شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

خیلی سخت .....

خیلی سخت
ادای محکم بودن و در بیاری
وقتی تو خودت فرو ریختی
خیلی سخت
به اجبار لبخند بزنی
وقتی تو قلبت گریه میکنی
خیلی سخت
همه به خوشبختیت حسرت بخورن
وقتی خودت میدونی کم آوردی
خیلی سخت
همه فکر کنن تو خوابی
اما کل شب با بالشتت حرف بزنی و گریه کنی
خیلی سخت

 زندگی کنی
ولی خیلی وقت باشه که، واسه خودت مرده باشی ……
نتیجه تصویری برای دلتنگی

خدای من ...

خدای من
نه آن قدر پاکم که کمکم کنی و نه آن قدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم که بی تو یعنی “هیچ” یعنی “پوچ”
خدایا هیچ وقت رهـــایم نکن


دل نوشته برای خدا

دل نوشته برای خدا

خدا جون منم دل دارم …  ببین گرفته …

خودت نظری کن خدای مهربونم

تو گفتی هیچی به اندازه اشک چشم بنده گناهکار و پشیمونم برام ارزش نداره

خداجونم  به همین اشک هام قسمت می دم کمکم کنی و پر رویی منو ببخشی

منو ببخش که اینجوری باهات حرف می زنم به خودت قسم قصد جسارت ندارم

تو خودت با مهربونیات منو پُر رو کردی

خدایا تنهام نذار و دستم رو بگیر

خدایا منو حتی برای یه لحظه رها نکن

دلتنگی

این روزها دلم عجیب هوای تو را کرده 

بس نیست اینهمه تنبیه ؟؟؟؟ دیگر طاقتم سرآمده 

نمیتوااااااانم مرا رهایی ده از این همه خاطرات 

این روزها زیاد دعایم می‌کنند در حرمت امیدوارم به دعای دوستان آرامش بگیرم 

روزهای خوب در انتظار من هستند می دانم نیازم را بی نیاز خواهی کرد دوستت دارم ....

 

دلنوشته

 خدایا منو بابت تموم لحظه هایی که دلتو شکستم ببخش…..

خدایا من رو ببخش که همیشه ازت طلبکارم …

چرا ؟!

ادامه مطلب ...

خداوندا...


خداوندا درون سینه قلبی شکسته از غم زمانه دارم ،

اما بی کینه ... و سرشار از عشق و محبت تو ،
قلبم را متبرک گردان تا برای تو و خلقِ تو بتپد ،
قلبی که از شادی دیگران ، شاد شود ،
و رنج دیگران را رنج خود بداند ،
چشمهایم ... از روزی که چشم گشودم به هرکجا که مینگرم ،
نشانی از عظمت و بزرگی تو معبود یگانه ام میبینم ،
مرا چشمانی عطا کن تا با اشک دیگران اشک بریزد و با لبخند دیگران بخندد ،
خدایم ... دستان خالیم به سوی تو معبود مهربانم و در پیشگاه توست
مرا لیاقتی عطا کن ، تا دستانم ، دستی باشد از جانب تو ،
در خدمت خلق تو و پایم در راه تو و در جهت خشنودی تو و شادی خلق تو گام بردارد ، مرا آنگونه شکل بده و بساز که نماینده تو و خوبیهای تو بر روی زمینت باشم ...

هواتو دارم


می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.همان دلهای بزرگی که جای من در آن است آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.دلتنگی هایت را از خودت بپرس.و نگران هیچ چیز نباش!هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!اما من نمی خواهم تو همان باشی!تو باید در هر زمان بهترین باشی.نگران شکستن دلت نباش!میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.و جنسش عوض نمی شود …و میدانی که من شکست ناپذیر هستم …و تو مرا داری …برای همیشه!چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد …چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای…چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!دلم نمی خواهد غمت را ببینم …می خواهم شاد باشی …این را من می خواهم …تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود …نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!فقط کافیست خوب گوش بسپاری!و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!پروردگارت …با عشق !


الهی العفو

بسم رب الحسین

.

.

.

تو را فرا می خواند ، روی می گردانی

نوازشت می کند ، سر پس می کشی

آغوش مهر می گشاید ، بی تفاوت عبور می کنی...

غرق می شوی ، در بحر مواج وسوسه ها

مملو می شوی ، از بی خبری ، فراموشی

شتاب می گیری

به سوی خارهای زینت شده گناه...

فوا اسفاه من خجلتک ، آن لحظه ای که به خود آیی

 و فریب خورده یابی

حیران و سرگشته ، می مانی در راه

گم می شوی ، در ظلمات بی راهه ها

تار می شوی ، مات می مانی

مملو از شکستگی ، زار می شوی

فریاد بر می آوری : فکیف حیلتی ؟!

و نمی یابی ، جز بی چارگی

...

در مانده و بی چاره و سرگشته ات که دید

به خاطرت می زند تکیه گاهی را

نوازشها و آغوش مهربانی را

یاد می آوری روی گردانیت را

سر پس کشیدن و عبور هایت را

سر می دهی : فوا اسفاه من خجلتی

می خوانی اش : باز آمده ام به آغوش مهرت  یا الهی !

بعد تقصیری و اسرافی علی نفسی...

فرا می خواندت

آغوش مهر می گشاید و نوازشت می کند

در می یابی !

نمی یابی خودت را

شرمگین می شوی ...

فاقبل عذری سر می دهی

من لی غیرک سر می کشی  و مست...

نجوا کنان می خوانی اش

آغاز می کنی برایش ، اقرار به گمراهی را

تکرار می کنی ، سبحانک انی کنت من الظالمین را

و اشک گونه هایت را ، بوسه می زند

 ...


دل گفته های پنهانی با خدا


همه ما پنهانی ودر نهان با خداوند، دل گفته هایی با خدا داریم، کسی از آن خبر ندارد وخود می گوییم و خدا شنونده است. آن چه می آید بخشی هایی از گفتگوهای «من وشما» با خداست. اگر می دانید، مطلبی باید اضافه شود در نظرات این مطلب بگذارید تا اضافه شود.

گفتم: خسته‌ام

گفت: لاتقنطوا من رحمة الله

.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

گفت: فاذکرونی اذکرکم

.:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا

.:: تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟

گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله

.:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!

گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم

.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟

گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم

.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه – مهربان است (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته

گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا

.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58) ::.

خانه خدا

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفت: ان الله یحب المتوکلین

.:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!

ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن! یادت باشد که:

گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره

.:: بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/11) ::

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم ؛

گفت: فانی قریب

.:: من که نزدیکم (بقره/???) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم

گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/???) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

.:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/??) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی

گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

.:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/??) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟

گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

.:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/???) ::.

گفتم: دیگر روی توبه ندارم

گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

.:: (ولی) خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/?-?) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟

گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

.:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/??) ::.

قاصدک هایی برای خدا

گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟

گفت: و من یغفر الذنوب الا الله

.:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/???) ::.

گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم

گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/???) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک

گفت: الیس الله بکاف عبده

.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/??) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟

گفت:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.:: ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. (احزاب/??-??) ::.

گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفت: ان الله یحول بین المرء و قلبه

.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.

گفتم: غیر از تو کسی را ندارم

گفت : نحن اقرب الیه من حبل الورید

.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.

گفتم : ...

گفت : ...

دلنوشته...


سلام
چند وقت پیشا ( پارسال پیارسال ) یکی  بود خیلی به حضورش عادت کرده بودم
حرفاش خیلی عالی بود برای من یه معلم بود یه معلم مهربون ودلسوز
یه روز یه چیزی  ازش کردم که در برابر خواسته م اینو گفت
تو خدا را داری خدایی که هیچ بنده ایی را تنها نمیزاره
وبعدش این نوشته را برام تو ایمیلم گذاشت امروز دوباره رفتم
و خوندمش از بس دلنشین بود آوردمش اینجا تا دوستان گل هم بخونند
حالا هم اون هر جا هست شاد باشه و سلامت

پروردگارت باتومی گوید
تورادر بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
بساط روزی خود رابه من بسپار
رها کن غصه ی یک لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگی طی کن
عزیزا من خدایم خوب می دانم
تو دعوت کن مرا برخود
به اشکی … یا خدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را
بجو مارا
توخواهی یافت
که عاشق می شوی برما
وعاشق می شوم برتو
که وصل عاشق و معشوق هم
آهسته می گویم خدایی عالمی دارد
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم براسب های خسته درمیدان
تورادربهترین اوقات آوردم
قسم برعصر روشن
تکیه کن برمن
قسم برروز هنگامی که عالم رابگیرد نور
قسم براختران روشن اما دور
رهایت من نخواهم کرد
بخوان مارا
که می گوید که توخواندن نمی دانی ؟
توبگشا لب
توغیرازما خدای دیگری داری؟
رها کن غیر ما را
آشتی کن باخدای خود
تو غیر از ما چه می جویی ؟
تو با هر کس به جز با ما چه می گویی ؟
وتوبی من چه داری ؟ هیچ!!
بگو با ما چه کم داری عزیزم؟ هیچ!!
هزاران کهکشان و کوه ودریا را
وخورشید وگیاه ونوروهستی را
برای جلوه ی خود آفریدم من
ولی وقتی تو را من آفریدم
برخودم احسنت می گفتم
توئی زیباتر ازخورشید زیبایم
تویی والا ترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
تو ای محبوب تر مهمان دنیایم
نمی خوانی چرا ما را؟؟
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟؟؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی
ببینم من تورا ازدرگهم راندم؟
اگردرروزگار سختی ات خواندی مرا
اما به روز شادیت یک لحظه هم یادم نمی کردی
به رویت بنده ی من هیچ آوردم ؟؟
که می ترساندت ازمن ؟
رها کن آن خدای دور
آن نا مهربان معبود
آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت … خالقت
اینک صدایم کن مرا به قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام
آیا عزیزم حاجتی داری؟
توای ازما کنون برگشته … ای اما
کلام آشتی را تو نمی دانی؟
ببینم چشم های خیست آیا گفته ای دارند؟
بخوان ما را بگردان قبله ات را سوی ما
اینک وضوئی کن خجالت می کشی از من ؟
بگوجز من کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
برای درک آغوشم
شروع کن یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من !!!

خدایا من گنهکارم



خــــــدایـــــــا مــــن گنــــــــه کـــــــــــارم

خدایا من گناه کارم ،
مرا ببخش ،
تو را می خوانم ،
تو را می خواهم ،
تو را می پرستم
ولی هنوز از بت پرستی دست بر نداشته ام
هنوز نتوانسته ام خود را به تو قانع کنم .
هنوز از مطلقیت تو می ترسم و می گریزم .
هنوز کودکم
هنوز به دنبال شی می گردم ،
هر لحظه بتی می سازم و تصورات خویش را می پرستم.
خدایا به من ظرفیت بخشش عطا کن
به من ظرفیت ده که مطلقیت تو را بپرستم ،
بت ها را با تو اشتباه نکنم .
خدایا مرا به نعمت تنهایی غنی گردان ،
بگذار در عالم تنهایی با تو انیس و آشنا گردم ،
بگذار عشق تو ، جمال تو ، کمال تو آن قدر روح و دلم را جذب کند که دیگر عشقی برای
هستی باقی نماند .
خدایا گاه گاهی از تنهایی خسته می شوم ،
گاه گاهی در زیر بار درد و غم خمیده می شوم ،
گاه گاهی مثل آتش فشان منفجر می گردم .
آنگاه راه فرار می گزینم ،
دست نیاز به سوی بت ها دراز می کنم ،
درمان درد خود را از کسانی می طلبم که خود عاجز و درمانده اند.
خدایا این ها دلیلی جز ضعف و کم ظرفیتی من ندارد ،
من ضعیفم ،
من کم ظرفیتم مانند کودکی که از مدرسه می گریزد
من نیز دچار وسوسه می شوم که از بارگاهت بگریزم .
می سوزم ،می سوزم ،می سوزم
بگذار بیشتر بسوزم ،
بگذار خاکستر شوم
بگذار محو و نابود شوم ،
بگذار کسی نام مرا نداند ،
کسی اسم مرا نبرد ،
کسی مهر مرا در دل خود نپرورد ،
بگذار تنها باشم ،
فقط با تو باشم .
اما ای خدای من حتی تو هم مرا تنها بگذار
اگر می خواهی تو هم مرا از بارگاهت بران ،
تو هم مرا طرد کن ؟
تو هم مرا به دست فراموشی بسپار ،
گله نمی کنم ،
بگذار تنهایی خود را از مطلقیتت شروع کنم ،
بگذار با مطلق آشنا شوم ،
بگذار در تنهایی مطلق آنقدر فرو روم که حتی شعله های سوزان قلبم به من نرسد ،

حتی نور شمع وجودم در ظلمت تنهایی محو شود و به جایی نرسد

 خدایا بهت محتاجم بیشتر از همیشه

تنهای تنهایم بیشتر از همیشه

خدایا غریبم در غربت تنهایم مگذار

خدایا به سوی تو رو آوردم دست رد به سینه ام نزن

خدایا با یه کوله باری از گناه اومدم بر نگردونم خدا

خدایا دیگر هیچ ندارم بگیو یم بجز اینکه بگم


خــــــــدایـــــــــا گنــهـــکـــــــــــــارمــــ

منو عفو کن


نامه ای به خدا


سلام

خیلی دوست دارم بنویسم و نوشته ام حرفهای دلم باشه

بنویسم و تهش هم بگم ممنونم خدایا


سلام خدا

اینکه دیر به دیر میام باید بگم مشغولم و گرفتار و شرمنده

خدایا مهربونی تو هیچ میدونستی انقدر مهربونی که ماها گاهی این مهربونی رو نمیبینیم و بد میفهمیم

باید ببخشی تقصیر ما این وسط اینه که کمتر میدونیم و عجولیم و کم میاریم شاید هم کم طاقتیم

ولی راستش خدایا دیگه نمیشه گاهی فشار زندگی سخت میشه گاهی کم میاریم

گاهی انقدر کم میاریم که دوست داریم هرچی تو دلمون هست و بگیم و داد بزنیم

خدایا ولی تو مهربونی

خدایا دلم میخواد بگم وقتی دردی میدی حداقل طاقتش هم بده

صبرش هم بده

کمکمون کن که بفهمیم و احساس کنیم تا اینقدر بی تاب نباشیم تا انقدر غصه دار نباشیم که هرچی که به زبونمون میاد بگیم

خدایا طاقتا کم شده خیلی کم گاهی اینقدر کم میاریم که باورش برای خودمون هم سخته

خدایا گاهی میگم مگه یه ادم چقدر میتونه تحمل کنه چقدر میتونه بگه تموم میشه

وقتی اتفاقی باب میل ادم نمیشه وقتی یه اتفاق که حتی فکرشو نمیکنی وقتی واسه یه چیزی که هزار شب دعا میکنه اخرش نمیشه

ادم میشکنه من نمیگم تو حکمتت اشتباهه نه خدا بزرگی و مهربانی که من در تو دیدم مثل خودت بی همتا بود استجابت دعایی که دیدم معجزه بود و بس دلم میخواد به قلبمون بیای کمکون کنی قلبامون رو پاک کنیم تا بفهمیم این حکمت رو

خدایا بهم ارامش قلب بده بهم قدرت درک بده

خدایا محتاجم خیلی هم محتاجم

خدایا تو این زمین قلبهای خیلی از بنده هات واست تنگ قلبهای خیلی میخواد که به قلبشون بیایی خدایا راه سعادت راه رسیدن به خودت رو میخوام

 

خدایا خوب میدونم گنهکارم مدتی هست که خجالت میکشم نیگات کنم

خدایا اگر اشتباهی کردم اگر گناهی کردم اگر خطایی کردم دوست دارم دیگه نکنم دوست دارم کمکم کنی به قلبم به روحم ارامش بدی

خدایا شرمنده ام

بهم فرصت بده من از اینکه فردای قیامت فریاد رسی نداشته باشم میترسم

من از اتش جهنم میترسم

خدایا باید جبران کنم قبل از اینکه فرصت زندگی ام تمام بشه دوست دارم فردای قیامت شرمنده تو نباشم

خدایا لیاقت بندگی  خودت رو بهم بده

خدایا دلم حالتی غریب و غریب گونه دارد 

 خدایا وقتی دلم غصه دارد دوست دارم قلبمو دربیارم بشورم از غصه ها گاهی این رنج انقدر زیاد هست که بی طاقت بی طافت میشم و بغض همه وجودمو میگیره احساس میکنم دیگه نمیتونم ادامه بدم میخواهم انصراف بدم میخواهم بزارم و برم ولی نمیشه نمیشه

باید رفت و امیدوارم بود  به جایی میرسی به یه احساس خوشی خدایا به ارامش قلبی نیاز دارم تا بتونم به افکارم نظم بدم

 

حیف خدا حیف...

دوستت دارم خدا

هوای بنده هاتو داشته باش و کمکم باش تو همه چی

 

خداوندا تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری

شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

دوستت دارم


 

عشق اول وآخر من

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

  گفتم: خدایا از همه دلگیرم..        گفت: حتی از من؟

   گفتم: خدایا دلم را ربودند..         گفت: پیش از من؟

 گفتم : خدایا چقدر دوری..          گفت: تو یا من ؟

     گفتم: خدایا تنهاترینم...             گفت: بیشتر از من؟

       گفتم خدایا انقدر نگو من..!      گفت: من توام ، تو من...

 

  فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ.


پس آنگاه که اورا به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود

 در او دمیدم، پس برای او به سجده درآیید.﴿ص،۷۲



 به امید ظهور آقای خوبی ها..


تاجگذاری امام زمان-آغاز امامت امام زمان-جداکننده متن.shabhayetanhayi (9)


گفتگو با خدا




                        

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغهء دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟


گفت: عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟

گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنهااینگونه می شود تا همیشه شاد بود.


گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟

گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست، از این راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید.

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی آخر تو بندهء من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی.

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، اگر تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کردی همان بار اول شفایت می دادم.

گفتم: مهربانترین خدا ! دوست دارمت ...

گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...

*خدایا به خاطر همه عنایاتی که به من داری ازت ممنونم.
تو تمام لحظه های نیازم فقط خواستمت. ولی تو منو واسه همیشه میخوای . توی این لحظه های تردید و تنهایی تنهام نذار. قدرت خواستن و رسیدن عطا کن به این وجود ناتوان و کمکم کن تا من بر زمان حکم برانم، نه آنکه گوش به فرمان بادا بادای ایام باشم ...

کمکم کن تا پیش از آنکه مرا بفهمند به سوی درکشان گامها بردارم.


یا ستارالعیوب



خدا گر پرده بردارد

ز روی کار آدمها

چه شادیها خورد بر هم

چه بازیها شود رسوا

یکی خندد ز آبادی

یکی گرید ز بر بادی

یکی از جان کند شادی

یکی از دل کند غوغا

چه کاذب ها شود صادق

چه صادق ها شود کاذب

چه عابدها شود فاسق

چه فاسق ها شود پیدا

چه زشتی ها شود رنگین

چه تلخی ها شود شیرین

چه بالاها رود پایین

چه اسفلها شود علیا

عجب صبری خدا دارد

که پرده بر نمیدارد

وگرنه بر زمین افتد

ز جیب محتسب مینا

نظر خواهی...


لحظه هایی هست که وقتی سخت دلگیری

دردت را در سینه ات فرو می ریزی تا آشکار نگردد

لحظه هایی هست که وقتی اشک در چشمانت حلقه زده،

بغض می کنی اما پشت لبخندی ساده پنهان خواهی کرد

لحظه هایی هست که وقتی دلت خیلی گرفته

و می خواهی درد دلت را فریاد بزنی از سنگینی بغضت نمی توانی

لحظه هایی هست که سخت،خسته می شوی

از دست کسانی که حرف هایت را نمی فهمند و باز چیزی نمی گویی

لحظه هایی هست که وقتی از تنهایی زمین گیر می شوی،

سرت را به دیوار تنهاییت می گذاری و باز هیچ نمی گویی

لحظه هایی هست که دلت می خواهد فریاد زنی

و خالی شوی از هر چه درد،ولی باز نمی توانی...

و

لحظه ایی که سخت تر از تمام لحظه هاست...

لحظه ای که عادت می کنی به هر چه درد و چه سخت لحظه ایست...


واما سوال امروز

تا حالا شده دلت بگیره؟؟؟

دلیل داشته یا بدون دلیل؟؟؟؟

وقتی دلت می گیره چکار میکنی؟؟؟

حرف های خداوند با بنده


یک عمر به خدا دروغ گفتم و خدا هیچ گاه به خاطر دروغ هایم مرا تنبیه نکرد.


می توانست، اما رسوایم نساخت و مرا مورد قضاوت قرار نداد.

هر آن چه گفتم باور کرد و هر بهانه ای آوردم پذیرفت.

هر چه خواستم عطا کرد و هرگاه خواندمش حاضر شد.

اما من هرگز حرف خدا را باور نکردم! وعده هایش را شنیدم اما نپذیرفتم.

چشم هایم را بستم تا خدا را نبینم و گوش هایم را نیز، تا صدای خدا را نشنوم.

من از خدا گریختم بی خبر از آن که خدا با من و در من بود.

می خواستم کاخ آرزوهایم را آن طور که دلم می خواهد بسازم

نه آن گونه که خدا می خواهد. به همین دلیل اغلب ساخته هایم ویران شد

و زیر خروارها آوار بلا و مصیبت ماندم. من زیر ویرانه های زندگی دست و پا زدم و از همه کس کمک خواستم. اما هیچ کس فریادم را نشنید و هیچ کس یاریم نکرد. دانستم که نابودی ام حتمی است.

با شرمندگی فریاد زدم خدایا اگر مرا نجات دهی، اگر ویرانه های زندگی ام را آباد کنی با تو پیمان می بندم هر چه بگویی همان را انجام دهم. خدایا! نجاتم بده که تمام استخوان هایم زیر آوار بلا شکست. در آن زمان خدا تنها کسی بود که حرف هایم را باور کرد ومرا پذیرفت. نمی دانم چگونه اما در کمترین مدت خدا نجاتم داد. از زیر آوار زندگی بیرون آمدم و دوباره احساس آرامش کردم. گفتم: خدای عزیز بگو چه کنم تا محبت تو را جبران نمایم.

 

نظرخواهی ...

سوال امروز ....

چقدر با خدای خودت راحتی؟؟

وقتی ازش خواسته ایی داری براش چه کار میکنی؟؟؟

نامه ای به حق ...




امروز را چند خطی می نویسم و

تو ای خداوندگارم

 گنجایش پایین فهم مرا ازدرک حقایق ببخش!!!!

وبه حرفهایم گوش بسپار.

خدایا توازدشواری زندگی وانسان بودن آگاه بودی

ومی دانستی اززجر غصه خوردن

ازحس تلخ جدایی هم آگاه بودی

می دانستی که ضعیفم وزود شکسته می شوم

می دانستی که گذشته برنمی گردد وفقط خاطرات تلخش رابه جای می گذارد

خدایا می دانستی که اگر ضعف ایمان داشته باشم سختی ها مرا ازتو دور می کند وشاید هم جدا

می دانستی که پاهایم زود خسته می شوند،نفسم بریده می شود وطاقتم طاق..

ومی دانستی که ممکن است  بنده ی ناشکر توباشم

خدایا توما رادوست داشتی وداری ولی چه دوست داشتن عجیبی

دوست داشتنت هم یگانه است ومانندش را دراین عالم نمی یابم

ولی با این همه بازمرا آفریدی............

تا خدا هست جایی برای نا امیدی نیست

عشق در خانواده

مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن

یه سار شروع به خواندن کرد ! اما مرد نشنید

مرد فریاد برآورد خدایا با من حرف بزن.......

آذرخش در آسمان غرید ، اما مرد اعتنایی نکرد

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت : تو کجایی ؟؟؟؟

بگذار تو را ببینم ......

ستاره ای درخشید، اما مرد ندید

مرد فریاد کشید " خدایا یک معجزه به من نشان بده " .....

کودکی متولد شد و اما مرد باز توجهی نکرد

مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا خودت را به من نشان بده و بگذار تو را ببینم .....

از تو خواهش می کنم ......

پروانه ای روی دست مرد نشست و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد .....

ما خدا را گم می کنیم ......

در حالی که او در کنار نفس های ما جریان دارد ......

خدا اغلب در شادی های ما سهیم نیست ......

عشق

تا به حال چند بار خوشی هایت را آرام و بی بهانه به او گفته ای ؟؟

تا به حال به او گفته ای که چقدر خوشبختی ؟؟؟؟؟؟

که چقدر همه چیز خوب است ؟؟؟؟

که چه خوب که او  هست ؟؟؟

خدا همراه همیشگیه سختی ها و خستگی های ماست

زمانی که خسته و درمانده به طرفش می رویم

خیال می کنیم تنها زمانی که به خواسته خود برسیم او ما را دیده و حس کرده اما ............

گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه او به ماست

خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد

به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم

به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد ...

تا خدا هست، جایی برای نا امیدی نیست

(خدایا حتی یک آن ما را به حال خود وامگذار)

خدایا...


خدایا فکری ناقص دارم که نمیتوانم تو را یاد کنم
چشمی دارم که نعمت های تو را ندیده میگیرد ….
خدایا تو آنی که من در خیال و اوهام خود نمی توانم تصور کنم
خدایا حکمت آنچه را که تو نمی خواهی و من اصرار می کنم بمن بفهمان
وای خدا چشمم را باز کن نسبت به نشانه هایی که گذاشتی و من از درک آنها عاجزم

آمین یا رب العالمین