باز هم یک جمعه ی بدون تو ،
باز هم همان تلخکامی قدیمی ؛
و باز هم قلبی مالامال دلتنگی ...
در عصری که بدون تو به غروب متصل می شود ...
اللهم عجل لولیک الفرج
نهم ربیع الاول
سالروز آغاز ولایت و امامت و زعامت
آخرین سحاب رحمت و یگانه ذریه ذخیره دودمان آل
طاها،
حضرت مهـدی مـوعـود
(عج)
بر منتظران و چشم انتظــاران ظهــورش تبریک و
تهنیت باد.
مولای غایب غریبم! سرسلامت باد ما را در غم بابای شهیدت پذیرا باش؛ ای غمگینترین شیعه در عصر غیبت!
فرسنگها سنگ را به شوق زیارت حرمت، با بادها میدوم و با رودها آواز میخوانم؛ شاید در پای تو کبوترانه بمیرم
امام حسن عسگری (ع) :
کسى که “پارسایى” خوى او، و “بخشندگى” طبیعت او
و “بردبارى” خصلت او باشد دوستانش بسیار شوند
غــم زده خیمـــه
بـــه صحــــرای دلـت
امشـــب ای تنهــا غـریب روزگــار
♥•٠·
رخت سیاه داغ پدر کرده ای تنت
قربان ریشه های نخ شال گردنت
آماده می کنی کفن و تربت و لحد
مرد سیاه پوش.....خدا صبرتان دهد
شهادت جانسوز حضرت امام حسن عسکری (ع) را به ساحت مقدس امام زمان عج تعزیت می گوییم .
اللهم عجل لولیک الفرج
این جنگ جمل که ناقه اش پی شده است با رهبــــــــری امامان طی شــــده اســــت با اهــل نفاق و جهـــــل گوییـــــــــــد به حق پیروزی نهــــــــروان، نهِ دی شــــــــده است
سهراب برای چه گفتی زندگی خالی نیست ؟؟؟
برای چه گفتی مهـــــربانیـــ هستـــ ســــیبـــ هستـــ ایـــمانــــ هستـــ؟؟؟
توی دنیایـــ که آدم هاش حتی کلمه ی خـــــدا براشون غریبهـــ
بایـــد گفتـــ:
زندگیـــــ خالیستـــــ
مهـــــر بانی نیستـــــ
ایمانـــ نیستــــ
شاید بتوانـــ گفتـــ سیب هستــــ ...
نمیدانمـــ خدایا...
بخونمــــ؟؟؟
روزگاریــــ مردمـــ دنیا دلشانــــ درد نداشتــــ
هر کسیـــ غصه ی اینـــ را که چه میکرد نداشتــــ
چشمه ی سادگیــــ از لطف زمین میجوشید
خودمانیم زمینـــ اینــــ همه نامرد نداشتـــ....!!!!
بتواندغسل شهادت کند،امّا آب به اندازه ی کافی نداشتیم.گفت: «به اندازه ی
شستن سرم آب داشته باشید، کافی است».
گفتم: «فردا عملیات است و در گرد و غبار فردا، دوباره سرت کثیف می شود».
گفت: «به هر حال میخواهم سرم را بشویم.»
گفتم: «مگر میخواهی به تهران بروی؟».گفت: «نه، فردا میخواهم به ملاقات خدا بروم.»
عارفی را پرسیدند از اینجا تا به نزد خدای منان چه مقدار راه است؟
توهدفی ، من دنبال توام
تو معبودی ، من عبد توام
توعشقی ، من عاشق توام
تو نوری ، من شب پره توام
تو بال باش ، من پرنده ام
تو ارباب باش ، من برده ام
تو همراه باش ، من رونده ام
تو ناز باشی ، من نیازم
تو آوازباشی ، من یه سازم
بوی عطر عجیبی آمد.مطمئن بودم عطر وادوکلن دنیایی نیست.این بو را نه تنها من بلکه همه بچه های گروه حس می کردند.از فکه آمدیم طلائیه باز هم بوی خوش همراه ما بود! می دانستیم علت این بوی خوش از کجاست ! در فکه شهید بی نشانی پیدا شده بود که به طرز عجیبی بوی عطر می داد.اما نمی دانستیم چرا این بوی مست کننده هنوز ادامه دارد.ساعتی بعد علت آن را فهمیدم.زنده یاد حاج عبدالله ضابط سجاده اش را باز کرد! بوی خوش از داخل سجاده اوبود.کمی از خاک اطراف جمجمه شهید را داخل جانمازش ریخته بود .این بوی عجیب از آنجا بود.
در زمانی که همه به فکر دنیای خود بودند حاج عبدالله تفحص سیره شهدارا آغاز نمود .با دست خالی وبا عنایات شهدا جلو رفت.بعد هم میهمان شهدا گردید.
راوی:یکی از دوستان زنده یاد عبدالله ضابط
منبع:کتاب شیدایی ص۷۵
از آیت الله بهجت پرسیدند:
برای بیماری ها چه کنیم،
پاسخ دادند خداوند متعال کپسولی درست کرده است
که تمام ویتامینها در آن است
آن هم کپسول صلوات بر محمد وآل محمد است.
اللهـُمَّ صَـلِّے عَلے مُحَـمَّد وَ آلِـ مُحَـمَّد وَ عَجِّـلْ فـَرَجَـهُم...
به دل خود نگاه کن
هر قدر دلت به دنیا بسته باشد
همان قدر محبت مرا از دلت بیرون کرده ای
چرا که هیچگاه من محبت خود و محبت دنیا را
در یک دل جمع نمی کنم
مهدی جان ؛
چقدر شبها موقع خواب آرزو کنیم که تو را حداقل در خواب ببینیم ...؟
میدانم ؛
چشم ما چشم نیست !
دل ما دل نیست !
هر چقدر سعی میکنم بشوم زهرایی نمی شود ... نمی دانم نمیشود که بشوم زهرایی یا می شود ولی نمی شوم زهرایی !
ولی کاش ... تمام شود دوری و بگویی :
أنا المهدی ...