نماز

صلابت، ابهت، همت، عظمت، وحدت، رفعت، جلالت و حشمتمان در یک چیز است و آن نماز است.

صلابت غیرتمان، ابهت همتمان، عظمت وحدتمان، هیبت قوتمان، رفعت عبادتمان، حلالت کثرتمان، حشمت اخوتمان یکی است نماز.
برادرم و خواهرم، همه را به تقوای خداوند تبارک و تعالی، که تنها معیار فضیلت است و نماز و امر به معروف و نهی از منکر و دعا که سلاح مؤمن است و قرآن مجید که حق عظیم به گردن ما دارد سفارش می‌کنم.

شهید ماجدی، مصطفی:

سه راهی شهادت

یک شهید پیدا کردیم، طرف های سه راه شهادت.
هیچی همراهش نبود نه پلاک، نه کارت شناسایی.
فقط یک قمقمه همراهش بود پر آب.
روی قمقمه چیزی نوشته بود، قمقمه
را شستیم تا بتوانیم بخوانیمش.
نوشته بود:
«قربان لب تشنه ات یا حسین(ع)»

شهدای گمنام


تو چه می دانی که تمام وجود را زیر خاک نهادن یعنی چه؟؟؟؟
تو چه می دانی که ذره ذره آب شدن یعنی چه؟؟؟
تو چه می دانی چشم به در دوختن یعنی چه؟؟؟؟
تو از انتظار چه می دانی؟؟؟
تو هیچکام از این هارا نمیدونی،نچشیده ای که بدونی....سوختن،قد خمیده کردن،....
میدونی همه این ها را عده ی کمی میدونند،پدر ومادرانی که در انتظار فرزندانشان قد خم کردن،جان سپردن،سوختن،آب شدن....پدرو مادر شهدای گمنام

جگر شیر نداری سفر عشق مرو ...

پرچم ، پیشانی بند ، انگشتر ، چفیه ، بی سیم روی کولش، خیلی بانمک شده بود.
گفتم : چیه خودتو مثل علم درست کردی ؟
می دادی پشت لباست هم برات بنویسن !
پشت لباسش را نشان داد : جگر شیر نداری سفر عشق مرو
گفتم : به هر حال اصرار بیخود نکن . بی سیم چی لازم دارم . ولی تو رو نمی برم ، هم سنت کمه و هم برادرت شهید شده .
دستش را گذاشت روی کاپوت تویوتا و گفت : باشه ، نمی آم . ولی فردای قیامت شکایتت را به فاطمه ی زهرا می کنم ، می تونی جواب بدی ؟
گفتم : برو سوار شو ...
چند روز بعد ، در پایان عملیات ، پرسیدم : بی سیم چی کجاست ؟
بچه ها گفتند : نمی دونیم کجاست ! نیست . به شوخی گفتم : نگفتم بچه ست گم میشه ؟ حالا باید بگردیم تا پیداش کنیم .
بعد از عملیات داشتیم شهدا را جمع می کردیم . بعضی ها فقط یک گلوله یا ترکش ریز خورده بودند .
یکی هم بود که ترکش سرش را برده بود . برش گرداندم ، پشت لباسش را دیدم :

جگر شیر نداری سفر عشق مرو ...

شهدای گمنام

خیلی گشته بودیم، نه پلاکی، نه کارتی، چیزی همراهش نبود.
لباس فرم سپاه به تنش بود. چیزی شبیه دکمه ی پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد،
خوب که دقت کردم، دیدم یک نگین عقیق است که انگار جمله ای رویش حک شده.
خاک و گل ها را پاک کردم. دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردم. روی عقیق نوشته بود:
« به یاد شهدای گمنام»


حجاب


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com
ای خواهرم نگاهی به پشت سر خودت کن تا ببینی

چه کسانی برای حفظ آرامش تو از جان خود گذشته اند
پس بیا با حفظ حجابت در راه همان ها قدم بگذار

بخشی از وصیت نامه شهید تورجی زاده

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین ، شهادت میدهم که معبودی جز الله نیست و برای رشد انسانها پیامبرانی فرستاده که نبی اکرم محمد ابن عبدالله خاتم آنان است ...

زمانی که این قدم را برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود ...

خـدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت بر تن کـردم که برای من کفنی بـاشد آغشته به خون ...

اگر گناه و معصیت کورم کرده بینـای رحمتم ، با لطف و کـرم خود مرا دریـاب ، که با لیـاقت  فرسنگها راه است ...

همرزمانم ، سخنی با شمـا دارم ... همیشه گفته ام : بسیجیها ، سپـاهیها ... این لبـاسی که بر تن  کرده اید خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا (س) پس لیاقت خود را اثبات کنید ...

نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید ... روز به روز بر معنـویت و صفــای روح خــود  بیفزایید ، نماز شب را وظیفه خود بدانید ، حافظی بر حدود الهی باشید ...

خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما ، در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا (س) منور فرما، خدایا کلام آخر ما را یا مهدی (عج) و یا زهر (س) قرار بده، خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم.

خدایا ما را از سلک شهیدان واقعی که در جوار خودت درعرش الهی در کنار مولا حسین (ع)  هستند قرار بده ... الهی آمین

والسلام محمد رضا تورجی زاده


للًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَدو عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم

حجاب

بانوی ایرانی کاش بدانی موی پریشان تو طناب داری است بر گردن خانواده شهدا...

شهید تورجی زاده

F-18نام: محمد تورجی زاده

تولد : ۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳

فرزند: حسن

شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶

محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای۱


علی تورجی (برادر شهید) :

از مشهد که برگشت حال و روزش تغییر کرد نشاط عجیبی داشت، از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرد و از همه حلالیت طلبید.

F-8

قرار بود فردا با دوستانش عازم جبهه شود، همان روز رفتیم به گلستان شهدا، سر قبر شهید سید رحمان هاشمی. دیگر گریه نمی‌کرد.

دو تن دیگر از دوستانش در کنار رحمان آرمیده بودند، به مزار آن‌ها خیره شد؛ گویی چیزهایی می‌دید که ما از آن‌ها بی خبر بودیم.

رفت سراغ مسئول گلستان شهدا، از او خواست در کنار سید رحمان کسی را دفن نکند.

ایشان هم گفت : من نمی‌توانم قبر را نگه دارم؛ شاید فردا یک شهید آوردند و گفتند می‌خواهیم اینجا دفن کنیم.

محمد نگاهی به صورت پیرمرد انداخت و گفت :

شما فقط یک ماه اینجا را برای من نگهدار.

همان‌طور هم شد و محمد در کنار سید رحمان دفن شد.

وصیت شهدا

این چه در پا دارد و آن چه در پا . . .
و تو ای خواهر دیند‏ارم: چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تر است
(شهید عبدالله محمودی)
 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com  تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

آنها چفیه داشتند...... من چادر دارم

شلمچه بوی چادر خاکی زهرا می دهد +دختران محجبه در کاروان راهیان نور + چادر اسلامی + دختر

آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند...

من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم...
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود...
من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم...
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند...
من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم...
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند ...
من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم...
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند ...
من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم...
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند...
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم

اللًّهُـ‗_ـمَ صَّـ‗‗ـلِ عَـ‗ـلَى مُحَمَّـ‗_ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗ـَدو عَجِّـ‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗_‗م

شکلک گلشکلک گلشکلک گلشکلک گلشکلک گلشکلک گل

حکومت شیطان

شیطان حکومت خویش رابر ضعف ها وترس ها وعادات مابنا کرده است،و اگر تو نترسی و ازعادات مزموم خویش دست برداری و ضعف خویش را باکمال خلیفه اللهی جبران کنی دیگر شیاطین را برتو تسلطی نیست...

سیدمرتضی آوینی
rose divider

وصیت شهدا


 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

اگر از دست کسی ناراحت شدید،

دو رکعت نماز بخوانید،
بگویید: خدایا! این بنده تو حواسش نبود،
من گذشتم. تو هم ازش بگذر ...
شهید حسن باقری
 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

آرپی جی60

شما بیا و قضیه‌ی آرپی‌جی 60 داخل بازوی رزمنده دوران دفاع مقدس را برای جوانان امروز توجیه کن!
تا سند تصویری نشان ندهی کسی قبول نمی‌کند تیری که با صدای سوتش همه سنگر می‌گیرند، صاف به درون بازوی رزمنده آذری زبان می‌رود و ایشان تنها لبخند می‌زند و می‌گوید:
▬ مهمان حبیب خداست، حتی اگر آرپی‌جی 60 باشد! ▬
روحش شاد
ا
˙·٠•اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ˙·٠•

جانباز شیمیایی

جانباز شیمیایی (بخوانید همرزم باکری و همت) که فتنه‌گران ۱۸ ضربه چاقو بر تنش به یادگار گذاشتند!
◄ آنهایی که می‌گویند: بسیجی واقعی، همت بود و باکری ...
• محمدحسین رجب‌زاده، بسیجی خمینی (ره) و خامنه‌ای عزیز، که هم با “بعثی‌ها” و هم با “بعضی‌ها” برای دفاع از از نظام رویارو شده است می‌گوید: اگر هزار بار دیگر هم خطری نظام را تهدید کند، آماده دفاع از وطن هستم…
˙·٠• نهم دی باقی‌ست…˙·٠•

غسل شهادت

 برادر شریفی: شب عملیات هویزه حسین علم الهدی درخواست آب نمود که

 بتواندغسل شهادت کند،امّا آب به اندازه ی کافی نداشتیم.گفت: «به اندازه ی

شستن سرم آب داشته باشید، کافی است».

گفتم: «فردا عملیات است و در گرد و غبار فردا، دوباره سرت کثیف می شود».

گفت: «به هر حال می‌خواهم سرم را بشویم.»

گفتم: «مگر می‌خواهی به تهران بروی؟».گفت: «نه، فردا می‌خواهم به ملاقات خدا بروم.»


124rl

بوی خوش

بوی عطر عجیبی آمد.مطمئن بودم عطر وادوکلن  دنیایی نیست.این بو را نه تنها من بلکه همه بچه های گروه حس می کردند.از فکه آمدیم طلائیه باز هم بوی خوش همراه ما بود! می دانستیم علت این بوی خوش از کجاست ! در فکه شهید بی نشانی پیدا شده بود که به طرز عجیبی بوی عطر می داد.اما نمی دانستیم چرا این بوی مست کننده هنوز ادامه دارد.ساعتی بعد علت آن را فهمیدم.زنده یاد حاج عبدالله ضابط سجاده اش را باز کرد! بوی خوش از داخل سجاده اوبود.کمی از خاک اطراف جمجمه شهید را داخل جانمازش ریخته بود .این بوی عجیب از آنجا بود.

در زمانی که همه به فکر دنیای خود بودند حاج عبدالله تفحص سیره  شهدارا آغاز نمود .با دست خالی وبا عنایات شهدا جلو رفت.بعد هم میهمان شهدا گردید.


راوی:یکی از دوستان زنده یاد عبدالله ضابط

منبع:کتاب شیدایی ص۷۵


حاج احمد متوسلیان


سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان:
روزی را نزدیک خواهیم نمود که اسراییل چنان بترسد
و در فکر این باشد که مبادا از لوله سلاحمان، به جای گلوله، پاسدار بیرون بیاید.

شهادت قسمت ما می شد ای کاش ...

پستچی را هم آوردند مسجد، روز سومش بود. پستچی نامه را داد به پدرش. خودش زودتر از نامه رسیده بود. پدرش نامه را بوسید. باز کرد و همان جا خواند برای همه؛ ... و شما را به نماز اول وقت اهمیت دادن به مسائل شرعی و حفظ ارزش های انقلاب و پیروی از امام و خدمت به انقلاب توصیه و سفارش می کنم ... خداحافظ؛ حمید آزاد. هیچ کس توی مسجد نبود که گریه نکند.
هدیه روح طبیه شهدا

مدیون شهدا

سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم

شهید محمد جوکار

◆◇همیشه آیهالکرسی را جهت دوری ازگناه قرائت می‌کرد .

◆◇نسبت به گناه به خصوص غیبت بسیار حساس بود

◆◇و دائم در تلاش بود که اطرافیان را هم از این کار برحذر دارد.

◆◇با وجود اینکه سن کمی داشت،اما از ابتدا که مشغول به کارشد،
خمس مال خود را حساب می‌کرد.
◆◇مقید به مال حلال در زندگی بود.
◆◇دائم الوضو بود و نسبت به نماز اول وقت مراقبت داشت.
▐◄هیچ دقت کردی؟،راه تغییر نکرده است،این ما هستیم که باید تغییر کنیم► ▐
/شهید محمد جوکار/
شهادت : 24 فروردین 1387
انفجار تروریستی حسینیه سیدالشهداء شیراز

منطق شهدا


منطق شهید را با منطق افراد معمولی نمی شود سنجید، شهید را نمی شود در منطق افراد معمولی گنجاند. منطق او بالاتر است. منطقی است آمیخته با منطق عشق
شهید مرتضی مطهری
 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com

کارهای یواشکی

"خیلی یواشکی هایمان عوض شده است

دروغ چرا؟ بعضی ها جوان که بودند یواشکی یک کارهایی می کردند!
یواشکی ساکشان را می بستند و بدون این که پدر و مادر بفهمند با خودشان بیرون می بردند و به بهانۀ مدرسه، جیم می زدند و می رفتند جبهه.
قبلش یواشکی دست برده بودند توی شناسنامه و سن شان را تغییر داده بودند.
بعضی ها یواشکی دار و ندارشان را می دادند به فقرا یا کمک می کردند به جبهه.
شب ها یواشکی از چادر یا اتاق یا سنگر می زدند بیرون و نماز شب می خواندند.
یواشکی های شان هم عالمی داشت.
شهدا! شماکه صدایتان به خدا میرسد! به او بگویید خلوت های ما را نگاه نکند...

خیلی یواشکی هایمان عوض شده است

شرمنده شهدا


این روزها وقتی شهدا به شهرهای ما برمیگردند و روز و حال ما رو می بینند ،
 چی میگن پیش خودشون ، چی میگن به ما ...احتمالاً میگن

  "قرارمون این نبودا..."
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

مادر


اسیر شده بودیم،ما رو بردند اردوگاه العماره ...

داخل اردوگاه تعدادی از شهدای ایرانی رو دیدم .معلوم بود بعد از اسارت به شهادت رسیده بودند.

جمله ای که روی دست یکی از شهدای اونجا نوشته شده بود

با خوندنش مو به بدنم راست شد !!!

روی دست آن شهید با خودکار نوشته شده بود:

مادر ! من از تشنگی شهید شدم !...

میثاق با شهدا


moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3moteharak3

آیا از این دنیا خسته اید؟ از دست خودتان هم؟ شما هم چون ما به دنبال دستی می گردید که دستتان را بگیرد از این همه گناه بیرون بکشد؟

چه دستی از دست شهیدان مطمئن تر برای به دست آوردن خدا؟ تنها کمی عشق می خواهد و ایمان و اراده، عشق به انوار مقدسی که هیچ گاه نمی گذارند زندگی هایمان در تاریکی غرق شود، ایمان و اعتماد به آنها که فعال لما یشاء اند و کمی هم اراده که دستتان را به سویشان ببرید و عهد ببندید برای ترک گناه و همراهی و همپایی با آنان.

شادی روح همشون

اللهمــ صل علــی محمــد وآل محمــد وعجـل فــرجهمـــ

شهیده شهناز حاجی شاه

روزی که توپ نزدیک پاهایش اصابت می‌کند
فقط یک کلام می‌گوید آن هم چادرم! و شهید می‌شود.
*******
امدادگر بسیجی شهیده « شهناز حاجی شاه » متولد 1333 دزفول ، دلاور زنی است که در روزهای جوانی عمر پر برکت خویش تمام همت خود را صرف جهاد در مقابل دشمن متجاوز نمود و در پشت جبهه با یاری رسانی به رزمندگان اسلام ، نام خود را بر بلندای این مرز پرگهر جاودانه کرد و در نهایت در هشتم مهر ماه 1359 در سن 26 سالگی و در روزهایی که خونین شهر قهرمان در انتظار شمیم آزادی روزگار می گذراند به دیدار معبود خود شتافت .

دلنوشته های شهید آوینی


فحش اگر بدهند آزادی بیان است،جواب اگر بدهی بی فرهنگی است.

سوال اگر بکنند آزاد اندیشند،سوال اگر بکنی تفتیش عقاید است.

تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند،جواب اگر بدهی می شوی دروغگو

مسخره ات بکنند انتقاد است،جواب که بدهی بی جنبه ای

اگر تهدیدت کنند دفاع کرده اند،اگر از عقایدت دفاع کنی خشونت طلبی....

چه سخت است تاوان داشتن استقلال و دفاع از خون شهدا و حریم ولایت....

ولی من این راه را با تمام تراژدی هایش دوست دارم.........

و چه زیبا و صادقانه نوشت قلم مرتضی آوینی

"در مملکت اسلامی حزب اللهی ها از همه مظلوم ترند"

و مگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا....

شهید چیت سازیان

زمستان بود و دم غروب کنارجاده 

یک زن و ُیک مرد با یک بچه مونده بودن وسط راه.

من و علی (شهید علی چیت سازیان) هم از منطقه بر می گشتیم.

تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون. پرسید:"کجا  می رین؟

"مرد گفت: کرمانشاه . 

علی گفت: " رانندگی بلدی گفت بله بلدم!.

علی رو کرد به من گفت: "سعید بریم عقب. "

مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و ما هم عقب تویوتا.

عقب خیلی سرد بود

 گفتم: آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟.

اون هم مثل من می لرزید، لبخندی زد و گفت:"

آره، اینا همون کوخ نشینایی هستن که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن.

تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس." 


┘◄ برای شادی روح شهدای اسلام صلوات
۩ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ۩