دلتنگت که میشوم
میگریزم از کنار میله های پنجره تنهایی
رها میشوم از خیالات پوچ
وضو می سازم
دو رکعت نماز عشق
نماز سپاس
نماز دلتنگی
پرواز میکنم به اوج آسمانت
به خیال دیدنت
خدایم؛ روبرویت نشستم اما خجل و شرمگین
مثل کودکی که مرتکب اشتباه شده و ترس دارداز خشم مادرش
ترسیدم
اما ته دلم خوشحال بودم که مرا می بخشی، مثل مادرم
بخشیدی و دلم گواه داد به بخششت
ثانیه ها، دقیقه ها، ساعتها، روزها ، ماهها و سالها گذشتند
و من دوباره گناه کردم!!!
وقتی تبر به جنگل آمد،درختان فریاد زدندوگفتند:
نگاه کنید دسته اش از جنس ماست!!گاهی دشمن از
جنس خودمان وپیش خودمان است ولی از آن غافلیم
مانند درختانی که تبر برای نابودی آنها آمده
بود ولی ناآگاهانه از آمدنش خوشحالی می کردند
ودرختانی که با تبری قطع شدن وبروی
زمین افتادند که دسته ان از خودشان بود.
داشت محوطه رو آب و جارو می کرد.
به زحمت جارو رو ازش گرفتن
ناراحت شد و گفت : بذار خودم جارو کنم
اینجوری بدی های درونم هم جارو میشن
کار هر روز صبحش بود،کار
هر روز یه فرمانده لشگر..
(( شهید ابراهیم همت ))
♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙
یار من یوسف نیا، اینجا کسی یعقوب نیست
لحظه ای چشمانشان، از دوریت مرطوب نیست
ای گل زیبای من، از غربتت اشکی نریخت
نازنین،اینجا خداهم پیششان محبوب نیست
نوبهارم،درفراقت هیچ کس محزون نشد
منجی انسانییت،اینجا شرایط جور نیست
گرچه در هر جمعه ای، زیبا، دعایت میکنند
این دعاها بر زبان است؛
جنسشان مرغوب نیست
نسیـــم ، دانــه از دوش مـورچــه انداخت ...
مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوشـش گرفــت و رو بــه خــدا گفــت:
…… گــاهــی یــادم مـــی رود کــه ، هســتی. . . !
کـاش بیـشتـــر نسیــم بــوزد . . . . .
شیطان مثل یک حبه قند میفتد توی فنجان دل ما
حل میشود ...!
آرام آرام....!
بی آنکه ما اصلا بفهمیم و ...
روحمان سر می کشد آنرا...!!
آن چای شیرین را
شیطان زهر آگین را!!
....
آنوقت آن خون می شود درتن!
می چرخد.... و ..می گردد....و می ماند آنجا....
او ، می شود " من "!!
اعوذبالله من الهمزات الشیاطین
انسان که غرق شود قطعا میمیرد
چه در دریا
چه در رویا
چه در گناه
خدایا................
یاریم کن نگاهم درافق این فضای مجازی جز برای تو نبیند
و انگشتانم جز برای تو کلیدی را نفشارند
♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙♥•٠·˙
ابوتــراب را گفتنـــد
یا علــــــــی ما فعلتَ حتـــــی نصیرَ علیــــــاً ؟
چه کردی که علــــــــــــی شدی؟
فرمــــــــود:
إنّی کنتُ بوابّــــــاً لقلبـــــــی
نگهبــــان دلـــــــــ♥ـــــم بودم...
خدایـــــا...
قَلبَـــــــم را بِه تـــــــــو می سِپارَم
پَس دَر آن هیچ کَســـــــــی جز خـــــــــودِت را قَرار نَده...
منبع ..دختران قرن21
خدایا
خسته ام
از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاک
بارانی بفرست ،
چتر گناه را دور انداخنه ام..
خدایا , خطا از من است , میدانم
از من که سالهاست گفته ام
" ایاک نعبد"
اما به دیگران دلسپرده ام
از من که سالهاست گفته ام
" ایاک نستعین "
اما به دیگران تکیه کرده ام ...
اما تو رهایم نکن ...
الهـی
باز آمدیم با دو دست تهی چه باشد اگر مرحمی بر خستگان نهی
الهـی
گرفتار آن دردم که تو دوای آنی و در آرزوی آن سوزم که تو سرانجام آنی
الهـی
هر دلشده ای با یاری و غمگساری و من بی یار و غریبم
الهـی
چراغ دل مریدانی و انس جان غریبانی، کریما آسایش سینه محبانی و نهایت همت قاصدانی
الهـی
جرم من زیر حلم تو پنهان است و تو پرده عفو خود بر من گستران
الهـی
این چیست که با دوستان خود را کردی که هر که ایشان را جست ترا یافت و تا ترا ندید ایشان را نشناخت
الهـی
عاجز و سرگردانم ، نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم
الهـی
بر تارک ما خاک خجالت نثار مکن و ما را به بلای خود گرفتار مکن
الهـی
چون به تو بنگریم شاهیم و تاج بر سر وچون بخود تگریم خاکیم و از خاک کمتر
الهـی
هر کس تو را شناخت هرچه غیر تو بود بینداخت
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ. گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزارتا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود. دانه ها ترکیدند. انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید. مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت: راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد
حضرت امیرالمومنین:
سنگینتر از آسمان چیست؟ فرمود:
تهمت به انسان بیگناه.
از زمین پهناورتر چیست؟ فرمود:
دامنه حق که خدا همه جا هست و بر
همه چیز مسلط است.
از دریا پهناورتر چیست؟ فرمود:
قلب انسان قانع.
از سنگ سختتر چیست؟ فرمود:
قلب مردم منافق.
از آتش سوزانتر چیست؟ فرمود:
رؤسای ستمکاری که
ملت را به خود وامیگذارند و هیچ فکر
تربیت آنها نیستند.
از زمهریر سردتر چیست؟ فرمود:
حاجت بردن پیش مردم بخیل.
از زهر تلختر چیست؟ فرمود:
صبر در برابر نادانها.
مؤمن هیچ کار خیرى را هم از
روى خجالت و حیا ترک نمىکند.
به بعضیها مىگویند: آقا! چرا فلان
جا نماز یا نافله یا نماز اوّل
وقتتان را نخواندید؟
مىگویند خجالت کشیدیم!
نه؛ از روى حیا، هیچ کار نیکى را ترک نکنید.
خواهند گفت متظاهر است؟ بگویند.
خواهند گفت خودشیرینى مىکند؟ بگویند.
اگر حرفى حقّ است و اگر کارى خوب است،
آن را بهخاطر ملاحظه دیگران ترک نکنید.
خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست.
کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته , یه عمره یادمون
رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه هاکردم که روزی بایداز
اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن،یه کم با من مداراکن,شنیدم گرمه آغوشت اگه
میشه منم جا کن..
تمام مشکل بشر این است که خیال می کند
ظهور یکی از راه های نجات اوست
و حال آنکه :
ظهور تنها راه نجات است.
دل تنگم!
دلم برای آن روزها ی دل تنگی تنگ شده!
هرجا حدیثی، آیه ای، دعایی به دلت خورد،
بایست؛ مبادا یک وقت بگذری
و
بروی، صبر کن؛
رزق
معنوی خیلی مخفی تر از رزق مادی است؛
یک
نفر از دری، دیواری می گوید
و
در حقیقت خداست؛که با زبان دیگران با
شما
حرف می زند...
عارف
حاج محمد اسماعیل دولابی
●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●
اللًّهُـ‗_‗ـمَ صَّـ‗_‗ـلِ عَـ‗_‗ـلَى مُحَمَّـ‗_‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗_‗ـَد و عَجِّـ‗_‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗_‗ـم
●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●