دیگر چه فرقی دارد
پشت در، درس بخوانی
شیطنت کنی
مودب بایستی یا...
خداکند ازچشم خدا نیفتیم آن وقت...
در بخشی از آیه 46 سوره توبه آمده است:
کَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ
خدا کار آنهارا دوست نداردو ازآنها
درامور خیرسلب توفیق میکند

پیش نوشت: پست زیر را شهید آسمانی حجت الله رحیمی 13 اسفند 90 در وبلاگ بیرق ما چادر خاکی توست منتشر میکند و 5 روز بعد ( ۱۸ اسفند ماه ۱۳۹۰) ارباب جواب نامه اش را می دهد و شهادت نامه اش را امضا می کند و این گونه می شود که ارباب شهید حجت را تا ابد زائر خودش می کند.....
به :ریاست محترم بخشِ بی قراری های دل ، سایه ی سر ، حضرت عشق (روحی فـداک)
از: کربلای دلم
با سلام و صلوات خاصة و آرزوی سلامتیِ دردانه فرزند ِ موعودتان
احتراماً
پیرو دعوت قبلی تان به آن بهشت ِ بی مثال و آن منزلگاهِ سرگشتی و به جهت جاماندن یک فقره دل روبه روی ایوان طلای حرم تان ، یک جفت چشم در حوالی حریم تان ، یک هوا مستی کنار ِ رقصِ بیرق تان و یک عمر تپش در کنار روضه هایتان ، درخواست آن دارم که دیگر بار با عنایت خداوندم و خواست قلبِ مبارکتان ، منت بر سرم نهاده ، دعوت به آن وادی جنونمان کنید که نزدیک است جان دادنمان از این غم ِ فراقِ شب های زیارتی تان ... باشد که آرام گیرد سرگشتی ها و بی قراری ها و تپش های عاشقانه مان و همچنین جانی دوباره گیرد این دست ها از لمس 6گوشه تان ...
و با تقدیم همه ی جان و روح و عشق و هستی ام
آدرس گیرنده :
شهر کربلا - خیابان بین الحرمین - ورودی باب القبله - ضریح شش گوشه - حضرت سیدالشهداء(ع)
پی نوشت :
۱. نامه ام را پاراف کن حضرت عشق ؛ آرزوی دیگری نـدارم ...
۲. دُل دُل را ... زین کنید ...
۳. ایمان آورده ام امشب ... ایمان آورده ام که به ذکر مصیبت حاجتی نیست ... ما را نسیمِ نامِ تو دیوانه می کند ... السلام علیک یا مولانا الغریب ...
هرچند به کربلا رفتن خون میخواهد
بیخود گفته اند که زندگی پنج دوره است: کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی و پیری
زندگی تنها دو دوره است ...
قبل از کربلا رفتن و بعد از کربلا رفتن
-----------------
یادش مرا دومرتبه بی تاب می کند
دارد غمش وجود مرا آب می کند
جانم فدای شاعر خوش مسلکی که گفت
نوکر همیشه تکیه به ارباب می کند
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)
کــعبـہ گــفتا مــرتضے در منــ بـہ دنــیا آمــده
ایــن شـرافتــ بــس کہ منــ خــود زادگــاه حــیدرم
کربـــلا گــفتا عــلے بـوده ســـہ شبـــ مـهمان تــو
منــ حســینش را گرفــتم تـا قــیامـــت در بــرم
دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
شادی روح همه پدرهای دنیا
امروز برای شهدا وقت نداریم
الهـی
باز آمدیم با دو دست تهی چه باشد اگر مرحمی بر خستگان نهی
الهـی
گرفتار آن دردم که تو دوای آنی و در آرزوی آن سوزم که تو سرانجام آنی
الهـی
هر دلشده ای با یاری و غمگساری و من بی یار و غریبم
الهـی
چراغ دل مریدانی و انس جان غریبانی، کریما آسایش سینه محبانی و نهایت همت قاصدانی
الهـی
جرم من زیر حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران
الهـی
این چیست که با دوستان خود را کردی که هر که ایشان را جست ترا یافت و تا ترا ندید ایشان را نشناخت
الهـی
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم
الهـی
بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن
الهـی
چون به تو بنگریم شاهیم و تاج بر سر وچون بخود تگریم خاکیم و از خاک کمتر
الهـی
هر کس تو را شناخت هرچه غیر تو بود بینداخت
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ. گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزارتا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد
آخر با چه رویی رو به روی شما ایستاده ام و سلام می کنم؟!
نمی دانم
شاید به امید رحمت شما
خدا کند که جواب سلام شما قدری دل سیاهم را نورانی کند
باز هم سلام می کنم
السلام علیک یا ابا عبدالله
برس به داد دل پر گناه من آقا
السلام علی الحسین المظلوم الشهید
السلام علی اسیر الکُرُبات و قتیل العَبَرات
اللّهم انی اشهد انّه ... بذل مُهجتَه فیک لِیَستَنقِذَ عِبادک من الجهالة
خداوندا گواهی می دهم که حسین علیه السلام خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از گمراهی نجات دهد
خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست.
کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته , یه عمره یادمون
رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه هاکردم که روزی بایداز
اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن،یه کم با من مداراکن,شنیدم گرمه آغوشت اگه
میشه منم جا کن..
یک روز که پیغمبر ص از گر می تابستان
دل من گم شد، اگر پیدا شد؛
بسپاریدامانات رضا...
و اگر از تپش افتاد دلم ،
ببریدش به ملاقات رضا...
از رضا خواسته ام تا شاید بگذارد که غلامش بشوم .،
همه گفتند محال است ولی...،
دلخوشم من به محالات رضا...
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
نامه ام تنها یک کلمه بود ...
آن هم :
به امضا که رسیدم ...
یاد همان نامه ی معروف کوفیان به امام زمانشان
دستانم را بدجور لرزاند !
صبر کن سهراب ! قایقت جا دارد؟
آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند …
وای سهراب کجایی آخر ؟ … زخم ها بر دل عاشق کردن ، خون به چشمان شقایق کردند…
ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش سیری چند
صبــــــــ
ـــــــــر کن ، سهــــــــ ـــــــراب …! قایقت جا
دارد؟ من را نیز با خود ببر
بی سوادی را گفتند عشق چند حرف دارد؟
بی سواد گفت: 4 حرف
همه خندیدند در حالی که بی سواد راه میرفت و زیر لب میگفت :
مگر"مهدی"چند حرف دارد.
تـــوبه کرد و گفت : بـه بـه ! مـِـــی نمی نوشم دگر!!!
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه
بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچ
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که
اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو
به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم
دل تنگم!
دلم برای آن روزها ی دل تنگی تنگ شده!
●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●
اللًّهُـ‗_‗ـمَ صَّـ‗_‗ـلِ عَـ‗_‗ـلَى مُحَمَّـ‗_‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗_‗ـَد و عَجِّـ‗_‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗_‗ـم
●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●
امروز جمعه نیست ...
" آقای " من ...
قرار نیست که فقط غروبهای " پنجشنبه " تا غروب " جمعه "
سراغت را بگیریم ...
قرار نیست فقط " جمعه ها " انتظار " ظهورت " را بکشیم ...
آری ...
" شنبه " هم می شود از " دوریت " ناله سر داد ...
" یکشنبه " هم می شود " انتظارت " را کشید ...
" دوشنبه " هم می شود دنبال " گمشده " گشت ...
" سه شنبه " هم می شود با " آقا " درد دل کرد ...
" چهار شنبه " هم می شود به خاطر " آقا " گناه نکرد ...
یا بن الحسن
دوریت " درد " بی " درمان " است
ای " پسر فاطمه "
امروز " جمعه " نیست اما ... " دلم " برایت " تنگ " است
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ( عج )
الهـی العـفو!
گفته بودی الجَبّـار
گفته بودی اَلمُصَـوِّر
گفته بودی الشّافـی
یعنی کسی که شفا می دهد
تمـام ِ
زخم هایِ عمیق و نا
علاج را
هوای ِ دلـم سبک می شود
با زمزمـۀ نام هایِ زیبایت
نَفـَس میـکِشَم در
هوایِ مهـربانی هـایِ نابت ...