شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

زخمـــــــــ


خــــدایــا دیـدی؟؟!!!
کلی بـــــــاران فرستادی تـــا این لکه هـــا را از دلـــم بشویـــی…
  من کـــه گفته بـــودم لکه نیست ،
زخـــــــــــــمــــــــ است


در راه امام حسین ع


شهید معینی، ابوالقاسم:

ناگهان دیدم جوانی به طرف ما آمد و گفت:‌ "لا اله ال الله، محمد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سّلم)" اول جا خوردیم و روی زمین دراز کشیدیم جلوتر که آمد دیدم از بسیجی‌های مخلص است. گفتم: ‌برادر چه شده است؟ به کجا می‌ روی؟
گفت:‌ ترکش خورده‌ام، کمک می‌خواهم.
درآن تاریکی شب دستش را دراز کرد و گفت: ‌مثل اینکه این دست من در اثر ترکش قطع شده است و به یک پوست بند است. آنرا بگیر و بکش، اگر کنده شود، خودم می‌توانم به عقب بروم.
به شهید ابوالقاسم معینی گفتم: تو این کار را بکن.
گفت:‌ من طاقتش را ندارم، اگر می‌توانی کمکش کن.
دشتش را کشیدم و جدا کردم حتی یک تکان هم نخورد. بعد دست قطع شده را از من گرفت و همان طور که از محل قطع شدن خون بیرون می‌جست، آن را روی خاک گذاشت. با یک دست دیگر سر به سجده نهاد سپس نماز شکر گزارد و گفت:‌ خدایا قبول کن، من این دست را در راه امام حسین (علیه السّلام) دادم.

حکمت خدا


عارفی را گفتند : دنیا را چگونه می بینی ؟
گفت : آنچنان که بدون رضایت من برگی از درخت نمی افتد !!!
گفتند : مگر خدایی تو ؟
گفت : نه ، راضی ام به رضای خدا

عبادت خالصانه


شهید مصطفی ردانی پور:

 سرش‌ را از سجده‌ بلند کرد، چشم‌های‌ سرخ‌، خیس‌ اشک‌. رنگش‌ پریده‌بود.نگران‌ شدم‌.گفتم‌ «چی‌ شده‌ مصطفی‌؟ خبری‌ شده‌؟ کسی‌ طوریش‌شده‌؟» دو زانو نشست‌. سرش‌ را انداخت‌ پایین‌. زُل‌ زد به‌ مهرش‌. دانه‌های‌تسبیح‌ را یکی‌ یکی‌ از لای‌ انگشت‌هایش‌ رد می‌کرد. گفت‌ یازده‌ تادوازده‌ِ هر روز را فقط‌ برای‌ خدا گذاشته‌ام‌. برمی‌گردم‌ کارامو نگاه‌می‌کنم‌. از خودم‌ می‌پرسم‌ کارهایی‌ که‌ کردم‌ برای‌ خدا بود یا برای‌ دل‌خودم‌.

حرف دلم: باید بدونیم برای چی عبادت میکنیم!یکبار فکر کردم نکنه هرشب میرم

مسجد از سر عادت باشه نه شوق عبادت خدا


آخرین روز های ماه شعبان



روایت معروف  از امام هشتم(علیه‏السلام) است که دارد اباصلت در آخرین جمعه ماه شعبان، می­رود خدمت حضرت امام رضا(علیه السلام). حضرت ابتدا به او می­فرماید: اى اباصلت ماه شعبان بیشترش گذشت و این جمعه آخر آن است، پس آنچه از اعمال خیر که در این ماه در انجام آن کوتاهى کرده‏اى در این چند روزى که باقى مانده تدارک کن، و بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است و ترک آنچه براى تو فائده‏اى ندارد، و دعا و استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن، و از گناهان و نافرمانی­هایت به‏سوى خدا بازگرد و توبه نما، تا این ماه خدا به تو رو کرده باشد در حالى که تو با خدایت- عزّوجلّ- اخلاص ورزیده باشى، و امانتى بر گردن خود باقى مگذار مگر آنکه آن را ادا کنى، و نیز در دلت کینه هیچ مؤمنى نباشد مگر اینکه آن را از دل بیرون کنى، و هیچ گناهى را که مرتکب بوده‏اى وامگذار مگر آنکه آن را رها کرده و از آن دورى گزینى، و از خداوند پروا داشته باش، و در امور نهان و آشکارت بر او توکّل و اعتماد کن، و هر کس بر خدا توکّل کند همانا خداوند او را کافى است، زیرا خداوند کار خود را به انجام می­رساند، و براى هر چیز اندازه‏اى قرار داده است، و در باقی‏مانده این ماه زیاد این ذکر را بگو: «اللّهم إن لم تکن قد غفرت لنا فی ما مضى من شعبان فاغفر لنا فیما بقی منه». (یعنى: پروردگارا! اگر تاکنون در این ماه ما را نبخشیده‏اى، پس از تو می­خواهیم که در باقیمانده این ماه ما را ببخشى و بیامرزى). زیرا خداوند تبارک و تعالى در این ماه مردم بسیارى را به جهت احترام ماه مبارک رمضان از آتش آزاد مى‏ کند. 

ادامه مطلب ...

عفت زن

پشت ماشینش زده بودفروشی...
هرکسی که میدید می گفت چند!!؟
فرقیم نمیکردپول داشته باشه یا نه
اصلا برای خنده هم که شده می پرسید
همه به خودشون اجازه میدادن بپرسند
چند؟!!چون صاحب ماشین خودش این اجازه رو به همه داده بود
با همون تیکه کاغذی که روش نوشت بود«فروشی»

****
زنی هم که آرایش میکنه و میاد تو جامعه
دقیقا انگار پشت شیشه شخصیتش نوشته
«فروشی»یعنی به همه اجازه داده...

                              


مناجات شهدا


 یا نور

خدایا این بنده ضعیف و ذلیل و گنهکارتو میخواهد که او را ببخشی و بیامرزی و قلم عفو بر اعمال او بکشی

خدایا به من توفیق بده که به عهد خود که با تو بسته ام و هر بار با تکرار گناهان به آن عمل نکرده ام، این بار وفا نمایم.

خدایا قسمت می دهم بر محمد و آل محمد ( صلی الله علیه و آله) قبل از اینکه مرا از این دنیا ببری، تمامی گناهانم را ببخش و به من آنقدر توانایی بده تا آخرین نفسی که زنده هستم بنده مخلص تو باشم و در راه تو و برای تو حرکت کنم.

خدایا از تو میخواهم اگر درراه تو و به دست دشمنان تو کشته شدم، مرا به عنوان شهید در راهت بپذیری، زیرا که گناهانم زیاد است و طاعتم اندک.

خداوندا عاجزم و بیچاره، فقط امید به لطف و کرم و فضل  تو دارم.

 قسمتی از وصیت نامه سردار شهید احمد بابایی

غزل دلتنگی شهدا


بسمـــ ربـــ الزهـــرا

باز امشب به دلــــم یاد رفیقــان دارم

زیر لب زمزمـــــه ی آیه ی قـــرآن دارم

که همـه پر بکشـــیدنـد ، ولی جــا ماندم

سالیانی است که من این غمِ پنهان دارم

شــده ام مثـــل کـــویری که نـدارد آبـی

روز و شب از بَرشان خواهش باران دارم

نامه ی مـــادر و ســـــربند و پلاک و چفیه

یادگــــاری است کــه از دولتِ  یاران دارم

دائما چشــــم امــید دل و لطــف شـــهدا

اینچنین است که من دست به دامان دارم

اینکه من هستم و اینگونه نفــس می گیرم

همه لطفی است که از سمت شهیدان دارم

ای خدا نیمه شبی حاجت خود می گیرم

من به اعجـــاز شهـــــیدان تو ایمــان دارم

چه کسی هست دهد گوش به حرف دل من

باز امشــب به دلـــــــم یـــاد رفـیقـــــان دارم

بسیجیان بی ادعا

على علیه السلام:

أینَ إخوانِیَ الَّذین رَکِبوا الطَّریقَ وَمَضَوا عَلَى الحَقِّ؟ ...أوِّهِ عَلى إخوانِیَ الَّذین ...أحیَوا السُّنَّةَ وَأماتوا البِدعَةَ ، دُعوا لِلجِهادِ فَأجابوا ، وَوَثِقوا بِالقائِدِ فَاتَّبعوهُ؛

کجایند برادران من که راه حق را سپردند ، و با حق ، رخت به خانه آخرت بردند؟ ......دریغا از برادرانم که .. بدعت را میراندند ؛ به جهاد خوانده شدند و پذیرفتند ؛ به پیشواى خود اعتماد کردند و در پى او رفتند .
نهج البلاغة : خطبة 182