1. زنده باش و زندگی کن و بدان که حیات در حرکت و ممات در سکون است.
2. میداند شما و دنیای شما از مجموع ذراتی خلق شدهاند و خالق برای هر ذره جهان به این عظمت وظیفه خاصی قرار داده تا این نظم و شکوه را بیان کند و انسان از آن و گاهی در اثر غرور جزیی از آن است.
3. هستی به سرعت غیر قابل باوری در حرکت است و همین حرکت در اندام شما وجود دارد و کل عالم با این شتاب به سوی خدا روانند، در نتیجه چنان بیاندیشید و حرکت کنید که از میدان وسیع این مغناطیس خارج نشوید که خالق را بشناسید و به عظمت خود پی ببرید و این خلقت حیرت انگیز نامش انسان است، را از دست ندهید.
4. انسان الهی در وجود خویش خوی حیوانی را دربند میکند تا نیروی وجودی او پاک و سالم به کمال برسد، از نظر جهانبینی شیخ خشم و غضب و تندی و سرکشی انسانها را غافلگیر میکند، از تغییر این راه که ره سنان بیشماری در آن خفتهاند، آن است که نیکی و محبت را در وجود خود بیدار نگهدارید که اساس خوشبختی در همین عمل و اجرای آن است.
5. نیکی و احسان سختترین دشمن را دوست و دوستان را به سوی خداوند رهبری میکند.
6. ندای غیبی در درون دل مشتاق؛ مسیر الهی میافکند و به آرامش ابدی میرساند، لذا لطف و احسان به دیگر بندگان خدا در درجه اول به خود عامل باز میگردد که انسان بنده احسان است.
7. از خداوند جز کرامت و احسان و خیر و رحمت و محبت و بندهپروری و امور سازنده عملی صادر نمیشود.
8. خداوند خدای خیر و رحمت است، آن که شر میسازد، شیطان است.
9. انسان به توفیق خالق و خیر خداوند معنی زنده بودن و رحمانیت و ترحم و هر نوعی از دشمنی را درک و با آن مقابله میکند.
10. راهیان راه الهی با عشق و محبتی که در اعماق وجود دارد، میدانند که هر چه غیر خدا بخواهند موجب شکست و ناکامی آنان میشود.
11. شما خیال نکنید خالق کائنات را باید بیرون از دلتان پیدا کنید، بلکه او در وجود شما جلوه و مکان دارد، لذا خدا را در اعماق وجود خویش بیابید، از یکی از سالکان اهل عرفان و سیر و سلوک را پرسیدند: «خدا را در کجا بیابیم؟»، آن عارف بدو پاسخ داد: «در کجا گشتی که او را نیافتی؟!»
12. شیخ میگفت: «بر میخیزید و خود را برای نماز آماده میکنید، حمد و سوره را درست میخوانید، بدون اینکه متوجه مفاهیم و معانی کلمات شوید، پس معلوم است این نماز، نماز وظیفهای است و فقط کلمات را ادا میکنید».
13. فراموش نکنید که به قول سعدی هر نفسی که فرو میرود، ممد حیات است و چون باز میگردد مفرح ذات! در واقع سعدی مفهوم رحمت خداوند و راه رسم شکرگزاری را برای ما گفته است، ولی ما خوانده و نخوانده به راحتی از این جمله معرفتی و سلوکی گذشتهایم و کسی آن را برایمان معنی و تفسیر نکرده است.
14. به نظر میرسد از این پس غیر از شما شاگردان شخص دیگری با این مباحث معرفت شناسی و خداجویی به این نحو آشنا نشود، شما از رحمت و لطفی که در حقتان شده از جان و دل شاکر باشید، سعادت را به این آسانی به کسی نمیدهند، ایمان، خلوص، عاشقی و دنیای محبت لازم است تا خود را سالک این راه ببینید و ارزش خود را بدانید، بنگرید که مبدا خلقت چه عظمتهایی در وجود شما نهاده و شما از آن بیخبرید.
15. ایشان مطالبشان را یک بار میگفتند، آنها که اهل دل بودند، به خوبی درک میکردند و در پایان گفتند: برای شما نگفته و ندیدهای باقی نگذاشتم، ان شاءالله خدا یاری و راهنماییتان کند، مطمئن باشید هر چه از واجبالوجود طلب کنید، به شما با شرایط فوق خواهد رسید.
غافل از اینکه آدمهای شهر قلب ندارند .
تا در را باز کردم، اوه… چه شکلی!داخل اتاق رئیس رفتم گفتم:
گفت: نه!گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی
گفت:
گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است.
حضرت امیر به زنهای جوان سلام نمیکرد.
گفتند: یا علی رسول خدا سلام میکند تو چرا سلام نمیکنی؟
گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم.
گفتم: دل علی میلرزد، تو خاطرت جمع است.
بعضیها خودشان را از امیرالمؤمنین حزب اللهیتر میدانند.
بعضی خودشان را از مراجع تقلید حسینی تر میدانند.
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خــــــــــدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “من بــــاور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟”
آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض میشدند؟ بچههای بیسرپرست پیدا میشدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”
مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمیخواست جروبحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را
دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”
آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من اینجا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”
مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود
داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش
اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”
آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.”
مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به
او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند. برای همین است که این همه درد و
رنج در دنیا وجود دارد.”
دعایت می کنم به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی
بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها
بخوانی نغمه ای با مهر
***
دعایت می کنم در آسمان سینه ات خورشید مهری رخ بتاباند
سعید ثعلبی همان رزمنده شجاعی است که این روزها به دلیل ضایعه شیمیایی و خس خس گلویش به ناچار از کپسول اکسیژن استفاده می کند.
به نقل از این رزمنده عزیز:
... قبل از مجروحیت ام، در عملیات بیت المقدس برای آزادی خرمشهر از ناحیه دست چپ زخمی شدم و یک بار دیگر دچار موج انفجار شده بودم، با این همه دوباره به جبهه برگشتم. سال 62 در عملیات خیبر شیمیایی شدم.
... سال 65 نیز در شلمچه دچار مجروحیت شیمیایی عامل گاز اعصاب شدم. عراقی ها بعد از این که فاو را گرفتند، می خواستند شلمچه را هم بگیرند که ما آنجا بودیم. برای همین هواپیماها آمدند و ده تا ده تا بمب های گاز اعصاب ریختند. ما توی سنگرمان بودیم، رفتیم ماسک زدیم اما دیگر فایده ای نداشت. سه نفر بودیم که هر سه تشنج کردیم... و ...
برای بهبود حال این رزمنده شیمیایی عزیز سه صلوات بفرستید.
بنام خداى بخشاینده مهربان
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یُشْهِدْ اَحَداً حینَ فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ وَ
ستایش خاص خدایى است که هیچکس را گواه نیاورد در آن هنگامى که آسمانها و زمین را آفرید و
لاَاتَّخَذَ مُعیناً حینَ بَرَءَ النَّسَماتِ لَمْ یُشارَکْ فِى الاِْلهِیَّةِ وَ لَمْ یُظاهَرْ
کمک کارى براى خود نگرفت در آن هنگامى جنبندگان را پدید آورد در معبودیت خود شریک ندارد
فِى الْوَحْدانِیَّةِ کَلَّتِ الاَْلْسُنُ عَنْ غایَةِ صِفَتِهِ وَ الْعُقُولُ عَنْ کُنْهِ
در یکتایى پشتیبانى نشود زبانها از حد وصفش لال و عقلها از کنه
مَعْرِفَتِهِ وَ تَواضَعَتِ الْجَبابِرَةُ لِهَیْبَتِهِ وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْیَتِهِ وَ انْقادَ
معرفتش عاجز است گردنکشان در برابر هیبتش فروتن و چهره ها از بیم و هراسش خاضع و
کُلُّ عَظیمٍ لِعَظَمَتِهِ فَلَکَ الْحَمْدُ مُتَواتِراً مُتَّسِقاً وَ مُتَوالِیاً مُسْتَوْسِقاً [ثِقاً]
هر بزرگى در عظمتش رام گشته پس خاص تو است ستایش پى درپى و منظم ، و دنباله دار و محکم
وَصَلَواتُهُ عَلى رَسُولِهِ اَبَداً وَ سَلامُهُ داَّئِماً سَرْمَداً اَللّهُمَّ اجْعَلْ اَوَّلَ
و درودهاى ابدى و تحیت همیشگى و دائمى تو بر پیامبرت باد خدایا آغاز
یَوْمى هذا صَلاحاً وَ اَوْسَطَهُ فَلاحاً وَ آخِرَهُ نَجاحاً وَاَعُوذُ بِکَ مِنْ
امروز مرا صلاح و وسطش را رستگارى و پایانش را کامروایى قرارده و پناه مى برم به تو از
یَوْمٍ اوَّلُهُ فَزَعٌ وَ اَوسَطُهُ جَزَعٌ وَ آخِرُهُ وَجَعٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْتَغْفِرُکَ
روزى که آغازش ترس و وسطش بى تابى و پایانش درد و رنج باشد خدایا از تو آمرزش خواهم
لِکُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ وَ کُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ وَ کُلِّ عَهْدٍ عاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ اَفِ بِهِ
براى هر نذرى که کرده ام و هر وعده اى که دادم و هر عهدى که بستم ولى به آن وفا نکرده ام و درباره
وَ اَسْئَلُکَ فى مَظالِمِ عِبادِکَ عِنْدى فَاَیَّما عَبْدٍ مِنْ عَبیدِکَ اَوْ اَمَةٍ مِنْ
حقوق و مظلمه هایى که از بندگانت به گردن دارم درخواست مى کنم که هر بنده اى از بندگانت یا هر
کنیزى از
اِماَّئِکَ کانَتْ لَهُ قِبَلى مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُها اِیّاهُ فى نَفْسِهِ اَوْ فى عِرْضِهِ اَوْ
کنیزانت که در گردن من حقى دارد و از من ستمى به او رسیده در جانش یا در ابرویش
فى مالِهِ اَوْ فى اَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ اَوْ غیبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِها اَوْ تَحامُلٌ عَلَیْهِ بِمَیْلٍ
در مالش یا در خانواده و فرزندش یا غیبتى از او کرده ام یا بارى بر دوشش نهاده ام که سببش خواهش
اَوْ هَوىً اَوْ اَنَفَةٍ اَوْ حَمِیَّةٍ اَوْ رِیاَّءٍ اَوْ عَصَبِیَّةٍ غاَّئِباً کانَ اَوْ شاهِداً وَ
یا هواى نفس یا خودخواهى یا رشک یا خودنمایى یا تعصب بیجا بوده چه آن کس غایب باشد چه حاضر،
حَیّاً کانَ اَوْ مَیِّتاً فَقَصُرَتْ یَدى وَضاقَ وُسْعى عَنْ رَدِّها اِلَیْهِ وَ
زنده باشد یا مرده ، و دست من اکنون کوتاه و وسعم نارسا است از اینکه آن حق را به او رد کنم و
الْتَحَلُّلِ مِنْهُ فَاَسْئَلُکَ یا مَنْ یَمْلِکُ الْحاجاتِ وَهِىَ مُسْتَجیبَةٌ لِمَشِیَّتِهِ
از او حلالیت جویم پس از تو مى خواهم اى کسى که مالک حاجاتى و به خواست تو آنها مستجاب گردد
وَ مُسْرِعَةٌ اِلى اِرادَتِهِ اَنْ تُصَلِىَّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ
و بسوى اراده ات شتابان شوند (مى خواهم ) که درود فرستى بر محمد و آلش و آن شخص
تُرْضِیَهُ عَنّى بِما شِئْتَ وَ تَهَبَ لى مِنْ عِنْدِکَ رَحْمَةً اِنَّهُ لا تَنْقُصُکَ
به آنطور که خواهى از من خوشنود گردانى و از نزد خود به من رحمتى بخشى زیرا که آمرزش از تو نکاهد
الْمَغْفِرَةُ وَ لا تَضُرُّکَ الْمَوْهِبَةُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اَوْلِنى فى
و بخشش به تو زیان نرساند اى مهربانترین مهربانها خدایا به من عطا کن در
کُلِّ یَوْمِ اثْنَیْنِ نِعْمَتَیْنِ مِنْکَ ثِنْتَیْنِ سَعادَةً فى اَوَّلِهِ بِطاعَتِکَ وَ نِعْمَةً
هر روز دوشنبه دو نعمت از جانب خودت یکى خوشبختى در اول روز به وسیله فرمانبردارى تو و دیگر نعمتى
فى اخِرِهِ بِمَغْفِرَتِکَ یا مَنْ هُوَ الاِْلهُ وَ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ سِواهُ.
در آخر روز به آمرزش و مغفرتت اى کسى که تنها معبود ما او است و گناهان را جز او کسى نیامرزد
بنام خداى بخشاینده مهربان
بِسْمِ اللّهِ الَّذى لا اَرْجُو اِلاّ فَضْلَهُ وَ لا اَخْشى اِلاّ عَدْلَهُ وَ لا اَعْتَمِدُ اِلاّ
بنام خدایى که جز فضلش امیدى ندارم و جز عدلش از چیزى ترس ندارم و جز به گفته او اعتماد ندارم و جز
قَوْلَهُ وَ لا اُمْسِکُ اِلاّ بِحَبْلِهِ بِکَ اَسْتَجیرُ یا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوانِ مِنَ
به رشته (بندگى و اخلاص ) او چنگ نزنم اى داراى گذشت و خوشنودى به تو پناه برم از
الظُّلْمِ وَ الْعُدْوانِ وَمِنْ غِیَرِ الزَّمانِ وَ تَواتُرِ الاْحْزانِ وَ طَوارِقِ
ستم و دشمنى (خلق ) و از دگرگونیهاى روزگار و پى درپى رسیدن اندوهها و
الْحَدَثانِ وَ مِنِ انْقِضاَّءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّاَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ وَ اِیّاکَ اَسْتَرْشِدُ
حوادث ناگوار شب و از سپرى شدن عمر قبل از آمادگى و توشه گیرى و تنها از تو راهنمایى مى جویم
لِما فیهِ الصَّلاحُ وَ الاِْصْلاحُ وَ بِکَ اَسْتَعینُ فیما یَقْتَرِنُ بِهِ النَّجاحُ وَ
براى آنچه صلاح و اصلاح من در آنست و از تو یارى طلبم در (رسیدن به ) آنچه مقرون به کامیابى و
الاِْنْجاحُ وَ اِیّاکَ اَرْغَبُ فى لِباسِ الْعافِیَةِ وَتَمامِها وَ شُمُولِ
کامروایى است و از تو امید دارم براى پوشش لباس تندرستى کامل و شمول
السَّلامَةِ وَ دَوامِها وَ اَعُوذُ بِکَ یا رَبِّ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ
سلامتى دائم و پناه مى برم به تو اى پروردگار از وسوسه هاى شیاطین و
اَحْتَرِزُ بِسُلْطانِکَ مِنْ جَوْرِ السَّلاطینِ فَتَقَبَّلْ ما کانَ مِنْ صَلوتى
احتراز جویم بوسیله سلطنت تو از ستم سلاطین پس (اى خدا) نماز
وَصَوْمى وَ اجْعَلْ غَدى وَ ما بَعْدَهُ اَفْضَلَ مِنْ ساعَتى وَ یَوْمى وَ
و روزه ام را بپذیر و فرداى من و مابعد آنرا بهتر از این ساعت و امروزم قرارده و
اَعِزَّنى فى عَشیرَتى وَ قَوْمى وَ احْفَظْنى فى یَقْظَتى وَ نَوْمى فَاَنْتَ
مرا در میان فامیل و خویشانم عزیز گردان و مرا در بیدارى و خوابم حفظ کن که تویى
اللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اِنّى اَبْرَءُ اِلَیْکَ فى
خدایى که بهترین نگهبانى و تو مهربانترین مهربانانى خدایا من بسوى تو بیزارى جویم و در این
یَوْمى هذا وَ ما بَعْدَهُ مِنَ الاْحادِ مِنَ الشِّرْکِ وَ الاِْلْحادِ وَ اُخْلِصُ لَکَ
روز و روزهاى یکشنبه دیگر از شرک و بى دینى و دعایم را براى تو خالص مى کنم تا
دُعاَّئى تَعَرُّضاً لِلاِْجابَةِ وَ اُقیمُ عَلى طاعَتِکَ رَجاَّءً لِلاِْثابَةِ فَصَلِّ
در معرض اجابت قرار گیرد و همچنان بر اطاعتت پایدارى مى کنم پس
عَلى مُحَمَّدٍ خَیْرِ خَلْقِکَ الدّاعى اِلى حَقِّکَ وَاَعِزَّنى بِعِزِّکَ الَّذى
درود فرست بر محمد بهترین خلق خود آنکه (مردم را) بسوى حقانیتت خواند و مرا به عزت
لایُضامُ وَ احْفَظْنى بِعَیْنِکَ الَّتى لا تَنامُ وَ اخْتِمْ بِالاِنْقِطاعِ اِلَیْکَ
تزلزل ناپذیرت عزیز گردان و به دیده ات که هرگز نخوابد حفظ کن و ببریدن از خلق و توجه بسوى
اَمْرى وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْرى اِنَّکَ اَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ
خودت کارم را به پایان رسان و عمرم را قرین به آمرزش به اتمام رسان که همانا تویى
ذکر امروز صد مرتبه
التماس دعا
مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو ، صبوری
مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن . . .
عشق مادر
معنی عشق در نگاه مادر است
هر چه دارم از دعای مادر است
در میان اختران آسمان
اختر رخشان صفای مادر است
آرزوها در پی هم می روند
آرزوی من رضای مادر است
گر که بی وفای باشد رسم روزگار
رسم خوبش در وفای مادر است
قلب من با نام مادر می تپد
چون که این قلب سرای مادر است
مادر از هر گوهری بالاتر است
از همه برتر خدای مادر است
این جهان با نام مادر جان گرفت
هرچه هستی هست برای مادر است
عشق مادر چون گوهر با ارزش است
چون بهشت هم زیر پای مادر است
تقدیم به همه مادران دنیا
مادرم دلم برات تنگه
سلامتی همه مادرها
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت از افق سرزده است
به نام خداى بخشاینده مهربان
بِسْمِ اللّهِ کَلِمَةُ الْمُعْتَصِمینَ وَ مَقالَةُِ الْمُتَحَرِّزینَ وَ اَعُوذُ بِاللّهِ تَعالى
بنام خدا سخن پناهندگان و گفتار پناه جویان و پناه مى برم به خداى تعالى
مِنْ جَوْرِ الْجاَّئِرینَ وَ کَیْدِ الْحاسِدینَ وَ بَغْىِ الظّالِمینَ وَ اَحْمَدُهُ
از جور ستمکاران و بداندیشى حسودان و ستم بیدادگران و مى ستایمش
فَوْقَ حَمْدِ الْحامِدینَ اَللّهُمَّ اَنْتَ الْواحِدُ بِلا شَریکٍ وَ الْمَلِکُ بِل
فوق ستایش ستایش کنندگان خدایا تویى یگانه بى شریک و پادشاه بى نیاز (که پادشاهى را دیگرى به او
تَمْلیکٍ لا تُضادُّ فى حُکْمِکَ وَ لا تُنازَعُ فى مُلْکِکَ اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ
تملیک نکرده ) در برابر فرمان تو ضدیت نشود و در پادشاهیت کشمکشى روى ندهد از تو مى خواهم که درود فرستى
عَلى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ اَنْ تُوزِعَنى مِنْ شُکْرِ نُعْماکَ م
بر محمد بنده و رسولت و به من طریقه سپاسگزارى نعمتهایت را چنان
تَبْلُغُ بى غایَةَ رِضاکَ وَ اَنْ تُعینَنى عَلى طاعَتِکَ وَلُزُومِ عِبادَتِکَ
بیاموزى که مرا به سرحد خشنودیت برساند و کمکم دهى بر طاعت خود و پیوستگى عبادت خویش
وَاسْتِحْقاقِ مَثُوبَتِکَ بِلُطْفِ عِنایَتِکَ وَ تَرْحَمَنى بِصَدّى عَنْ
و استحقاق پاداشت بوسیله لطف و عنایتت و به من ترحم کنى به اینکه تا زنده ام
مَعاصیکَ ما اَحْیَیْتَنى وَ تُوَفِّقَنى لِما یَنْفَعُنى ما اَبْقَیْتَنى وَ اَنْ تَشْرَحَ
از گناهان بازم دارى و تا زمانى که در این جهان نگاهم دارى موفقم دارى به آنچه سودم رساند و بوسیله
بِکِتابِکَ صَدْرى وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرى وَ تَمْنَحَنِى السَّلامَةَ فى
کتاب خود (قرآن ) سینه ام بگشایى و با خواندن آن جرم و گناهم بریزى و سلامت در
دینى وَ نَفْسى وَلاتُوحِشَ بى اَهْلَ اُنْسى وَ تُتِمَّ اِحْسانَکَ فیما بَقِىَ
دین و جانم عطا کنى و همدمانم را براى من وحشتناک مکن و احسانت را در مابقى
مِنْ عُمْرى کَما اَحْسَنْتَ فیما مَضى مِنْهُ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
عمر درباره من به اتمام رسان چنانچه در گذشته احسان کردى اى مهربانترین مهربانها
دعای روز شنبه حضرت زهرا س
« خداوندا! خزینه های رحمتت را بر ما بگشای، و خدایا بر ما رحمتی ارزانی دار که پس از آن در دنیا و آخرت ما را عذاب نفرمائی و از فضل گسترده ات، رزقی ما را روزی فرما حلال و پاک، و ما را حاجتمند و نیازمند به غیر خود مکن، بر شکر ما به خود بیافزا و فقر و نیاز ما را نسبت به خود افزون فرما، و ما را از غیر خود بی نیاز نما .
خداوندا! رحمت خویش را در دنیا بر ما بگستران . خدایا به تو پناه می بریم از این که در هر حالی، رویت را از ما برگردانی در حالی که ما روی به سوی تو و میل به تو داریم . خدایا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و آنچه دوست می داری به ما عطا فرما، و آن را عامل قدرت، و توانایی ما را در آنچه که دوست می داری قرار ده! ای مهربانترین مهربانان.»
ذکر امروز 100 مرتبه
دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند . . .
الهم عجل لویک الفرج
شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق ها هست زندگی باید کرد،
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.
باید این جور نوشت...
هر گلی هم باشد چه شقایق، چه گل پیچک و یاس،
تا نیاید گل نرگس زندگی دشوار است.
صدقه زبان
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند: اى مردم ، با اطاعت خدا، به خدا نزدیک شوید تا این که خداوند شما را به خیر برساند... و از اموال خودتان در حقوق لازم انفاق کنید. در این حال، مردم بلند شده و عرض کردند اى رسول خدا بدن ما ضعیف است و مال و منالى هم نداریم که بذل و بخشش کنیم، پس چه کنیم؟
حضرت فرمودند: صدقات قلبى و زبانى بدهید. باز مردم سؤال نمودند: چگونه صدقه بدهیم؟ حضرت فرمودند: صدقات قلبى، این است که محبت خدا و محمد رسول خدا و على ولى خدا و همه کسانى که براى قیام در راه دین خداوند انتخاب شده اند ( ائمه معصومین علیهمالسلام) و محبت پیروان آنها و کسانى را که از دوستداران شیعیان هستند در دلتان ایجاد کنید. اما صدقات زبان، این است که مشغول به ذکر خداوند باشید و صلوات بر محمد و آلش بفرستید، زیرا خداوند شما را به واسطه این اعمال به بهترین درجات مىرساند.
امروز برای شهدا وقت نداریم
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
بنام خداى بخشاینده مهربان
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى اَذْهَبَ اللَّیْلَ مُظْلِماً بِقُدْرَتِهِ وَ جاَّءَ بِالنَّهارُ مُبْصِراً
ستایش خاص خدایى است که شب تار را به قدرتش برد و روز روشن
بِرَحْمَتِهِ وَکَسانى ضِیاَّئَهُ وَ اَنَا فى نِعْمَتِهِ اَللّهُمَّ فَکَما اَبْقَیْتَنى لَهُ
برحمت خویش بیاورد وروشنى روزرا درآن حال که مستغرق نعمتش بودم دربرم کرد خدایاهمچنانکه مرا تا به امروز نگهداشتى
فَاَبْقِنى لاِمْثالِهِ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِىِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ لا تَفْجَعْنى فیهِ وَ
براى روزهاى دیگر امثال آن نیز نگهدار و درود فرست بر محمد و آلش و داغدارم مکن در
فى غَیْرِهِ مِنَ اللَّیالى وَ الاْیّامِ بِارْتِکابِ الْمَحارِمِ وَ اکْتِسابِ الْمَأ ثِمِ
این روز و شبها و روزهاى دیگر به سبب دست زدن به کارهاى حرام و فراهم آوردن گناهان
وَ ارْزُقْنى خَیْرَهُ وَ خَیْرَ ما فیهِ وَخَیْرَ ما بَعْدَهُ وَ اصْرِفْ عَنّى شَرَّهُ وَ
و خیر این روز و آنچه در آن است و خیر روزهاى بعد را نیز روزى من گردان و شر این روز و آنچه در آن است و
شَرَّ ما فیهِ وَ شَرَّما بَعْدَهُ اَللّهُمَّ اِنّى بِذِمَّةِ الاِْسْلامِ اَتَوَسَّلُ اِلَیْکَ وَ
شر روزهاى بعدش را از من دور گردان خدایا من به پیمان اسلام به سویت توسل جویم و
بِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ اَعْتَمِدُ عَلَیْکَ وَ بِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفى صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ
به حرمت قرآن بر تو اعتماد کنم و به وسیله محمد مصطفى صلى الله علیه و
آلِهِ اَسْتَشْفِعُ لَدَیْکَ فَاعْرِفِ اللّهُمَّ ذِمَّتِىَ الَّتى رَجَوْتُ بِها قَضاَّءَ
آله در نزدت شفاعت جویم پس بشناس خدایا پیمانى را که بدان امید برآوردن
حاجَتى یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اقْضِ لى فِى الْخَمیسِ خَمْساً
حاجتم را دارم اى مهربانترین مهربانها خدایا در روز پنجشنبه پنج حاجتم را برآور که جز
یَتَّسِعُ لَها اِلاّ کَرَمُکَ وَ لا یُطیقُها اِلاّ نِعَمُکَ سَلامَةً اَقْوى بِها عَلى
بزرگوارى تو گنجایش آنها را ندارد و جز نعمتهاى تو بر آن توانا نیست : تندرستى که بوسیله آن بر
طاعَتِکَ وَعِبادَةً اَسْتَحِقُّ بِها جَزیلَ مَثُوبَتِکَ وَ سَعَةً فِى الْحالِ مِنَ الرِّزْقِ
انجام طاعتت نیرو گیرم ، و پرستشى که بدان مستحق پاداشت گردم ، و فراخى در حال از طریق روزى
الْحَلالِ وَ اَنْ تُؤْمِنَنى فى مَواقِفِ الْخَوْفِ بِاَمْنِکَ وَ تَجْعَلَنى مِنْ
حلال ، و دیگر آنکه مرا در توقفگاههاى خوفناک (برزخ و قیامت ) بوسیله امان خود ایمن گردانى و از
طَوارِقِ الْهُمُومِ وَالْغُمُومِ فى حِصْنِکَ وَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
حوادث اندوهناک و غمگین در پناه خود قرارم دهى و درود فرست بر محمد و آلش
وَاجْعَلْ تَوَسُّلى بِهِ شافِعاً یَوْمَ الْقِیمَةِ نافِعاً اِنَّکَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
و توسل مرا بدان حضرت در روز قیامت شفیع و سودمند براى من قرار ده که همانا تو مهربانترین مهربانانى
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم**بایداین بار به غوغای قیامت برسم
من به "قد قامت" یاران نرسیدم، ای کاش**لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم
آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد**که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟
طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من**نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم
سیب سرخی سر نیزه ست... دعا کن من نیز**اینچنین کال نمانم به شهادت برسم
خدایا.....
یاریم کن نگاهم....... در افق این فضای مجازی........ جز برای تو...... نبیند
و انگشتانم ......... جز برای تو ....... کلیدی را فشار ندهند...
یک بار اتفاق افتاد که بچه ها
چند روز می گشتند و شهید پیدا نمی کردند. رمز شکستن قفل و پیدا کردن شهید،
نام مقدس حضرت زهرا (س) بود. 15 روز گشتیم و شهید پیدا نکردیم. بعد یک روز
صبح بلند شده و سوار ماشین شدیم که برویم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهید
پیدا می کنیم، بعد گفتم که این ذکر را زمزمه کنید:
دست و من عنایت و لطف و عطای فاطمه (س)
منم گدای فاطمه، منم گــــــدای فاطمه (س) »
تعدادی این ذکر را خواندند. بچه ها حالی پیدا کردند
و گفتیم: «یا حضرت زهرا (س) ما امروز گدای شماییم. آمده ایم زائران امام
حسین (ع) را پیدا کنیم. اعتقاد هم داریم که هیچ گدایی را از در خانه ات رد
نمی کنی.»
همان طور که از تپه بالا می رفتیم، یک برآمدگی دیدیم.
کلنگ زدیم، کارت شناسایی شهید بیرون آمد.
شهید از لشگر 17 و گردان ولی عصر (عج) بود.یک روز صبح هم چند تا شهید پیدا
کردیم. در کانال ماهی که اکثراً مجهو ل الهویه بودند. اولین شهیدی که پیدا
شد، شهیدی بود که اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و
بعد شهید شده بود. فکر می کنم نزدیک به 430 تکه بود.بعد از آن شهیدی پیدا
شد که از کمر به پایین بود و فقط شلوار و کتانی او پیدا بود. بچه ها ابتدا
نگاه کردند ولی چیزی متوجه نشدند. از شلوار و کتانی اش معلوم بود ایرانی
است. 15 _ 20 دقیقه ای نشستم و با او حرف زدم و گفتم که شما خودتان ناظر و
شاهد هستی. بیا و کمک کن من اثری از تو به دست بیاورم. توجهی نشد. حدود یک
ساعت با این شهید صحبت کردم، گفتم اگر اثری از تو پیدا شود، به نیت حضرت
زهرا (س) چهارده هزار صلوات می فرستم. مگر تو نمی خواهی به حضرت زهرا (س )
خیری برسد.بعد گفتم که یک زیارت عاشورا برایت همین جا می خوانم. کمک کن.
ظهر بود و هوا خیلی گرم. بچه ها برای نماز رفته بودند. گفتم اگر کمک کنی
آثاری از تو پیدا شود، همین جا برایت روضه ی حضرت زهرا (س) می خوانم. دیدم
خبری نشد. بعد گریه کردم و گفتم عیبی ندارد و ما دو تا این جا هستیم؛ ولی
من فکر می کردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بیاید، غوغا می کنید. اعتقادم این
بود که در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واکنش نشان می دهید.
در
همین حال و هوا دستم به کتانی او خورد. دیدم روی زبانه ی کتانی نوشته است:
«حسین سعیدی از اردکان یزد.» همین نوشته باعث شناسایی او شد. همان جا برایش
یک زیارت عاشورا و روضه ی حضرت زهرا (س) خواندم.
راوی:حاج حسین کاجی
منبع:کتاب کرامات شهدا
مادر شهید همّت: در نخستین ساعات بامداد پسرم؛ ولیالله با جمعی از اهالی محل و دوستان و آشنایان به خانه ی ما آمدند. ولیالله را در آغوش گرفتم. و گفتم: «عزیزم، راست بگو، بر سر ابراهیم چه آمده؟….»
ولیالله مرا به گوشهای برد و گفت: «مادر! دیشب در عالم رؤیا حضرت فاطمه ی زهرا - سلام الله علیها- را دیدم. آمد به خانه ی ما، دست تو را گرفت و آورد همین جا که هم اکنون من تو را آوردم. خطاب به تو، فرمود: «تو یک فرزند صالح و پاک سرشتی داشتی که در راه خدا قربانی کردی. بشارت باد که تو قربانیات به درگاه حضرت سبحان پذیرفته شد.»
اِلهی لا تُؤَدِّبْنی بِعُقوُبَتِکَ وَلا تَمْکُرْ بی فی حیلَتِکَ
خدایا مرا به مجازات و عقوبتت ادب مکن و مکر مکن به من با حیلهات.
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغهء دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت:
عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات
بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو
اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت:
عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج
می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم
از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنهااینگونه می شود تا همیشه
شاد بود.
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت:
بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز
گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست، از این
راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید.
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت:
روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی
نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی آخر تو
بندهء من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم
کردی.
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت:
اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را
نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، اگر تو بعد
از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کردی همان بار اول شفایت می دادم.
گفتم: مهربانترین خدا ! دوست دارمت ...
گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...
*خدایا به خاطر همه عنایاتی که به من داری ازت ممنونم.
تو
تمام لحظه های نیازم فقط خواستمت. ولی تو منو واسه همیشه میخوای . توی این
لحظه های تردید و تنهایی تنهام نذار. قدرت خواستن و رسیدن عطا کن به این
وجود ناتوان و کمکم کن تا من بر زمان حکم برانم، نه آنکه گوش به فرمان بادا
بادای ایام باشم ...
کمکم کن تا پیش از آنکه مرا بفهمند به سوی درکشان گامها بردارم.
به نام خداى بخشاینده مهربان
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى جَعَلَ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً
ستایش خدایى را که شب را پوشش (خلق ) قرار داد و خواب را مایه آسایش و روز را (وسیله ) تکاپو و جنبش
لَکَ الْحَمْدُ اَنْ بَعَثْتَنى مِنْ مَرْقَدى وَ لَوْ شِئْتَ جَعَلْتَهُ سَرْمَداً حَمْداً
ستایش خاص تو است که مرا از خوابگاهم برانگیختى و اگر اراده مى کردى خوابم را همیشگى مى کردى آن ستایشى که
دائِماً لا یَنْقَطِعُ اَبَداً وَ لا یُحْصى لَهُ الْخَلاَّئِقُ عَدَداً اَللّ- هُمَّ لَکَ الْحَمْدُ
دائمى است و قطع نگردد و خلائق شماره اش نتوانند خدایا ستایش خاص تو است که
اَنْ خَلَقْتَ فَسَوَّیْتَ وَقَدَّرْتَ وَ قَضَیْتَ وَ اَمَتَّ وَ اَحْیَیْتَ وَ اَمْرَضْتَ وَ
آفریدى و پرداختى و اندازه کردى و گذراندى و میراندى و زنده کردى ، بیمار کردى و
شَفَیْتَ وَ عافَیْتَ وَ اَبْلَیْتَ وَعَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَیْتَ وَ عَلَى الْمُلْکِ
شفا دادى ، تندرست کردى و گرفتار ساختى و بر عرش استیلا یافتى و بر ملک وجود
احْتَوَیْتَ اَدْعُوکَ دُعاَّءَ مَنْ ضَعُفَتْ وَسیلَتُهُ وَ انْقَطَعَتْ حیلَتُهُ وَ
احاطه دارى مى خوانمت خواندن آنکس که وسیله اش ضعیف و راه چاره اش قطع شده
اقْتَرَبَ اَجَلُهُ وَ تَدانى فِى الدُّنْیا اَمَلُهُ وَ اشْتَدَّتْ اِلى رَحْمَتِکَ فاقَتُهُ وَ
و مرگش نزدیک گشته و آرزویش در دنیا اندک شده و سخت نیازمند رحمتت گردیده و
عَظُمَتْ لِتَفْریطِهِ حَسْرَتُهُ وَ کَثُرَتْ زَلَّتُهُ وَ عَثْرَتُهُ وَخَلُصَتْ لِوَجْهِکَ
افسوسش در کوتاهى و تقصیر خود بزرگ گشته و لغزش و خطایش بسیار شده و
تَوْبَتُهُ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَ عَلىَّ اَهْلِ بَیْتِهِ الطَّیِّبینَ
توبه اش بدرگاه تو خالص گردیده پس درود فرست بر محمد خاتم پیمبران و بر خاندان پاک
الطّاهِرینَ وَ ارْزُقْنى شَفاعَةَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ
پاکیزه اش و شفاعت محمد صلى الله علیه و آله و سلم
تَحْرِمْنى صُحْبَتَهُ اِنَّکَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ اَللّهُمَّ اقْضِ لى فِى
را روزى من گردان و از همنشینى او محرومم مکن که تو ارحم الراحمین هستى خدایا در روز
الاْرْبَعاَّءِ اَرْبَعاً اِجْعَلْ قُوَّتى فى طاعَتِکَ وَ نَشاطى فى عِبادَتِکَ وَ
چهارشنبه چهار حاجت مرا برآور: نیرویم را در طاعت خویش قرار ده و نشاط و شادمانیم را در عبادتت و
رَغْبَتى فى ثَوابِکَ وَزُهْدى فیما یُوجِبُ لى اَلیمَ عِقابِکَ اِنَّکَ لَطیفٌ
رغبت و میلم را در پاداش نیکت و پارساییم را در آنچه موجب عذاب دردناک براى من گردد که همانا تو نسبت به هرچه
لِما تَشاَّءُ .
بخواهى مدارا کنى
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
بنام خداى بخشاینده مهربان
اَلْحَمْدُ لِلّهِ وَ الْحَمْدُ حَقُّهُ کَما یَسْتَحِقُّهُ حَمْداً کَثیراً وَ اَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ
ستایش خاص خدا ست و حق اوست آنچنانکه شایسته و لایق اوست بسیار،و پناه برم به خدا از بدى شر
نَفْسى اِنَّ النَّفْسَ لاَمّارَةٌ بِالسُّوَّءِ اِلاّ م ا رَحِمَ رَبّى وَ اَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ
نفس خود که همانا نفس وادار کننده به بدى است مگر آن را که پروردگار رحم کند و پناه برم به او از شر
الشَّیْطانِ الَّذى یَزیدُنى ذَنْباً اِلى ذَنْبى وَ اَحْتَرِزُ بِهِ مِنْ کُلِّ جَبّارٍ
شیطان که (پیوسته ) گناهى بر گناهم بیفزاید و بوسیله او پناه گیرم از شر هر گردنکش
فاجِرٍ وَ سُلْطانٍ جاَّئِرٍ وَ عَدُوٍّ قاهِرٍ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ جُنْدِکَ فَاِنَّ
تبه کار و حکمران ستمکار و دشمن قهارى خدایا مرا از لشکر خود قرار ده زیر
جُنْدَکَ هُمُ الْغالِبُونَ وَ اجْعَلْنى مِنْ حِزْبِکَ فَاِنَّ حِزْبَکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ
سپاه تو فقط پیروزند و از حزب خویش قرارم ده زیرا حزب تو فقط رستگارند و
اجْعَلْنى مِنْ اَوْلِیاَّئِکَ فَاِنَّ اَوْلِیاَّئَکَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ
از اولیاء خود قرارم ده زیرا اولیاء تو هستند که خوف و ترسى برایشان نیست و حزن و اندوهى ندارند
اَللّهُمَّ اَصْلِحْ لى دینى فَاِنَّهُ عِصْمَةُ اَمْرى وَ اَصْلِحْ لى اخِرَتى فَاِنَّه
خدایا دینم را اصلاح کن که دین نگهدار کار من است و آخرتم را اصلاح کن که
دارُ مَقَرّى وَ اِلَیْها مِنْ مُجاوَرَةِ اللِّئامِ مَفَرّى وَ اجْعَلِ الْحَیوةَ زِیادَةً
خانه پایدار من آنجا است و از مجاورت لئیمان گریزگاهم بدانجا است ، و زندگى را براى من مایه فزونى
لى فى کُلِّ خَیْرٍ وَ الْوَفاةَ راحَةً لى مِنْ کُلِّ شَرٍّ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
در هر کار خیرى قرار ده و مرگ را آسودگى از هر شرى برایم مقرر فرما. خدا درود فرست بر
مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَ تَمامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلینَ وَ عَلى آلِهِ الطَّیِّبینَ
محمد خاتم پیمبران و کامل کننده شماره رسولان و بر آل پاک و
الطّاهِرینَ وَاَصْحابِهِ الْمُنْتَجَبینَ وَ هَبْ لى فِى الثُّلَثاَّءِ ثَلاثاً لا تَدَعْ
پاکیزه اش و اصحاب برگزیده اش و در روز سه شنبه سه چیز به من عطا کن :
لى ذَنْباً اِلاّ غَفَرْتَهُ وَ لا غَمّاً اِلاّ اَذْهَبْتَهُ وَ لا عَدُوّاً اِلاّ دَفَعْتَهُ بِبِسْمِ اللّهِ
هرگناهى را از من بیامرز، و هر اندوهى را از من دور کن ، و هر دشمنى را از من دفع فرما بنام خد
خَیْرِ الاْسْماَّءِ بِسْمِ اللّهِ رَبِّ الاَْرْضِ وَ السَّماَّءِ اَسْتَدْفِعُ کُلَّ مَکْرُوهٍ
که بهترین نامها است به نام خدا پروردگار زمین و آسمان دور کنم از خود هر بدى
اَوَّلُهُ سَخَطُهُ وَ اَسْتَجْلِبُ کُلَّ مَحْبُوبٍ اَوَّلُهُ رِضاهُ فَاخْتِمْ لى مِنْکَ
که آغازش خشم او است و مى کشم بسوى خود هر کار محبوبى را که آغازش خوشنودى او است پس از جانب خود کارم
بِالْغُفْرانِ یا وَلِىَّ الاِْحْسانِ
به آمرزش پایان ده اى صاحب احسان
ذکر امروز صد مرتبه
،با گریه روز و شب کرد لُپاش گل انداخته بود،به زور نفس میکشید انگار که مرگ و بازم،جلوی چشماش میدید قرص و سرنگ وکپسول،غذای هر روزش بود هوای سرد اتاق،از آه و از سوزش بود توی اتاقروی تخت،روزا کارش دعا بود ذکر لبای خستش،فقط خدا خدا بود یه روزمیرفت آی سی یو،یه روز میرفت آزمایش دیگه حتی تو هفته،یه روز نداشت آسایش میگفت نیار هی اینجا،سوزن و سوپ و آمپول بسه دیگه خواهشاً،سرم،سرنگ و کپسول بسه دیگه پرستار،من که یه روز میمیرم یه روز توی این اتاق،مرگ و بغل میگیرم به من میگفت دعا کن،یا خوب بشم یا شهید آخرشم بیخبر،از تو اتاق پر کشید رفت و تازه فهمیدم،کی بود،چی شد،کجا رفت چه قدر براش سخت گذشت،یه شب پیش خدا رفت غروب جمعه بود که،رفتم بهشتزهرا (س) پاهام جلوتر از من،میرفت به سمت یک قبر انگار که داشت پر میزد،اصلاً نداشت کمی صبر نوشته بود روی قبر،علی کیمیایی دو، ده،شصت و هفت،شهید شیمیایی