مهدی جان ؛
چقدر شبها موقع خواب آرزو کنیم که تو را حداقل در خواب ببینیم ...؟
میدانم ؛
چشم ما چشم نیست !
دل ما دل نیست !
هر چقدر سعی میکنم بشوم زهرایی نمی شود ... نمی دانم نمیشود که بشوم زهرایی یا می شود ولی نمی شوم زهرایی !
ولی کاش ... تمام شود دوری و بگویی :
أنا المهدی ...
زیباترین شروع:بسم الله زیباترین دین:اسلام
زیباترین خانه:کعبه زیباترین استاد:امام صادق(ع)
زیباترین عشق:مهدی فاطمه (س) زیباترین غنچه:حضرت علی اصغر(ع)
زیباترین سرانجام:شهادت زیباترین لباس:احرام
زیباترین ندا:فطرت زیباترین دوست:کتاب
زیباترین روز:جمعه زیباترین بیابان:عرفات
زیباترین میعاد:معاد زیباترین کلام:لااله الاالله
زیباترین آواز:اذان زیباترین شهید:امام حسین(ع)
زیباترین بنا:حضرت ابراهیم زیباترین پرچم دار:حضرت عباس
زیباترین پیرمرد:حبیب ابن مظاهر زیباترین آواره:سلمان
زیباترین شب:قدر زیباترین خاک:تربت
زیباترین گل : گل نرگس
آقای جمعه های غریبی ظهور کن
دهلیزهای شب زده را غرق نور کن
یک گوشه از جمال تو یعنی تمام عشق
یا باز گرد یا دل ما را صبور کن
آقا چقدر فاصله اندوه انتظار
فکری به حال این سفر راه دور کن
آقا اگر که آمدی و عاشقت نبود
یک فاتحه نوازش اهل قبور کن
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانیاش همیشگى است
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ الْإِنْشَاءِ وَ الْإِحْیَاءِ وَ الْآخِرِ بَعْدَ فَنَاءِ الْأَشْیَاءِ الْعَلِیمِ الَّذِی لا یَنْسَىٰ مَنْ ذَکَرَهُ وَ لا یَنْقُصُ مَنْ شَکَرَهُ وَ لا یَخِیبُ مَنْ دَعَاهُ وَ لا یَقْطَعُ رَجَاءَ مَنْ رَجَاهُ اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ وَ کَفَىٰ بِکَ شَهِیداً وَ أُشْهِدُ جَمِیعَ مَلائِکَتِکَ وَ سُکَّانَ سَمَاوَاتِکَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِکَ وَ مَنْ بَعَثْتَ مِنْ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ وَ أَنْشَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِکَ أَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ،
ستایش خداى را که آغاز هستى است پیش از آفرینش و حیاتبخشى،و پایان هستى است پس از نابودى هرچیز،دانایى که از یاد مبرد آن را که یادش کند و کم نگذارد از آنکه شکرش را به جاى آورد و ناامید نسازد آن را که خواندش و قطع کند امید آنکه به او امید بست.بار خدایا!تو را گواه میگیرم و تو براى گواهى کافى هستى و گواه میگیرم همه فرشتگانت و ساکنان آسمانهایت و نگهبانان عرشت و رسولان و پیامبرانى که برانگیختى،و انواع مخلوقات که آفریدی (همه و همه را گواه میگیرم)بر اینکه باور دارم که همانا تویى خدا،شایسته پرستشى جز تو نیست.
وَحْدَکَ لا شَرِیکَ لَکَ وَ لا عَدِیلَ وَ لا خُلْفَ لِقَوْلِکَ وَ لا تَبْدِیلَ وَ أَنَّ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ أَدَّىٰ مَا حَمَّلْتَهُ إِلَى الْعِبَادِ وَ جَاهَدَ فِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقَّ الْجِهَادِ وَ أَنَّهُ بَشَّرَ بِمَا هُوَ حَقٌّ مِنَ الثَّوَابِ وَ أَنْذَرَ بِمَا هُوَ صِدْقٌ مِنَ الْعِقَابِ اللَّهُمَّ ثَبِّتْنِی عَلَىٰ دِینِکَ مَا أَحْیَیْتَنِی ،
یگانهاى؛شریکى نداری و بیهمتایى و تخلف و تبدیلى در گفتارت نیست و اینکه محمّد-که خدا بر او و خاندان او درود فرستد بنده و فرستاده توست.رسالتى را که بر عهدهاش نهاده بودى به بندگانت ادا کرد و در راه خدا به حق کوشید و به پاداشى که حق است مژده داد و از عذابى که راست است بیم داد،خدایا!تا زندهام مرا بر دین خود ثابت بدار
وَ لا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَىٰ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَتْبَاعِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ احْشُرْنِی فِی زُمْرَتِهِ وَ وَفِّقْنِی لِأَدَاءِ فَرْضِ الْجُمُعَاتِ وَ مَا أَوْجَبْتَ عَلَیَّ فِیهَا مِنَ الطَّاعَاتِ وَ قَسَمْتَ لِأَهْلِهَا مِنَ الْعَطَاءِ فِی یَوْمِ الْجَزَاءِ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
و دلم را پس از آنکه به نور هدایت روشن نمودى گمراه مکن و از نزد خود رحمتى بر من ببخش چرا که،تنها تو بخشایندهاى،درود فرست بر محمّد و خاندان محمّد و مرا از پیروان و شیعیان او قرار ده و در گروه او محشورم گردان،و بر انجام واجبات جمعهها و طاعاتى که در ان بر من لازم نمودى توفیقم ده، و عطایى که در رستاخیز براى اهل جمعه قرار دادهاى نصیبم گردان،چه همانا تویى قدرتمند حکیم.
به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانیاش همیشگى است
بِسْمِ اللَّهِ کَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِینَ وَ مَقَالَةِ الْمُتَحَرِّزِینَ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ تَعَالَى مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِینَ وَ کَیْدِ الْحَاسِدِینَ وَ بَغْیِ الظَّالِمِینَ وَ أَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِینَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ بِلا شَرِیکٍ وَ الْمَلِکُ بِلا تَمْلِیکٍ لا تُضَادُّ فِی حُکْمِکَ وَ لا تُنَازَعُ فِی مُلْکِکَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَنْ تُوزِعَنِی مِنْ شُکْرِ نُعْمَاکَ مَا تَبْلُغُ بِی غَایَةَ رِضَاکَ
به نام خدا که کلمه پناه جویان و گفتار پرهیزگاران است و پناه مى برم به خداى بلندمرتبه از ستم ستمگران و نیرنگ حسودان و سرکشى ظالمان و او را می ستایم ستایشى برتر از ستایش ستایشگران،خدایا!تویى یگانه بی انباز،و پادشاه على الاطلاق،در فرمانروایی ات مخالفت نشوى،و در پادشاهی ات هماوردى ندارى، از تو میخواهم که بر بنده و فرستاده ات محمد درود فرستى،و سپاس نعمتهایت را چنان قسمت من کن که مرا به کمال خشنودی ات نایل گرداند
وَ أَنْ تُعِینَنِی عَلَى طَاعَتِکَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِکَ وَ اسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِکَ بِلُطْفِ عِنَایَتِکَ وَ تَرْحَمَنِی بِصَدِّی [وَ صُدَّنِی] عَنْ مَعَاصِیکَ مَا أَحْیَیْتَنِی وَ تُوَفِّقَنِی لِمَا یَنْفَعُنِی مَا أَبْقَیْتَنِی وَ أَنْ تَشْرَحَ بِکِتَابِکَ صَدْرِی وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِی وَ تَمْنَحَنِی السَّلامَةَ فِی دِینِی وَ نَفْسِی وَ لا تُوحِشَ بِی أَهْلَ أُنْسِی وَ تُتِمَّ إِحْسَانَکَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ عُمْرِی کَمَا أَحْسَنْتَ فِیمَا مَضَى مِنْهُ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ
و به برکت عنایت خویش بر طاعت و مداومت عبادت خود و شایستگى پاداشت یارى نمایى و تا زنده ام به بازداشتن از گناهانت بر
من مهر ورزی و تا پایان عمر بر انجام آنچه بهره ام رساند توفیقم دهى،و به کتاب خود(قرآن)براى پذیرش حق،سینه ام را فراخ گردانى و بار گناهانم را با تلاوتش از نامه اعمالم فرو ریزى و در دین و جانم به من سلامت بخشى و کسانیکه به آنها انس گرفتهام از من وحشتزده نکنى و در باقیمانده عمر احسانت را بر من تمام نمایى چنانکه در گذشته عمرم بر من احسان نمودى.اى مهربانترین مهربانان.
سلام
این متنی که زیر نوشتم خطاب به خودم گفتم شما واسه ی ظهور و بعدش واسه من دعا کنید اصلاح بشم.
این روزها خیلی میگی اللهم عجل لولیک الفرج توی قنوت های نمازت توی رختخوابت قبل از خواب بعد از نماز صبح هات دعای عهد می خونی هی میگی یاابن الحسن هی میشینی در مورد ظهور فکر و دعا می کنی.
اما چقدر دنبال ظهور بودی چقدر کمک کردی به ظهور؟ چند نفر و جذب امام زمانت کردی؟ آیا اصلا کسی رو جذب نه آشنا کردی با امام زمانت؟ تو که ادعا می کنی بچه مذهبی یا بچه حزب اللهی هستی چیکار کردی؟ چه گلی به سر امام زمانت زدی؟
اصلا آشنا کردن و جذب کردن به سمت امام زمان پیشکش، چقدر خودتو اصلاح کردی؟ چندتا نمازت رو اول وقت خوندی؟ چندبار تا حالا به کسایی که دینت رو به مسخره گرفتن اخم کردی؟
اصلا اینها هم هیچی، چندبار تا حالا نگاهت به نامحرم افتاد سرت رو پایین انداختی گفتی من فقط میخوام یوسف زهرا رو ببینم؟ چند بار جلوی زبونت رو گرفتی که بین دوستات یا تو دعوا یا عصبانیت فحش ندی؟ چند بار به معلمت یا استاد درست حرف زدی و پشت سرش ادعاشو در نیوردی یا غیبتشو نکردی یا لعنت و فحش بهش نفرستادی؟
اصلا اینها هم هیچی.چندبار نامحرم اومد سمت چه تو فضای مجازی چه تو فضای حقیقی دور شدی و گفتی من فقط یوسف زهرا رو میخوام؟
چند دفعه از نامحرم برات اس ام اس اومد و تو حتی بدون جواب سلام پاکش کردی؟ چندبار با خودت عهد کردی مثلا نماز صبحت قضا نشه؟
اصلا اینها هم هیچی. جندبار اومدی گوشیت رو چک کنی و امام زمانیش بکنی و هر چی عکس زشت یا شماره زشت و هرچی که مخالف امام زمانت باشه رو پاک کنی؟
اصلا اینها هم هیچی. چندبار واسه خودت فیلتر گذاشتی وارد هر سایتی نشی؟ چند بار واسه اخلاقت فیلتر گذاشتی تا دل امامت رو شاد کنی؟
اصلا اینها هم هیچی. مثلا میخوای بری گوشی یا تبلت یا لبتاب یا... بخری چقدر رفتی مشورت کردی چقدر رفتی تو سایت ها تحقیق کردی چقدر رفتی مجلات رو خوندی؟ آیــــــــا به اندازه ی این تحقیق که می کنی مشورت کردی با روحانی ها یا عالمان؟
اصلا اینها هم هیچی. گوشیت گم میشه تو میری پیش نیروی انتظامی و مدارکت رو نشون میدی و با کلی پیگیری میری موبایلت رو پیدا می کنی ، تا حالا امام زمانت را گم کردی چقدر دنبالش گشتی؟
اصلا اینها هم هیچی. انقدر که اسامی فوتبالیست ها و یا بازیگری رو حفظ کردی و بلدی در مورد امام زمانت انقدر خبر داری؟
همه ی اینها هیچی حداقل مثل یه دونه از این سوریه ای ها یه دونه از از عراقی ها یا سیستانی ها بلایی سرت اوردند؟؟؟؟
بنام خداى بخشاینده مهربان
بِسْمِ اللّهِ الَّذى لا اَرْجُو اِلاّ فَضْلَهُ وَ لا اَخْشى اِلاّ عَدْلَهُ وَ لا اَعْتَمِدُ اِلاّ
بنام خدایى که جز فضلش امیدى ندارم و جز عدلش از چیزى ترس ندارم و جز به گفته او اعتماد ندارم و جز
قَوْلَهُ وَ لا اُمْسِکُ اِلاّ بِحَبْلِهِ بِکَ اَسْتَجیرُ یا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوانِ مِنَ
به رشته (بندگى و اخلاص ) او چنگ نزنم اى داراى گذشت و خوشنودى به تو پناه برم از
الظُّلْمِ وَ الْعُدْوانِ وَمِنْ غِیَرِ الزَّمانِ وَ تَواتُرِ الاْحْزانِ وَ طَوارِقِ
ستم و دشمنى (خلق ) و از دگرگونیهاى روزگار و پى درپى رسیدن اندوهها و
الْحَدَثانِ وَ مِنِ انْقِضاَّءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّاَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ وَ اِیّاکَ اَسْتَرْشِدُ
حوادث ناگوار شب و از سپرى شدن عمر قبل از آمادگى و توشه گیرى و تنها از تو راهنمایى مى جویم
لِما فیهِ الصَّلاحُ وَ الاِْصْلاحُ وَ بِکَ اَسْتَعینُ فیما یَقْتَرِنُ بِهِ النَّجاحُ وَ
براى آنچه صلاح و اصلاح من در آنست و از تو یارى طلبم در (رسیدن به ) آنچه مقرون به کامیابى و
الاِْنْجاحُ وَ اِیّاکَ اَرْغَبُ فى لِباسِ الْعافِیَةِ وَتَمامِها وَ شُمُولِ
کامروایى است و از تو امید دارم براى پوشش لباس تندرستى کامل و شمول
السَّلامَةِ وَ دَوامِها وَ اَعُوذُ بِکَ یا رَبِّ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ
سلامتى دائم و پناه مى برم به تو اى پروردگار از وسوسه هاى شیاطین و
اَحْتَرِزُ بِسُلْطانِکَ مِنْ جَوْرِ السَّلاطینِ فَتَقَبَّلْ ما کانَ مِنْ صَلوتى
احتراز جویم بوسیله سلطنت تو از ستم سلاطین پس (اى خدا) نماز
وَصَوْمى وَ اجْعَلْ غَدى وَ ما بَعْدَهُ اَفْضَلَ مِنْ ساعَتى وَ یَوْمى وَ
و روزه ام را بپذیر و فرداى من و مابعد آنرا بهتر از این ساعت و امروزم قرارده و
اَعِزَّنى فى عَشیرَتى وَ قَوْمى وَ احْفَظْنى فى یَقْظَتى وَ نَوْمى فَاَنْتَ
مرا در میان فامیل و خویشانم عزیز گردان و مرا در بیدارى و خوابم حفظ کن که تویى
اللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اِنّى اَبْرَءُ اِلَیْکَ فى
خدایى که بهترین نگهبانى و تو مهربانترین مهربانانى خدایا من بسوى تو بیزارى جویم و در این
یَوْمى هذا وَ ما بَعْدَهُ مِنَ الاْحادِ مِنَ الشِّرْکِ وَ الاِْلْحادِ وَ اُخْلِصُ لَکَ
روز و روزهاى یکشنبه دیگر از شرک و بى دینى و دعایم را براى تو خالص مى کنم تا
دُعاَّئى تَعَرُّضاً لِلاِْجابَةِ وَ اُقیمُ عَلى طاعَتِکَ رَجاَّءً لِلاِْثابَةِ فَصَلِّ
در معرض اجابت قرار گیرد و همچنان بر اطاعتت پایدارى مى کنم پس
عَلى مُحَمَّدٍ خَیْرِ خَلْقِکَ الدّاعى اِلى حَقِّکَ وَاَعِزَّنى بِعِزِّکَ الَّذى
درود فرست بر محمد بهترین خلق خود آنکه (مردم را) بسوى حقانیتت خواند و مرا به عزت
لایُضامُ وَ احْفَظْنى بِعَیْنِکَ الَّتى لا تَنامُ وَ اخْتِمْ بِالاِنْقِطاعِ اِلَیْکَ
تزلزل ناپذیرت عزیز گردان و به دیده ات که هرگز نخوابد حفظ کن و ببریدن از خلق و توجه بسوى
اَمْرى وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْرى اِنَّکَ اَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ
خودت کارم را به پایان رسان و عمرم را قرین به آمرزش به اتمام رسان که همانا تویى
ذکر امروز صد مرتبه
التماس دعا
مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .
عشق مادر
معنی عشق در نگاه مادر است
هر چه دارم از دعای مادر است
در میان اختران آسمان
اختر رخشان صفای مادر است
آرزوها در پی هم می روند
آرزوی من رضای مادر است
گر که بی وفای باشد رسم روزگار
رسم خوبش در وفای مادر است
قلب من با نام مادر می تپد
چون که این قلب سرای مادر است
مادر از هر گوهری بالاتر است
از همه برتر خدای مادر است
این جهان با نام مادر جان گرفت
هرچه هستی هست برای مادر است
عشق مادر چون گوهر با ارزش است
چون بهشت هم زیر پای مادر است
تقدیم به همه مادران دنیا
مادرم دلم برات تنگه
سلامتی همه مادرها
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت از افق سرزده است
به نام خداى بخشاینده مهربان
بِسْمِ اللّهِ کَلِمَةُ الْمُعْتَصِمینَ وَ مَقالَةُِ الْمُتَحَرِّزینَ وَ اَعُوذُ بِاللّهِ تَعالى
بنام خدا سخن پناهندگان و گفتار پناه جویان و پناه مى برم به خداى تعالى
مِنْ جَوْرِ الْجاَّئِرینَ وَ کَیْدِ الْحاسِدینَ وَ بَغْىِ الظّالِمینَ وَ اَحْمَدُهُ
از جور ستمکاران و بداندیشى حسودان و ستم بیدادگران و مى ستایمش
فَوْقَ حَمْدِ الْحامِدینَ اَللّهُمَّ اَنْتَ الْواحِدُ بِلا شَریکٍ وَ الْمَلِکُ بِل
فوق ستایش ستایش کنندگان خدایا تویى یگانه بى شریک و پادشاه بى نیاز (که پادشاهى را دیگرى به او
تَمْلیکٍ لا تُضادُّ فى حُکْمِکَ وَ لا تُنازَعُ فى مُلْکِکَ اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ
تملیک نکرده ) در برابر فرمان تو ضدیت نشود و در پادشاهیت کشمکشى روى ندهد از تو مى خواهم که درود فرستى
عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ اَنْ تُوزِعَنى مِنْ شُکْرِ نُعْماکَ م
بر محمد بنده و رسولت و به من طریقه سپاسگزارى نعمتهایت را چنان
تَبْلُغُ بى غایَةَ رِضاکَ وَ اَنْ تُعینَنى عَلى طاعَتِکَ وَلُزُومِ عِبادَتِکَ
بیاموزى که مرا به سرحد خشنودیت برساند و کمکم دهى بر طاعت خود و پیوستگى عبادت خویش
وَاسْتِحْقاقِ مَثُوبَتِکَ بِلُطْفِ عِنایَتِکَ وَ تَرْحَمَنى بِصَدّى عَنْ
و استحقاق پاداشت بوسیله لطف و عنایتت و به من ترحم کنى به اینکه تا زنده ام
مَعاصیکَ ما اَحْیَیْتَنى وَ تُوَفِّقَنى لِما یَنْفَعُنى ما اَبْقَیْتَنى وَ اَنْ تَشْرَحَ
از گناهان بازم دارى و تا زمانى که در این جهان نگاهم دارى موفقم دارى به آنچه سودم رساند و بوسیله
بِکِتابِکَ صَدْرى وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرى وَ تَمْنَحَنِى السَّلامَةَ فى
کتاب خود (قرآن ) سینه ام بگشایى و با خواندن آن جرم و گناهم بریزى و سلامت در
دینى وَ نَفْسى وَلاتُوحِشَ بى اَهْلَ اُنْسى وَ تُتِمَّ اِحْسانَکَ فیما بَقِىَ
دین و جانم عطا کنى و همدمانم را براى من وحشتناک مکن و احسانت را در مابقى
مِنْ عُمْرى کَما اَحْسَنْتَ فیما مَضى مِنْهُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
عمر درباره من به اتمام رسان چنانچه در گذشته احسان کردى اى مهربانترین مهربانها
دعای روز شنبه حضرت زهرا س
« خداوندا! خزینه های رحمتت را بر ما بگشای، و خدایا بر ما رحمتی ارزانی دار که پس از آن در دنیا و آخرت ما را عذاب نفرمائی و از فضل گسترده ات، رزقی ما را روزی فرما حلال و پاک، و ما را حاجتمند و نیازمند به غیر خود مکن، بر شکر ما به خود بیافزا و فقر و نیاز ما را نسبت به خود افزون فرما، و ما را از غیر خود بی نیاز نما .
خداوندا! رحمت خویش را در دنیا بر ما بگستران . خدایا به تو پناه می بریم از این که در هر حالی، رویت را از ما برگردانی در حالی که ما روی به سوی تو و میل به تو داریم . خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و آنچه دوست می داری به ما عطا فرما، و آن را عامل قدرت، و توانایی ما را در آنچه که دوست می داری قرار ده! ای مهربانترین مهربانان.»
ذکر امروز 100 مرتبه
دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند . . .
الهم عجل لویک الفرج
شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق ها هست زندگی باید کرد،
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.
باید این جور نوشت...
هر گلی هم باشد چه شقایق، چه گل پیچک و یاس،
تا نیاید گل نرگس زندگی دشوار است.
صدقه زبان
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند: اى مردم ، با اطاعت خدا، به خدا نزدیک شوید تا این که خداوند شما را به خیر برساند... و از اموال خودتان در حقوق لازم انفاق کنید. در این حال، مردم بلند شده و عرض کردند اى رسول خدا بدن ما ضعیف است و مال و منالى هم نداریم که بذل و بخشش کنیم، پس چه کنیم؟
حضرت فرمودند: صدقات قلبى و زبانى بدهید. باز مردم سؤال نمودند: چگونه صدقه بدهیم؟ حضرت فرمودند: صدقات قلبى، این است که محبت خدا و محمد رسول خدا و على ولى خدا و همه کسانى که براى قیام در راه دین خداوند انتخاب شده اند ( ائمه معصومین علیهمالسلام) و محبت پیروان آنها و کسانى را که از دوستداران شیعیان هستند در دلتان ایجاد کنید. اما صدقات زبان، این است که مشغول به ذکر خداوند باشید و صلوات بر محمد و آلش بفرستید، زیرا خداوند شما را به واسطه این اعمال به بهترین درجات مىرساند.
بنام خداى بخشاینده مهربان
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى اَذْهَبَ اللَّیْلَ مُظْلِماً بِقُدْرَتِهِ وَ جاَّءَ بِالنَّهارُ مُبْصِراً
ستایش خاص خدایى است که شب تار را به قدرتش برد و روز روشن
بِرَحْمَتِهِ وَکَسانى ضِیاَّئَهُ وَ اَنَا فى نِعْمَتِهِ اَللّهُمَّ فَکَما اَبْقَیْتَنى لَهُ
برحمت خویش بیاورد وروشنى روزرا درآن حال که مستغرق نعمتش بودم دربرم کرد خدایاهمچنانکه مرا تا به امروز نگهداشتى
فَاَبْقِنى لاِمْثالِهِ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِىِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لا تَفْجَعْنى فیهِ وَ
براى روزهاى دیگر امثال آن نیز نگهدار و درود فرست بر محمد و آلش و داغدارم مکن در
فى غَیْرِهِ مِنَ اللَّیالى وَ الاْیّامِ بِارْتِکابِ الْمَحارِمِ وَ اکْتِسابِ الْمَأ ثِمِ
این روز و شبها و روزهاى دیگر به سبب دست زدن به کارهاى حرام و فراهم آوردن گناهان
وَ ارْزُقْنى خَیْرَهُ وَ خَیْرَ ما فیهِ وَخَیْرَ ما بَعْدَهُ وَ اصْرِفْ عَنّى شَرَّهُ وَ
و خیر این روز و آنچه در آن است و خیر روزهاى بعد را نیز روزى من گردان و شر این روز و آنچه در آن است و
شَرَّ ما فیهِ وَ شَرَّما بَعْدَهُ اَللّهُمَّ اِنّى بِذِمَّةِ الاِْسْلامِ اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ وَ
شر روزهاى بعدش را از من دور گردان خدایا من به پیمان اسلام به سویت توسل جویم و
بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ اَعْتَمِدُ عَلَیْکَ وَ بِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفى صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ
به حرمت قرآن بر تو اعتماد کنم و به وسیله محمد مصطفى صلى الله علیه و
آلِهِ اَسْتَشْفِعُ لَدَیْکَ فَاعْرِفِ اللّهُمَّ ذِمَّتِىَ الَّتى رَجَوْتُ بِها قَضاَّءَ
آله در نزدت شفاعت جویم پس بشناس خدایا پیمانى را که بدان امید برآوردن
حاجَتى یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اقْضِ لى فِى الْخَمیسِ خَمْساً
حاجتم را دارم اى مهربانترین مهربانها خدایا در روز پنجشنبه پنج حاجتم را برآور که جز
یَتَّسِعُ لَها اِلاّ کَرَمُکَ وَ لا یُطیقُها اِلاّ نِعَمُکَ سَلامَةً اَقْوى بِها عَلى
بزرگوارى تو گنجایش آنها را ندارد و جز نعمتهاى تو بر آن توانا نیست : تندرستى که بوسیله آن بر
طاعَتِکَ وَعِبادَةً اَسْتَحِقُّ بِها جَزیلَ مَثُوبَتِکَ وَ سَعَةً فِى الْحالِ مِنَ الرِّزْقِ
انجام طاعتت نیرو گیرم ، و پرستشى که بدان مستحق پاداشت گردم ، و فراخى در حال از طریق روزى
الْحَلالِ وَ اَنْ تُؤْمِنَنى فى مَواقِفِ الْخَوْفِ بِاَمْنِکَ وَ تَجْعَلَنى مِنْ
حلال ، و دیگر آنکه مرا در توقفگاههاى خوفناک (برزخ و قیامت ) بوسیله امان خود ایمن گردانى و از
طَوارِقِ الْهُمُومِ وَالْغُمُومِ فى حِصْنِکَ وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
حوادث اندوهناک و غمگین در پناه خود قرارم دهى و درود فرست بر محمد و آلش
وَاجْعَلْ تَوَسُّلى بِهِ شافِعاً یَوْمَ الْقِیمَةِ نافِعاً اِنَّکَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
و توسل مرا بدان حضرت در روز قیامت شفیع و سودمند براى من قرار ده که همانا تو مهربانترین مهربانانى
خدایا.....
یاریم کن نگاهم....... در افق این فضای مجازی........ جز برای تو...... نبیند
و انگشتانم ......... جز برای تو ....... کلیدی را فشار ندهند...
مادر شهید همّت: در نخستین ساعات بامداد پسرم؛ ولیالله با جمعی از اهالی محل و دوستان و آشنایان به خانه ی ما آمدند. ولیالله را در آغوش گرفتم. و گفتم: «عزیزم، راست بگو، بر سر ابراهیم چه آمده؟….»
ولیالله مرا به گوشهای برد و گفت: «مادر! دیشب در عالم رؤیا حضرت فاطمه ی زهرا - سلام الله علیها- را دیدم. آمد به خانه ی ما، دست تو را گرفت و آورد همین جا که هم اکنون من تو را آوردم. خطاب به تو، فرمود: «تو یک فرزند صالح و پاک سرشتی داشتی که در راه خدا قربانی کردی. بشارت باد که تو قربانیات به درگاه حضرت سبحان پذیرفته شد.»
اِلهی لا تُؤَدِّبْنی بِعُقوُبَتِکَ وَلا تَمْکُرْ بی فی حیلَتِکَ
خدایا مرا به مجازات و عقوبتت ادب مکن و مکر مکن به من با حیلهات.
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغهء دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت:
عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات
بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو
اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت:
عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج
می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم
از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنهااینگونه می شود تا همیشه
شاد بود.
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت:
بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز
گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست، از این
راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید.
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت:
روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی
نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی آخر تو
بندهء من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم
کردی.
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت:
اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را
نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، اگر تو بعد
از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کردی همان بار اول شفایت می دادم.
گفتم: مهربانترین خدا ! دوست دارمت ...
گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...
*خدایا به خاطر همه عنایاتی که به من داری ازت ممنونم.
تو
تمام لحظه های نیازم فقط خواستمت. ولی تو منو واسه همیشه میخوای . توی این
لحظه های تردید و تنهایی تنهام نذار. قدرت خواستن و رسیدن عطا کن به این
وجود ناتوان و کمکم کن تا من بر زمان حکم برانم، نه آنکه گوش به فرمان بادا
بادای ایام باشم ...
کمکم کن تا پیش از آنکه مرا بفهمند به سوی درکشان گامها بردارم.
به نام خداى بخشاینده مهربان
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى جَعَلَ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً
ستایش خدایى را که شب را پوشش (خلق ) قرار داد و خواب را مایه آسایش و روز را (وسیله ) تکاپو و جنبش
لَکَ الْحَمْدُ اَنْ بَعَثْتَنى مِنْ مَرْقَدى وَ لَوْ شِئْتَ جَعَلْتَهُ سَرْمَداً حَمْداً
ستایش خاص تو است که مرا از خوابگاهم برانگیختى و اگر اراده مى کردى خوابم را همیشگى مى کردى آن ستایشى که
دائِماً لا یَنْقَطِعُ اَبَداً وَ لا یُحْصى لَهُ الْخَلاَّئِقُ عَدَداً اَللّ- هُمَّ لَکَ الْحَمْدُ
دائمى است و قطع نگردد و خلائق شماره اش نتوانند خدایا ستایش خاص تو است که
اَنْ خَلَقْتَ فَسَوَّیْتَ وَقَدَّرْتَ وَ قَضَیْتَ وَ اَمَتَّ وَ اَحْیَیْتَ وَ اَمْرَضْتَ وَ
آفریدى و پرداختى و اندازه کردى و گذراندى و میراندى و زنده کردى ، بیمار کردى و
شَفَیْتَ وَ عافَیْتَ وَ اَبْلَیْتَ وَعَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَیْتَ وَ عَلَى الْمُلْکِ
شفا دادى ، تندرست کردى و گرفتار ساختى و بر عرش استیلا یافتى و بر ملک وجود
احْتَوَیْتَ اَدْعُوکَ دُعاَّءَ مَنْ ضَعُفَتْ وَسیلَتُهُ وَ انْقَطَعَتْ حیلَتُهُ وَ
احاطه دارى مى خوانمت خواندن آنکس که وسیله اش ضعیف و راه چاره اش قطع شده
اقْتَرَبَ اَجَلُهُ وَ تَدانى فِى الدُّنْیا اَمَلُهُ وَ اشْتَدَّتْ اِلى رَحْمَتِکَ فاقَتُهُ وَ
و مرگش نزدیک گشته و آرزویش در دنیا اندک شده و سخت نیازمند رحمتت گردیده و
عَظُمَتْ لِتَفْریطِهِ حَسْرَتُهُ وَ کَثُرَتْ زَلَّتُهُ وَ عَثْرَتُهُ وَخَلُصَتْ لِوَجْهِکَ
افسوسش در کوتاهى و تقصیر خود بزرگ گشته و لغزش و خطایش بسیار شده و
تَوْبَتُهُ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَ عَلىَّ اَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ
توبه اش بدرگاه تو خالص گردیده پس درود فرست بر محمد خاتم پیمبران و بر خاندان پاک
الطّاهِرینَ وَ ارْزُقْنى شَفاعَةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ
پاکیزه اش و شفاعت محمد صلى الله علیه و آله و سلم
تَحْرِمْنى صُحْبَتَهُ اِنَّکَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اقْضِ لى فِى
را روزى من گردان و از همنشینى او محرومم مکن که تو ارحم الراحمین هستى خدایا در روز
الاْرْبَعاَّءِ اَرْبَعاً اِجْعَلْ قُوَّتى فى طاعَتِکَ وَ نَشاطى فى عِبادَتِکَ وَ
چهارشنبه چهار حاجت مرا برآور: نیرویم را در طاعت خویش قرار ده و نشاط و شادمانیم را در عبادتت و
رَغْبَتى فى ثَوابِکَ وَزُهْدى فیما یُوجِبُ لى اَلیمَ عِقابِکَ اِنَّکَ لَطیفٌ
رغبت و میلم را در پاداش نیکت و پارساییم را در آنچه موجب عذاب دردناک براى من گردد که همانا تو نسبت به هرچه
لِما تَشاَّءُ .
بخواهى مدارا کنى
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
بنام خداى بخشاینده مهربان
اَلْحَمْدُ لِلّهِ وَ الْحَمْدُ حَقُّهُ کَما یَسْتَحِقُّهُ حَمْداً کَثیراً وَ اَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ
ستایش خاص خدا ست و حق اوست آنچنانکه شایسته و لایق اوست بسیار،و پناه برم به خدا از بدى شر
نَفْسى اِنَّ النَّفْسَ لاَمّارَةٌ بِالسُّوَّءِ اِلاّ م ا رَحِمَ رَبّى وَ اَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ
نفس خود که همانا نفس وادار کننده به بدى است مگر آن را که پروردگار رحم کند و پناه برم به او از شر
الشَّیْطانِ الَّذى یَزیدُنى ذَنْباً اِلى ذَنْبى وَ اَحْتَرِزُ بِهِ مِنْ کُلِّ جَبّارٍ
شیطان که (پیوسته ) گناهى بر گناهم بیفزاید و بوسیله او پناه گیرم از شر هر گردنکش
فاجِرٍ وَ سُلْطانٍ جاَّئِرٍ وَ عَدُوٍّ قاهِرٍ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ جُنْدِکَ فَاِنَّ
تبه کار و حکمران ستمکار و دشمن قهارى خدایا مرا از لشکر خود قرار ده زیر
جُنْدَکَ هُمُ الْغالِبُونَ وَ اجْعَلْنى مِنْ حِزْبِکَ فَاِنَّ حِزْبَکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ
سپاه تو فقط پیروزند و از حزب خویش قرارم ده زیرا حزب تو فقط رستگارند و
اجْعَلْنى مِنْ اَوْلِیاَّئِکَ فَاِنَّ اَوْلِیاَّئَکَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ
از اولیاء خود قرارم ده زیرا اولیاء تو هستند که خوف و ترسى برایشان نیست و حزن و اندوهى ندارند
اَللّهُمَّ اَصْلِحْ لى دینى فَاِنَّهُ عِصْمَةُ اَمْرى وَ اَصْلِحْ لى اخِرَتى فَاِنَّه
خدایا دینم را اصلاح کن که دین نگهدار کار من است و آخرتم را اصلاح کن که
دارُ مَقَرّى وَ اِلَیْها مِنْ مُجاوَرَةِ اللِّئامِ مَفَرّى وَ اجْعَلِ الْحَیوةَ زِیادَةً
خانه پایدار من آنجا است و از مجاورت لئیمان گریزگاهم بدانجا است ، و زندگى را براى من مایه فزونى
لى فى کُلِّ خَیْرٍ وَ الْوَفاةَ راحَةً لى مِنْ کُلِّ شَرٍّ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
در هر کار خیرى قرار ده و مرگ را آسودگى از هر شرى برایم مقرر فرما. خدا درود فرست بر
مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَ تَمامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلینَ وَ عَلى آلِهِ الطَّیِّبینَ
محمد خاتم پیمبران و کامل کننده شماره رسولان و بر آل پاک و
الطّاهِرینَ وَاَصْحابِهِ الْمُنْتَجَبینَ وَ هَبْ لى فِى الثُّلَثاَّءِ ثَلاثاً لا تَدَعْ
پاکیزه اش و اصحاب برگزیده اش و در روز سه شنبه سه چیز به من عطا کن :
لى ذَنْباً اِلاّ غَفَرْتَهُ وَ لا غَمّاً اِلاّ اَذْهَبْتَهُ وَ لا عَدُوّاً اِلاّ دَفَعْتَهُ بِبِسْمِ اللّهِ
هرگناهى را از من بیامرز، و هر اندوهى را از من دور کن ، و هر دشمنى را از من دفع فرما بنام خد
خَیْرِ الاْسْماَّءِ بِسْمِ اللّهِ رَبِّ الاَْرْضِ وَ السَّماَّءِ اَسْتَدْفِعُ کُلَّ مَکْرُوهٍ
که بهترین نامها است به نام خدا پروردگار زمین و آسمان دور کنم از خود هر بدى
اَوَّلُهُ سَخَطُهُ وَ اَسْتَجْلِبُ کُلَّ مَحْبُوبٍ اَوَّلُهُ رِضاهُ فَاخْتِمْ لى مِنْکَ
که آغازش خشم او است و مى کشم بسوى خود هر کار محبوبى را که آغازش خوشنودى او است پس از جانب خود کارم
بِالْغُفْرانِ یا وَلِىَّ الاِْحْسانِ
به آمرزش پایان ده اى صاحب احسان
ذکر امروز صد مرتبه
،با گریه روز و شب کرد لُپاش گل انداخته بود،به زور نفس میکشید انگار که مرگ و بازم،جلوی چشماش میدید قرص و سرنگ وکپسول،غذای هر روزش بود هوای سرد اتاق،از آه و از سوزش بود توی اتاقروی تخت،روزا کارش دعا بود ذکر لبای خستش،فقط خدا خدا بود یه روزمیرفت آی سی یو،یه روز میرفت آزمایش دیگه حتی تو هفته،یه روز نداشت آسایش میگفت نیار هی اینجا،سوزن و سوپ و آمپول بسه دیگه خواهشاً،سرم،سرنگ و کپسول بسه دیگه پرستار،من که یه روز میمیرم یه روز توی این اتاق،مرگ و بغل میگیرم به من میگفت دعا کن،یا خوب بشم یا شهید آخرشم بیخبر،از تو اتاق پر کشید رفت و تازه فهمیدم،کی بود،چی شد،کجا رفت چه قدر براش سخت گذشت،یه شب پیش خدا رفت غروب جمعه بود که،رفتم بهشتزهرا (س) پاهام جلوتر از من،میرفت به سمت یک قبر انگار که داشت پر میزد،اصلاً نداشت کمی صبر نوشته بود روی قبر،علی کیمیایی دو، ده،شصت و هفت،شهید شیمیایی
بنیاد شهید بهمان دفترچهی بیمهی درمانی داده بود. آخر سال که اعتبارش تمام شد و رفتم عوضش کنم، مسئول تعویض دفترچهها با تعجب نگاهش کرد و گفت: «پدرجان! اینجا که چیزی ننوشتهای.» گفتم: «من سواد ندارم که اینجا بنویسم.» خندید وگفت: «تو سواد نداری؛ دکترها چهطور؟» منظورش را فهمیدم. گفتم: «دکتر من توی قبرستان است؛ چیزی هم نمینویسد.» بندهی خدا فکر کرده بود دارم از مرگ حرف میزنم؛ میخواهم بمیرم. گفت: «خدا نکند پدرجان. إنشاءالله صد سال عمر کنی. این چه حرفی است که میزنی؟!» گفتم: «من که از مُردن حرف نزدم. گفتم، دکترم توی قبرستان است. وقتی مریض میشوم، میروم آنجا و پسرم علی، شفایم میدهد. دفترچهی بیمهام را هم خطخطی نمیکند.»
تو لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) یک پیرمرد ترک زبان داشتیم که خود رو بسیجی لَر معرفی میکرد و سعی میکرد کسی از احوالش مطلع نشه. تو جواب سوالها همیشه یک کلام میگفت: من بسیجی هستم.
گردان
که به مرخصی رفت به همراه شهید جنابان این پیرمرد رو تعقیب کردیم... تو
یکی از روستاهای حاشیه ی شهر قم خونه داشت. در زدیم وقتی ما رو دید خیلی
ناراحت شد که چرا منو تعقیب کردید. تو جواب گفتیم ما فرمانده تو هستیم و
لشکر هم به نام علی(ع). امیرالمؤمنین(ع) دستور داده که از احوال زیردستان و
رعیت خودمون آگاه باشیم.
داخل منزل شدیم یه زیرزمین بسیار کوچک با
دیوارهای گچی و خاکی بدون وسایل و یک پیرزن نابینا که گوشهای نشسته بود.
از پیرمرد درباره زندگیش، بسیجی شدنش و احوال اون پیرزن سوال کردیم.
گفت: ما
اهل شاهین دژ استان آذربایجان بودیم. تو دنیا یه فرزند داشتیم که اون هم
فرستادیم قم تا سرباز و فدایی امام زمان(عج) بشه. بعد از مدتی تو کردستان
جنگ در گرفت. فرزندمون یه روز تو نامه نوشته بود که میخواد به کردستان
بره. اومد با ما خداحافظی کرد و رفت. بعد از مدتی خبر آوردند که پسرت رو
قطعه قطعه کردند. بعد از اون خبر آوردند که پسرت رو سوزوندند و خاکسترش رو
هم به باد دادند، دیگه منتظر جنازه نباشید. از اون به بعد، مادرش شب و روز
کارش گریه بود، تا اینکه چشماش نابینا شد. از اون پس تصمیم گرفتم هر خواهشی
که این مادر دلشکسته داره به خاطر خدا برآورده کنم. یک روز گفت: میشه
بریم قم، کنار حضرت معصومه (س) ساکن بشیم؟
اومدیم قم و اینجا ساکن
شدیم. من هم دستفروشی میکردم. یه بار که سر سجاده مشغول عبادت و گریه بود
گفت: آقا! میشه یه خواهش بکنم؟ گفتم: بگو! گفت: میخوام به جبهه بری و اسلحه فرزندم رو برداری و تو راه خدا و در پیشگاه امام زمان(عج) با دشمنان خدا بجنگی! منم اومدم ثبتنام کردم و اعزام شدم. همسرم رو به خدا و امام زمان(عج) سپردم. همسایهها هم گاهی بهش سر میزنند.
اون
ماجرا گذشت و برگشتیم جبهه؛ شب عملیات کربلای پنج اون پیرمرد هرچه اصرار
کرد اجازه شرکت تو عملیات رو بهش ندادم. گفتم: هنوز چهره اون پیرزن معصوم و
نابینا تو ذهنم هست.
تو جواب گفت: اشکالی نداره! اما من میدونم پسرم این قدر بیمعرفت نیست که منو اینجا بگذاره. حتما میاد و منو با خودش میبره.
از
پیش ما رفت به گردانی دیگه... موقع عملیات یادم افتاد که به مسئولین اون
گردان سفارش کنم مواظبش باشند. بعد از سراغ گرفتن از احوالش، فرمانده گردان
گفت: دیشب به شهادت رسیده و جنازه ش رو هم نتونستیم بیاریم.
بعد
از عملیات یکسره به منزلش رفتم. در زدم. همسایهها اومدند و سوال کردند
شما چه نسبتی با اهل این خونه دارید؟ گفتم از دوستانشون هستم. گفتند: چهار
روز پیش وقتی رفتیم به اون پیرزن سر بزنیم دیدیم همونطور که روی سجاده مشغول عبادت بوده جون داده و به معبودش پیوسته....
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
بنام خداى بخشاینده مهربان
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یُشْهِدْ اَحَداً حینَ فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ وَ
ستایش خاص خدایى است که هیچکس را گواه نیاورد در آن هنگامى که آسمانها و زمین را آفرید و
لاَاتَّخَذَ مُعیناً حینَ بَرَءَ النَّسَماتِ لَمْ یُشارَکْ فِى الاِْلهِیَّةِ وَ لَمْ یُظاهَرْ
کمک کارى براى خود نگرفت در آن هنگامى جنبندگان را پدید آورد در معبودیت خود شریک ندارد
فِى الْوَحْدانِیَّةِ کَلَّتِ الاَْلْسُنُ عَنْ غایَةِ صِفَتِهِ وَ الْعُقُولُ عَنْ کُنْهِ
در یکتایى پشتیبانى نشود زبانها از حد وصفش لال و عقلها از کنه
مَعْرِفَتِهِ وَ تَواضَعَتِ الْجَبابِرَةُ لِهَیْبَتِهِ وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْیَتِهِ وَ انْقادَ
معرفتش عاجز است گردنکشان در برابر هیبتش فروتن و چهره ها از بیم و هراسش خاضع و
کُلُّ عَظیمٍ لِعَظَمَتِهِ فَلَکَ الْحَمْدُ مُتَواتِراً مُتَّسِقاً وَ مُتَوالِیاً مُسْتَوْسِقاً [ثِقاً]
هر بزرگى در عظمتش رام گشته پس خاص تو است ستایش پى درپى و منظم ، و دنباله دار و محکم
وَصَلَواتُهُ عَلى رَسُولِهِ اَبَداً وَ سَلامُهُ داَّئِماً سَرْمَداً اَللّهُمَّ اجْعَلْ اَوَّلَ
و درودهاى ابدى و تحیت همیشگى و دائمى تو بر پیامبرت باد خدایا آغاز
یَوْمى هذا صَلاحاً وَ اَوْسَطَهُ فَلاحاً وَ آخِرَهُ نَجاحاً وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ
امروز مرا صلاح و وسطش را رستگارى و پایانش را کامروایى قرارده و پناه مى برم به تو از
یَوْمٍ اوَّلُهُ فَزَعٌ وَ اَوسَطُهُ جَزَعٌ وَ آخِرُهُ وَجَعٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَغْفِرُکَ
روزى که آغازش ترس و وسطش بى تابى و پایانش درد و رنج باشد خدایا از تو آمرزش خواهم
لِکُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ وَ کُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ وَ کُلِّ عَهْدٍ عاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ اَفِ بِهِ
براى هر نذرى که کرده ام و هر وعده اى که دادم و هر عهدى که بستم ولى به آن وفا نکرده ام و درباره
وَ اَسْئَلُکَ فى مَظالِمِ عِبادِکَ عِنْدى فَاَیَّما عَبْدٍ مِنْ عَبیدِکَ اَوْ اَمَةٍ مِنْ
حقوق و مظلمه هایى که از بندگانت به گردن دارم درخواست مى کنم که هر بنده اى از بندگانت یا هر کنیزى از
اِماَّئِکَ کانَتْ لَهُ قِبَلى مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُها اِیّاهُ فى نَفْسِهِ اَوْ فى عِرْضِهِ اَوْ
کنیزانت که در گردن من حقى دارد و از من ستمى به او رسیده در جانش یا در ابرویش
فى مالِهِ اَوْ فى اَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ اَوْ غیبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِها اَوْ تَحامُلٌ عَلَیْهِ بِمَیْلٍ
در مالش یا در خانواده و فرزندش یا غیبتى از او کرده ام یا بارى بر دوشش نهاده ام که سببش خواهش
اَوْ هَوىً اَوْ اَنَفَةٍ اَوْ حَمِیَّةٍ اَوْ رِیاَّءٍ اَوْ عَصَبِیَّةٍ غاَّئِباً کانَ اَوْ شاهِداً وَ
یا هواى نفس یا خودخواهى یا رشک یا خودنمایى یا تعصب بیجا بوده چه آن کس غایب باشد چه حاضر،
حَیّاً کانَ اَوْ مَیِّتاً فَقَصُرَتْ یَدى وَضاقَ وُسْعى عَنْ رَدِّها اِلَیْهِ وَ
زنده باشد یا مرده ، و دست من اکنون کوتاه و وسعم نارسا است از اینکه آن حق را به او رد کنم و
الْتَحَلُّلِ مِنْهُ فَاَسْئَلُکَ یا مَنْ یَمْلِکُ الْحاجاتِ وَهِىَ مُسْتَجیبَةٌ لِمَشِیَّتِهِ
از او حلالیت جویم پس از تو مى خواهم اى کسى که مالک حاجاتى و به خواست تو آنها مستجاب گردد
وَ مُسْرِعَةٌ اِلى اِرادَتِهِ اَنْ تُصَلِىَّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ
و بسوى اراده ات شتابان شوند (مى خواهم ) که درود فرستى بر محمد و آلش و آن شخص
تُرْضِیَهُ عَنّى بِما شِئْتَ وَ تَهَبَ لى مِنْ عِنْدِکَ رَحْمَةً اِنَّهُ لا تَنْقُصُکَ
به آنطور که خواهى از من خوشنود گردانى و از نزد خود به من رحمتى بخشى زیرا که آمرزش از تو نکاهد
الْمَغْفِرَةُ وَ لا تَضُرُّکَ الْمَوْهِبَةُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اَوْلِنى فى
و بخشش به تو زیان نرساند اى مهربانترین مهربانها خدایا به من عطا کن در
کُلِّ یَوْمِ اثْنَیْنِ نِعْمَتَیْنِ مِنْکَ ثِنْتَیْنِ سَعادَةً فى اَوَّلِهِ بِطاعَتِکَ وَ نِعْمَةً
هر روز دوشنبه دو نعمت از جانب خودت یکى خوشبختى در اول روز به وسیله فرمانبردارى تو و دیگر نعمتى
فى اخِرِهِ بِمَغْفِرَتِکَ یا مَنْ هُوَ الاِْلهُ وَ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ سِواهُ.
در آخر روز به آمرزش و مغفرتت اى کسى که تنها معبود ما او است و گناهان را جز او کسى نیامرزد
ذکر امروز صد مرتبه
خیلی وقتها
راحت و آسوده از شهدا یا خانواده شون حرف می زنیم و متوجه نمیشیم کی بودند؟
چیکار کردند؟ و چه حسی دارند؟ باید باهاشون بود، زندگی کرد و نفس کشید تا
شاید یه گوشه ای از سختی هاشونو بتونیم درک کنیم. باید باشید و ببنید که یه
مرد 30 و اندی ساله (نه یه دختر بچه که احساسیه) که خودش بچه داره و داره
یه زندگی رو می چرخونه چطور وقتی یاد بابای شهیدش میکنه مثل بچه کوچولوها
بغض میکنه و های های گریه می کنه که دلم برا بابام تنگ شده.... باید بود و
دید وقتی مادر دو شهید که بچه های دوقلوش رو تو جبهه ها داده وقتی زنده بود
و تسبیح رو تو دستش می چرخوند بجای خیلی از اذکار، ذکر شده بود اسم بچه
هاش...! گوش رو که جلو می بردم می شنیدم که بچه های شهیدش رو صدا میکنه و
می گه: حسن جان، حسین جان.... باید باشیم و ببینیم که مادر شهید جلاییان
که تنها فرزندش رو تو جبهه فدا کرد، الان بعد گذشت این همه سال چطور با
خاطرات تنها مونس و آرزوش می گذرونه و آب میشه.... حتی خیلی از اونایی که
ظاهر و تیپشون عوض شده هم وقتی یه جور با باباشون تنها می شن همه ی این
عقده های چند ساله ی بی بابایی رو با گریه بیرون می ریزن...
رفقا! خیلی
مسئولیم پیش شهدا و خونواده هاشون.... این یه نمونه از اوج فداکاری؛ من که
حرفی ندارم و نمی تونم داشته باشم جز اینکه بگم شرمنده ام....
همون شب گردانمون وارد عمل شد و به خط زد. صبحی که داشتم بین مجروحها و شهدامون می گشتم چشمم به همون جوون خورد. خوابش تعبیرش شده بود و اربابش حسین(ع) دعوتش کرده بود...
بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی لا أَرْجُو إِلا فَضْلَهُ وَ لا أَخْشَى إِلا عَدْلَهُ وَ لا أَعْتَمِدُ إِلا قَوْلَهُ وَ لا أُمْسِکُ إِلا بِحَبْلِهِ بِکَ أَسْتَجِیرُ یَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوَانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ مِنْ غِیَرِ الزَّمَانِ وَ تَوَاتُرِ الْأَحْزَانِ وَ طَوَارِقِ الْحَدَثَانِ وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ وَ إِیَّاکَ أَسْتَرْشِدُ لِمَا فِیهِ الصَّلاحُ وَ الْإِصْلاحُ وَ بِکَ أَسْتَعِینُ فِیمَا یَقْتَرِنُ بِهِ النَّجَاحُ وَ الْإِنْجَاحُ وَ إِیَّاکَ أَرْغَبُ فِی لِبَاسِ الْعَافِیَةِ وَ تَمَامِهَا وَ شُمُولِ السَّلامَةِ وَ دَوَامِهَا وَ أَعُوذُ بِکَ یَا رَبِّ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَ أَحْتَرِزُ بِسُلْطَانِکَ مِنْ جَوْرِ السَّلاطِینِ،
به نام خدایى که جز به فضل و بخشش او امید نبستم،و جز از عدالت او نهراسم،و جز به سخن او اعتماد نمیکنم،و جز به ریسمانش چنگ نزنم،تنها به تو پناه میآورم اى خداى بخشایشگر مهربان از ستم و دشمنى،و مصائب روزگار و اندوههاى پیاپى و پیشآمدهاى ناگوار دوران و از گذشت عمر پیش از مهیّا شدن و توشه برداشتن و تنها از تو راهنمائى میجویم به سوى آنچه خیر و صلاح من در آن است و فقط از تو یارى میخواهم در آنچه پیروزى و رستگارى با آن همراه است،و در پوشیدن لباس عافیت و کمال آن و فراگیرى سلامتى و دوام آن تنها به تو دل میبندم و به تو پناه میآورم اى پروردگار من از وسوسههاى شیاطین و به یارى سلطنت تو دورى میجویم از ستم پادشاهان،
فَتَقَبَّلْ مَا کَانَ مِنْ صَلاتِی وَ صَوْمِی وَ اجْعَلْ غَدِی وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِی وَ یَوْمِی وَ أَعِزَّنِی فِی عَشِیرَتِی وَ قَوْمِی وَ احْفَظْنِی فِی یَقَظَتِی وَ نَوْمِی فَأَنْتَ اللَّهُ خَیْرٌ حَافِظا وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَبْرَأُ إِلَیْکَ فِی یَوْمِی هَذَا وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْآحَادِ مِنَ الشِّرْکِ وَ الْإِلْحَادِ وَ أُخْلِصُ لَکَ دُعَائِی تَعَرُّضا لِلْإِجَابَةِ وَ أُقِیمُ عَلَى طَاعَتِکَ رَجَاءً لِلْإِثَابَةِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَیْرِ خَلْقِکَ الدَّاعِی إِلَى حَقِّکَ وَ أَعِزَّنِی بِعِزِّکَ الَّذِی لا یُضَامُ وَ احْفَظْنِی بِعَیْنِکَ الَّتِی لا تَنَامُ وَ اخْتِمْ بِالانْقِطَاعِ إِلَیْکَ أَمْرِی وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْرِی إِنَّکَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ.
پس آنچه از نماز و روزهام صورت گرفته پذیرا باش و فردا و روزهاى پس از آن مرا بهتر از این ساعت و امروزم قرار ده و مرا در بین خویشاوندان و بستگانم عزیز گردان،و در بیدارى و خواب نگهدارم باش،چرا که تویى خدا و بهترین نگهدار و تویى مهربانترین مهربانان.خدایا من در امروزم و یکشنبههاى دیگر از شرک و بیدینى،به سوى تو بیزارى میجویم و دعایم را تنها براى تو خالص میکنم تا در معرض اجابت قرار گیرد،و به امید پاداش تو بر طاعتت پایدارى میکنم،پس درود فرست بر بهترین آفریدهات محمّد آنکه دعوتکننده مردم به حقانیّت تو بود و مرا عزیز گردان با عزّت ذلّت ناپذیر خود و به دیده بیخواب خودت حفظ کن، و کارم را با گسستن از همه خلق و پیوستن به تو و عمرم را با آمرزش خویش پایان بخش،همانا تویى بسیار آمرزنده و مهربان.
ذکر امروز صدمرتبه
موقع آن بود که بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابکار دربیایند. همه از خوشحالی در پوست نمی گنجیدند. جز عباس ریزه که چون ابر بهاری اشک می ریخت و مثل کنه چسبیده بود به فرمانده که تو رو جان فک و فامیلت مرا هم ببر، بابا درسته که قدم کوتاهه، اما برای خودم کسی هستم. اما فرمانده فقط می گفت: «نه! یکی باید بماند و از چادرها مراقبت کند. بمان بعداً می برمت!» عباس ریزه گفت: «تو این همه آدم من باید بمانم و سماق بمکم!»
وقتی دید نمی تواند دل فرمانده را نرم کند مظلومانه دست به آسمان بلند کرد و نالید: « ای خدا تو یک کاری کن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه ای مناحات کرد. حالا بچه ها دیگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ریزه یک هو دستانش پایین آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتی فرمانده تعجب کردند. عباس ریزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزید. فکری شد که عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نیاز کند. وسوسه رهایش نکرد. آرام و آهسته با سر قدم های بی صدا در حالیکه چند نفر دیگر هم همراهی اش می کردند به سوی چادر رفت. اما وقتی کناره چادر را کنار زده و دید که عباس ریزه دراز کشیده و خوابیده، غرق حیرت شد. پوتین هایش را کند و رفت تو.
فرمانده صدایش کرد: «هی عباس ریزه … خوابیدی؟ پس واسه چی وضو گرفتی؟»
عباس غلتید و رو برگرداند و با صدای خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!» فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی را؟» عباس یک هو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب می خوانم و دعا می کنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده حالم را می گیرد و جا می مانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یک به یک!»
فرمانده چند لحظه با حیرت به عباس نگاه کرد. بعد برگشت طرف بچه ها که به زور جلوی خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفید می شدند. یک هو فرمانده زد زیر خنده و گفت: «تو آدم نمی شوی. یا الله آماده شو برویم.» عباس شادمان پرید هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خیلی نوکرتم خدا. الان که وقت رفتنه. عمری ماند تو خط مقدم نماز شکر می خوانم تا بدهکار نباشم!» بین خنده بچه ها عباس آماده شد و دوید به سوی ماشین هایی که آماده حرکت بودند و فریاد زد: «سلامتی خدای مهربان صلوات!»
تصاویری از لحظات شهادت
هزار هزار شور و شوق
لبان پر ز خنده
هزار هزار بسیجی
هزار هزار پرنده
هزار هزار پهلوون
هزار هزار همخونه
رفتند که ما بمونیم
رفتند که دین بمونه
شهدا را یاد کنیم اگرچه با یک صلوات
اللهم ارزقنا توفیق شهادة فی سبیلک
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
واحشرنا معهم واهلک اعدائهم اجمعین
سلام.من رفتم
از مادرم, پدرم ,خاکم , ناموسم ,دخترم , دفاع کنم
رفتم که ، دروغ نباشه ، احترام کم نشه
همدیگرو درک کنیم ، ریا از بین بره ، دیگه توهین نباشه
محتاج کسی نباشیم
الان اوضاع چطوره؟؟؟
داداش اوضاع خیلی عالیه
مردم همدیگرو فحش مادر میبندن
داداش این مرد با سنش به خاطر اینکه پیش زن و بچه اش
شرمنده نشه شبا هم کار میکنه