف
گاه دلخون توئیم و گاه دلخون پدر
وای بابا یک طرف ای وای مادر یک طرف
از کنار تو که می آید به خانه ناگهان
بر سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف
من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم
غصه تو یک طرف داغ برادر یک طرف
مثل آنروزی که افتادی می افتد بر زمین
پیکر من یک طرف او یک طرف سر یک طرف
من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم
زیر گردن یک طرف رگهای حنجر یک طرف
وای از آن لحظه که باید بنگرم
سر ز روی نیزه افتاده، پیکر یک طرف
وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها
گوشواره یک طرف خلخال و معجر یک طرف
گیرم که خانه هم نه، فقط آشیانه بود
آتش زدن به آن به کدامین بهانه بود
با زور ریختند گروهی به خانه مان
جایی که رفت و آمد آن محرمانه بود
چشمان میخ در آن دود کور شد
گم کرده راه رو به وجودم روانه بود
بعد از عذاب آتش و دیوار میخ در
وقت قلاف و مرحله ی تازیانه بود
گفتم خدا کند که نبیند چه می کشم
افسوس دید، دخترم آنروز خانه بود
...
زینب ببخش طاقت بازوم کم شده
از دستم این وسیله که افتاد شانه بود
مهر میان مادر و دختر به جای خود
این چند سال رابطه مان عاشقانه بود
امروز هم گذشت ولیکن برای تو
پایان لحظه های خوش کودکانه بود
این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان
پیرم مکن ز بارغمت ای جوان بمان
خورشید من به جانب مغرب روان مشو
قدری دگر به خاطر این آسمان بمان
مهمان نُه بهار علی پا مکش ز باغ
نیلوفر امانتی ِ باغبان بمان
ای دل شکسته آه تو ما را شکسته است
ای پرشکسته پر مکش از آشیان بمان
دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند
ای هم نشین این دل بی همزبان بمان
راضی مشو دگر به زمین خوردنم مرو
بازی نکن تو با دل این پهلوان بمان
روی مرا اگر به زمین می زنی بزن
اما بیا بخاطر این کودکان بمان
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
اینقدر بین رفتن و ماندن نمان بمان
ببین چطور با معشوق خود عشق بازی میکند ...
میان عاشق و معشوق رمزیست چه داند آن که اشتر می چراند.
چهار ساله بود ، مریضی سختی گرفت. پزشکان جوابش کردند. گفتند : این بچه زنده نمی ماند! پدرش او را نذر آقا اباالفضل (علیه السلام) کرد. تا اینکه به طرز معجزه آسایی این فرزند شفا یافت! هر چه بزرگتر می شد ارادت قلبی این پسر به قمر بنی هاشم(علیه السلام) بیشتر می شد. تاریخ تولد شناسنامه اش را تغییر داد و به جبهه رفت! در جبهه انقدر شجاعت از خود نشان داد که مسئول دسته گروهان اباالفضل (علیه السلام) از لشگر امام حسین (علیه السلام) شد. خوشحال بود که به عاشقان اربابش خدمت می کند علیرضا کریمی شانزده سال بیشتر نداشت. آخرین باری که به جبهه می رفت گفت: راه کربلا که باز شد برمی گردم! شانزده سال بعد پیکرش بازگشت . همان روزی که اولین کاروان به طور رسمی به سوی کربلا می رفت !!! آمده بود به خواب مسئول تفحص ، گفته بود : زمانش رسیده که من برگردم!!! عجیب بود محل حضورپیکرش را گفته بود !!! پیکرش به شهردیگری منتقل شد .مدتی بعد او را آوردند ، روزی که تشییع شد روز تاســوعا بود.
در پایان آخرین نامه اش برای من و شما نوشته بود" به امید دیدار در کربلا_ برادر شما علیرضا" حالا هرکس مشکلی برای سفر کربلا داره به سراغ علیرضا میره...
راوی : مادر شهید
شـادی روح شــهدا صــلوات
خدایا
درون سینه قلبی شکسته از غم زمانه دارم ،
اما بی کینه ... و سرشار از عشق و محبت تو ،
قلبم را متبرک گردان تا برای تو و خلقِ تو بتپد ،
قلبی که از شادی دیگران ، شاد شود ،
و رنج دیگران را رنج خود بداند ،
چشمهایم ... از روزی که چشم گشودم به هرکجا که مینگرم ،
نشانی از عظمت و بزرگی تو معبود یگانه ام میبینم ،
مرا چشمانی عطا کن تا با اشک دیگران اشک بریزد و با لبخند دیگران بخندد ،
دستان خالیم به سوی تو معبود مهربانم و در پیشگاه توست
مرا لیاقتی عطا کن ، تا دستانم ، دستی باشد از جانب تودر خدمت خلق تو و پایم در راه تو و در جهت خشنودی تو و شادی خلق تو گام بردارد ، مرا آنگونه شکل بده و بساز که نماینده تو و خوبیهای تو بر روی زمینت باشم ...
برای این که خواب، او را از نماز شب محروم نکند، ساعت کوک می کرد تا به
موقع بیدار شود.بعد از شهادتش شبی، در همان اتاقی که نماز شب
می خواند، درست در همان ساعت از نیمه شب چراغ اتاقش روشن شد.