«ما در دنیا جز یک مهمان نیستیم
مرگ آتشی است که به سراغ همه می آید
گشتم خراب ِ تو که تو از نو بسازی ام
اصلاً بیا مرا بزنم من که راضی ام
پیش ِ تو هستم و سر ِ من گرم ِ تو نشد
من را ببخش... پیش ِ تو دنبالِ بازی ام
در روز تبادل پیکر شهدا، یکی از شهدایی که عراقیها کشف کرده بودند،
هویتش معلوم نبود...
سردار باقرزاده پرسید: از کجا میگویید این شهید ایرانی است؟
پاسخ عراقیها جگرمان را حال آورد...
ژنرال بعثی گفت: همراه این شهید پارچه قرمزرنگی بود که
روی آن نوشته شده «یا حسین شهید». از این پارچه
مشخص شد که ایرانی است!
بله، حتی دشمن هم ما را با عشقمان به حسین(ع) میشناسد...
ما زنده به عشقیم که با عشق بمیریم
صد مرتبه از عشق تو مردیم و نمردیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
مشق شب می نویسم
هر جمله ای 100 مرتبه
عاشقی وخدایی بودن را
عاشقی وزمینی نبودن را
عاشقی ومنتظرش بودن را
عاشقی وعشق به خوبیها را
ومشق میکنم تمام اینها را در هر غروب
تاباورکنم دنیا را برای ماندن نساخته اند
ودنیا وراثی دارد که به ارث شان میرسند
آقـای ِ خـوب ِ مـن
مـن ، بـد !
ولــــی ..
امــــروز دلـتـنـگی
از هـمـیـن چـشـمـان ِ گـنـاه دیـده ام لـبـریـز شـد ...
مـگر نـه اینـکه آهـــوی ِ رمیــده ی چشــمان ِ مــرا تو ضــامنی ؟
رهــــایمـ نکن
بیش از همیشه دلتنـــگمــ
الســـلام علــیک یا ضـــامن آهـــــو
معلم که میدانست پدرش جانباز جنگ است،
سعی کرد حرفهایی بگوید تا آراماش کند
و به او دلداری بدهد. حرفهای معلم
! ناتمام ماند وقتی دختر بچه به او گفت:
«خوشبحال بچههای شهید
آخر آنها ناراحتی پدرشان را ندیدهاند
دوست گرامی که همش ادرس گوناگونی روتو گوگل جستجو میکنی....با شمام...!
همه ش داری به خلق خدمت میکنی...افرین ولی یکم فکر کن...شمایی که
به بهونه چیزای الکی با جنس مخالف کامنت خصوصی رد وبدل میکنی
حواست هست این کارت نه تنها ثواب نداره بلکه گناه هم داره...
عالم مجازی هم محضر خداست...
و چشمانمان که نظاره می کند باشیم
” کل اولئـــک کان عنـــه مسئــــولا “
و بدانیم و آگاه باشیـــم که
خـــــداوند
هم یک کاربـــــر همیشــــه ” آنلاین ” اینجــــاست.
فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ
پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس گزارید و کفران نعمت نکنید (آیه 152 سوره بقره)
می گن یه روز ، ﺩﻭ تا ﻭﻫﺎﺑﯽ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻮﺍﺭﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ می شن
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍ ﺷﯿﻌﻪ ﺳﺖ . . .
تصمیم می گیرن ﮐﻪ شیعه رو ﺍﺫﯾﺘﺶ ﮐﻨﻦ؛
ﺍﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﺑﺮﻡ ﻟﺒﻨﺎﻥ؛
ﺍﻣﺎ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺷﯿﻌﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ؛اه اه اه نرفتم .
ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺑﺤﺮﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ قبول نکردم ؛ ﭼﻮﻥ
ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ﺷﯿﻌﻪ ﻫﺴﺘﻦ . . . ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺮﻡ ﻋﺮﺍﻕ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻋﺮﺍﻕ
ﻫﻢ ﭘﺮﺍﺯﺷﯿﻌﻪ ﺍﺳﺖ؛
ﺭﻓﯿﻘﺶ ﮔﻔﺖ:ﺧﺐ ﭼﺮﺍ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺭﻭﭘﺎ؟؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭﻧﺠﺎﻫﻢ ﺗﺸﯿﻊ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪﻩ
ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﺎ؛ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﺮﯼ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺑﺮﻣﯿﺨﻮﺭﯼ. . .
ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﺗﺎ ﺧﺸﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺷﯿﻌﻪ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻥ؛ ﻣﺴﺎﻓﺮ
ﺷﯿﻌﻪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺑﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ
ﺳﻔﺮ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ؟ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺗﻨﻬﺎ جایی هست ﮐﻪ ﺷﯿﻌﻪ نداره !!!
برای شیعه ها کپی اجباری...
گفتم:ببخشید چی واقعا؟!
گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد!
گفتم:بله
گفت:اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن،
ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشیدفقط سر پایین میندازید و رد میشید!
گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه!
گفت:کمه؟ببخشید متوجه نمیشم؟
گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانو زد حقاکه سرپایین انداختن کمه آره تو راست میگی ...
بر گرفته از وبلاگ فراق مولا
سلام بر یاران شهر آسمانی
سلام بر آنانکه صادقانه ایستادند
مردانه جنگیدند
عاشقانه شهید شدند
و مظلومانه از خاطره دنیاطلبان رفتند
خوشا بحالشان و بدا به حالمان ...
این سربازانی که هم اکنون در مصاف با
دشمن بعثی هستند، همه فرزاندن ما هستند و
من وظیفه دارم که در کنار آنها باشم،
همراه با آنها بجنگم دشمن را ناکام کنم
و پیروزی را برای اسلام و مردم فداکار خود
به ارمغان بیاورم.
سرلشکرشهید مسعود منفرد نیاکی
گویند شیخ هادی نجم آبادی به شیوه همیشگی نیمه شبی از خواب برخاست و به کنار حوض رفت تا وضو بگیرد و نماز به درگاه یگانه بجای آورد . ناگاه مردی را بر لب بام خانه دید که می خواست به پایین بپرد . وی از دیدن شیخ خود را باخت و از روی بام به حیاط افتاد .
شیخ به سویش رفت ، دید بینوایی به امید دستبرد به خانه وی آمده ، خانه اغنیا را گذشته و به کاهدان زده است . شیخ از او پرسید : پایت که نشکست؟ بیا نان و چای بخور و آنگاه برو .
سپس به مالیدن پای او سر گرم شد تا آن مرد از رنج افتادن آسوده شود . از قضا آن بیچاره همکاری داشت که در کوچه انتظارش را می کشید . دید خبری از رفیق ناشی او نشد ، ناچار بر بام رفت و به درون خانه نگریست . دید شیخ مشغول مالیدن پای رفیق وی و اندرز دادن به اوست .
شیخ متوجه او شد ، صدایش زد که : تو هم بیا با رفیقت نان و چای بخور و بعد بروید .
آن دو بینوا ترسان و لرزان و شرمسار از کرده خویش ، زیر چشمی شیخ را می نگریستند . شیخ هم به مهمانان ناخوانده پند و اندرز می داد : آدمی اشتباه می کند . شما باید روی زمین هموار و صاف بروید اما اشتباهاً روی دیوار رفتید و افتادید . کوشش کنید از این پس این اشتباه را تکرار نکنید .
آنان هم سر افکنده شده و از خانه شیخ توبه کنان رفتند که دیگر گرد دزدی نگردند .
قال الباقر (علیه السّلام): یجب للمؤمن علی المؤمن ان یستر علیه سبعین کبیره.
امام باقر (علیه السّلام) فرمود : هر مومنی وظیفه دارد هفتاد گناه کبیره را بر برادر مومن خود بپوشاند .
ساعات عمرم همه با درد و غم گذشت
دستم بگیر که آب از سرم گذشت
میخواستم وقف دین تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه میخواستم گذشت
تا کی غروب جمعه ها بنشینم یک گوشه به انتظار؟
که این جمعه هم گذشت....
زیباترین شروع:بسم الله زیباترین دین:اسلام
زیباترین خانه:کعبه زیباترین استاد:امام صادق(ع)
زیباترین عشق:مهدی فاطمه (س) زیباترین غنچه:حضرت علی اصغر(ع)
زیباترین سرانجام:شهادت زیباترین لباس:احرام
زیباترین ندا:فطرت زیباترین دوست:کتاب
زیباترین روز:جمعه زیباترین بیابان:عرفات
زیباترین میعاد:معاد زیباترین کلام:لااله الاالله
زیباترین آواز:اذان زیباترین شهید:امام حسین(ع)
زیباترین بنا:حضرت ابراهیم زیباترین پرچم دار:حضرت عباس
زیباترین پیرمرد:حبیب ابن مظاهر زیباترین آواره:سلمان
زیباترین شب:قدر زیباترین خاک:تربت
زیباترین گل : گل نرگس
شهیدگمنام
صبرم از کاسه دگر لبریز است
اگر این جمعه نیاید چه کنم ؟
آنقدر من خجل از کار خودم
السلام علیک یا اباصالح
زاهدان و عابدانی که پیوندی با جهاد و شهادت و مبارزه ندارند
خواسته یا ناخواسته دوستدار امام غائب اند نه امام قائم
مطلوب اینان غائب آل محمد (ص) است نه قائم آل محمد
«آیت الله جوادی آملی»
دوریت مثل لمس باران از پشت شیشه است...
آقاجونم خسته شدم از اینهمه تکرار که به حق خوبات بیا
مولای من منو ببخش که هیچ کاری برای اومدنت نمیکنم
حتی اومدنت را به تأخیر میندازم خسته شدم خسته
از اینهمه گناه و روسیاهی
از اینهمه الهی العفو گفتن و باز برگشتن به سمت گناه
بیا جان مادرت زهرا بیا شاید منتظر نباشم اما دوس دارم بیای
فقط بیا
رسول خدا(ص) از حضرت جبرئیل(ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان میخندند) زمانی است که زن بیحجابی و بدحجابی میمیرد، و بستگان او را در قبر میگذارند و روی آن زن را با خشت و خاک میپوشانند تا بدنش دیده نشود. فرشتگان می خندند و می گویند: تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک میکرد و به گناه میانداخت(پدر و برادر و شوهرش و...از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را می پوشانند.
خداوندا ، تو شاهدى از آن لحظه اى که از خانه مان خارج شدم فقط به خاطر تو و براى رضاى تو آمدم. خدایا ، پدر و مادرم و خانواده ام و دوستانم را ترک گفتم ، زیرا عشق من به تو مهمتر و مهمتر از دوستى با آنان بود.
خداوند را سپاس مى گویم که مرا در این برهه از زمان به دنیا آورد و به من توانایى داد تا در صف جندالّله قرار گیرم.
شهید محمدحسین حقانى ولى پور
روزی پیامبر(ص) در مسجد نشسته بودند مردی عرب وارد مسجد شد و بر پیامبر سلام کرد پیامبر جواب سلام را داد و مرد فرمود از شما چند سوال دارم پیامبر فرمودند بپرس تا جواب دهم
فرمودند: به پدر و مادر نیکی کن.
عرض کرد میخواهم میخواهم برای من عذاب قبر نباشد؟
فرمودند جامه ی خود را پاک نگهدار.
مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند. مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: « به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند. »بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.
مردم شهیدپرور! مساجد را پر کنید، چون منافقان از مساجد و از هم پیوستگى مسلمانان مى ترسند، هوشیار باشید و به منافقین اجازه اندیشیدن ندهید.
شهید سیدهاشم حسینی
خون شهید، جاذبه ی خاک را خواهد شکست؛
و ظلمت را خواهد درید؛
و معبری از نور خواهد گشود؛
و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن،
هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد.
شهید سید مرتضی آوینی
خدایا!
بزرگی و کرمت را شکر
آنقدر نجیب گفتی : برو امتحانت رو روفوزه شدی .....
دلم
از خودم گرفت از این همه نجابت ... اشک ریختم از تردیدی که کردم، اشک
ریختم از ناشکری هایم، اشک ریختم از شک کردن هایم، اشک ریختم از اعتماد
نکردنم به تو، راضی نشدم به انچه بر من مقدر کردی، سپاس نگفتم بر نعمتی که
بی منت و بی درخواست بر من نهادی و من شک کردم و رد کردم... و ای کاش ...
مهربان اله من!
صبر
خواستم اما ناسپاسی کردم و از من گرفتی آنچه بر من ودیعه نهادی... امتحانم
کردی به بیشتر داشتن و امتحانم کردی به بیشتر دادن بر من ... اما من چه؟
شکست خوردم بر امتحانت... سخت شکستم و خرد شدم درخود بی آنکه صدایی بلند
شود و کسی متوجه شود...
مرا ببخش بر تمام نا بندگی هایم، بر تمام عصیان هایم، بر تمام رضا نشدن هایم، بر تمام مسلم نشدن هایم...
خدای عزیز!
حال با چه رویی دوباره بر تو خواهم گفت : نعمتم ده
بار الها!
با چه رویی بر درگاهت خواهم نشست و بر خوانی که گستردی افطار خواهم کرد و باز از تو خواهم خواست نعمتم افزون کنی
بار الها!
بر من ببخش خطاهایم را
خدایا!
حال و اوضاع روحیم را بهبود ده
و مهربان خدای من!
سخت از همه ی این ها دردی است عیان ...
درد هم مسلک هایی که درد می کشند بی صدا و با صدا... اما کک دیگر هم مسلکانم نمی گزد!
رمضانی سخت بر آنها می رود
نه فانوسهای قاهره روشن است
ونه بلندگوهای مسجد دمشق اذان می گویند
بازارهای بغداد بسته شده
شهر قدس هنوز در اسارت به سر می برد
غزه بمباران می شود
امت محمد(ص) هنوز در خواب عمیق به سر می برد
ای وای بر ما
خدایا!
ببخش بر ما و کمک کن تا بیدار شویم جملگی...
آمین