در لشگر 27 محمد رسول الله (ص)
برادری بود که عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد
وقتی شهید شهد بچه ها تصمیم گرفتند به تلافی آن همه محبت، پیشانی او را غرق بوسه کنند.
پارچه را که کنار زدند، جنازه بی سر او دل همه شان را آتش زد.
«شادی روح شهید حاج محمد ابراهیم همت صلوات»
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ "ﻧﻤﺎﺯ " ﺑﻮﺩ
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ "ﻧﻤﺎﺯ " ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻔﺮ، ﺫﻭﻕ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ !
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﮐﻌﺖ ﺁﺧﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﯿﻒ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،
ﮐﻪ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻤﺶ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
"ﺧﻼﺹ " ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ...
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﭘﺎﻧﺘﻮﻣﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺩﺭﺱ ﺷﺎﺭﮊﺭ ﮔﻮﺷﯽ ...
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،
ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻠﻖ ﺍﯾﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﮑﺮ !!
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﻼﻥ ﻫﻤﮑﺎﺭ !
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴﺎﺏ !!
ﻧﻪ
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ "ﻧﻤﺎﺯ " ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﯾﮏ "ﮐﺎﺭﻭﺍﺵ ﻗﻮﯼ " ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺷﺴﺖ ﺍﺯ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﻟﮑﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﭘﻠﺸﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ.
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽ ﺷﺪ " ﮐﯿﻤﯿﺎ " ﻭ ﻣﺲ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻃﻼ ...
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،
ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻞ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻭ، ﻣﯽ ﺷﺪ
ﻣﺮﻫﻢ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺭﻣﺎﻥ،ﻣﯽ ﺷﺪ ﺷﺎﻩ ﮐﻠﯿﺪ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﻣﯿﻌﺎﺩﮔﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ....
ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺳﺨﺎﻭﺩﺗﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ،
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ.
ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﻨﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻦ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻢ،
"ﻧﻤﺎﺯ " ﺷﻮﺩ .... ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ !
هفتــه ای یــڪبار زبـاله های منطقـه را جمع میـڪرد !
ازش ڪه پرسیدنــد چرا ایــن ڪار را میـڪنــی ؟
با خنــده ای جواب داد: با ایــن ڪار هم شهر را تمیــز میـڪنــم
و هم اگـر غرور بیجایـی داشتـه باشم آن را له میـڪنـم.
{شـهـیـد چـمـران}
زیباترین قسم سهراب سپهری :
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم ،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت ،
غصه هم می گذرد ،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود ،
جامه اندوه مپوشان هرگز .
خون شهید، جاذبهی خاک را خواهد شکست؛
و ظلمت را خواهد درید؛
و معبری از نور خواهد گشود؛
و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن،
هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد. ....
شهید سید مرتضی آوینـی
از برادران همسنگرم در پایگاههاى مقاومت بسیج
تقاضا دارم، همانگونه که اسماً پاسدار خون شهدا
هستید، عملاً هم باشید. و نگذارید خون گرم شهدا از جوشش
بیافتد. و اسلحه ى شهدا بر زمین بماند.
شهید على شبانى شوکت آباد
خدای زیبای من،
به گمانم دارم عاشقت می شوم!
آخر امروز بی هیچ بهانه ای دلم برایت تنگ شد...
پیش خودمان بماند؛
فقط دلم که نه،
فکر کنم دل چشمایم بیشتر برایت تنگ شده بود!
خودم دیدم که پنهانی برایت
گریه می کرد...
امام جماعت واحد تعاون بود . بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی
روحیه عجیبی داشت . زیر آتیش سنگین عراق شهدا رو منتقل می کرد عقب
توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد
چند قدمیش بودم
هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد از سر بریده اش صدا بلند شد :
السلام علیک یا ابا عبدالله
شهادت : کربلای5 شلمچه
( برگرفته از کتاب روی خط عاشقی )
مصاحبه با شهید محمود اسدی (از فرماندهان گمنام و بی مزار گردان یا زهرا) :
بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی و مناجاتهای محمد را پخش میکردند،
بیشتر مناجاتها و مداحیهای محمد در مورد امام زمان بود؛ خیلی ناراحت بودم تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم،
خوشحال بود و بانشاط، لباس فرم سپاه بر تنش بود، چهرهاش خیلی نورانیتر شده بود؛ یاد مداحیهای او افتادم. پرسیدم :
محمد، این همه در دنیا از آقا خواندی، توانستی او را ببینی؟
محمد در حالی که میخندید گفت :
من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.
چشمانت را محکم ببند...
امام ♥ على ♥ علیه السلام :
◥ اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت. ◣
◄ تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 175 ، ح 3347
آستیــــــن خالــــــے ات نشــــــان از مردانگــــــے ست..
با ایــــــن دو دســــــت ســــــالم،
هنوز نتــــــوانسته ام یــــــک قنــــــوت اینــــــچنینے بخــــــوانم ...
صلابت، ابهت، همت، عظمت، وحدت، رفعت، جلالت و حشمتمان در یک چیز است و آن نماز است.
صلابت غیرتمان، ابهت همتمان، عظمت وحدتمان، هیبت قوتمان، رفعت عبادتمان، حلالت کثرتمان، حشمت اخوتمان یکی است نماز.
برادرم
و خواهرم، همه را به تقوای خداوند تبارک و تعالی، که تنها معیار فضیلت است
و نماز و امر به معروف و نهی از منکر و دعا که سلاح مؤمن است و قرآن مجید
که حق عظیم به گردن ما دارد سفارش میکنم.
شهید ماجدی، مصطفی:
خجالت میکشم یارا
گنه کردم درین ظلمت
گنهکارم خدایا
دست من بستست
خدایا مگر جز تو خدایی میتوانم داشت
مگر جای به جز درگاه خوبت میتوانم رفت
خدایا من گنهکارم
بدین درگاه روی آرم
خدایا من گنهکارم
همان باری که دل را باختم
بر بنده ای نا چیز
همان باری که لبخندی مرا مدهوش خویشش کرد
همان باری که در تنهایی خویشم به جز از تو خواستم
همان باری که قلبم از خنده اش لرزید
همان باری که گفتم بی هوا دوستت دارم
همان بار من گنه کردم
گنه کردم که دیدم غیر تو
هستیه من هستم کجایی
من همه خاکم خدای من بیا پیشم
که مستم از غرور و نا خوشم در درگه معبود عزیزم
خدایا خسته ام
باز آمدم دستم بگیری
مرا در پیش خود بنشانی و اشکم بگیری
خدایا بی تو من تنها و نالانم
به جز پروردگار خویش ندارم هیچ معبودی
نیم مشکر نیم کافر ولکین سخت سهل انگار م
نمیخوام کنم تکذیب تو یارب
خدایا من به جان مادرم دوست میدارم تورا
اما پریشانم
بگیر این دست کوچک را به روی قلب مهربانت بگذار
بگذار صدای قلب مهربانت نویدی از عشق باشد مرا
یارب
دو دستم را بگیرو و از خودت مرهان مرا
مرحم قلبم بشو یارب
بیا پیشم بدون تو کجا مانم
خدایا سرزمینت کوی عشاقت همه مال خودت
میشود تو ای خودت مال من باشی عزیزم؟
خدایا دست من دامان تورا میجوید
رهایش مکن
....وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْکِی لِأَلِیمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَ مُدَّتِهِ فَلَئِنْ صَیَّرْتَنِی لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِکَ وَ جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلاَئِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِکَ فَهَبْنِی یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ وَ هَبْنِی (یَا إِلَهِی) صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ أَمْ کَیْفَ أَسْکُنُ فِی النَّارِ وَ رَجَائِی عَفْوُکَ...
معنا:و براى کدامین گرفتاریم به درگاهت بنالم و اشک بریزیم.آیا براى دردناکى عذاب و سختی اش،یا براى طولانى شدن بلا و زمانش،پس اگر مرا در عقوبت و مجازات با دشمنانت قرار دهى،و بین من و اهل عذابت جمع کنى،و میان من و عاشقان و دوستانت جدایى اندازى، اى خدا و آقا و مولا و پروردگارم،بر فرض که بر عذابت شکیبائى ورزم،ولى بر فراقت چگونه صبر کنم و گیرم اى خداى من بر سوزندگى آتشت صبر کنم،اما چگونه چشمپوشى از کرمت را تاب آورم یا چگونه در آتش،سکونت گزینم و حال آنکه امید من گذشت و عفو تواست.
بارپروردگارا،گوشت و استخوان های من تاب و توان عذاب و عقوبت تو را ندارند،آمده ام پیش شما زانو بزنم و طلب عفو کنم،درست است که من گناه بیشتری انجام داده ام،اما تو که بخشنده ترین هستی.... ای خدای مهربان..... العفو....
اگر
بین من و عاشقانت جدایی اندازی من می میرم،ای خالق ما ای خدای ما!!! من می
توانم عذابت را تحمل کنم اما طاقت دوری تو را ندارم،اگر استخوان هایم تحمل
نداشته باشند و در مقابل عذاب تو بسوزند و نابود بشوند،اگر جسمم دوام
نیاورد روحم را محکم می کنم که از عشق تو برنگردد و پای عشقت بماند یا
الهی.با تو بودنت را از من نگیر،من بدون تو دوام نمی آورم... ای خدای
مهربان!!! نکند که مرا از در خانه ات برانی... اما می دانم که این کار از
کرم شما دور است پس ای خدای مهربان و بخشنده گناهان مرا ببخش.... پس الهی
العفو......
ای
خدای آسمان ها و زمین!!! ای خدای مهربان!!! من که به غیر از تو و اولیایت
امیدی ندارم. مبادا این امید را از من بگیری که می دانم در کرم شما این
معنا ندارد.... پس مرا با اولیای خودت همراه کن،دستم را بگیر تا مثل
اولیای تو باشیم.... کمکم کن تا خوب باشیم، من بر عذاب جهنم می توانم دوام
بیاورمپس خدایا دستم ترسم از این نیست که عذابم بدهی ترسم از این که مبادا روزی از در خانه تو و اولیای تو دور بیفتم.... را بگیر و رهایم مکن..... پس ای خدای مهربان العفو......
تو چه می دانی که تمام وجود را زیر خاک نهادن یعنی چه؟؟؟؟
تو چه می دانی که ذره ذره آب شدن یعنی چه؟؟؟
تو چه می دانی چشم به در دوختن یعنی چه؟؟؟؟
تو از انتظار چه می دانی؟؟؟
تو هیچکام از این هارا نمیدونی،نچشیده ای که بدونی....سوختن،قد خمیده کردن،....
میدونی همه این ها را عده ی کمی میدونند،پدر ومادرانی که در انتظار
فرزندانشان قد خم کردن،جان سپردن،سوختن،آب شدن....پدرو مادر شهدای گمنام
چادر، زیباترین پوششی که حضرت زهرا س اینقدر برایش ارزش قائل است که گذرنامه کربلا صادر میکند!
چادرم! ای زینت و حجب و حیای من
ای بهترین لباس من
هر چه در دنیا لباس دوخته شود چون تو برایم زیبایی ندارد
چادرم، ای که نگاه نامحرمان بر تو احترام است
دوستت دارم
ان شاء الله از درآویختگان طوبی باشی
جگر شیر نداری سفر عشق مرو ...