شهدعشق
شهدعشق

شهدعشق

عشق من و دیگران (3)



بسم رب شهدا و الصدیقین..

من آنروز در هنگام عملیات ، در گوشی  بیسیم ، یا زهرا(س) و یا حسین(ع)  می گفتم و بعضی ها امروز در گوشی خود ،از نفس ، عشق ، ناز و فدایت شوم به نامحرم و ناشناس!

 

  من آنروز در خط ، یک دست لباس خاکی داشتم وبا آن احساس غرور ، زیبایی و عزت کرده و شکر خدا می گفتم ،  بعضی ها امروز لباس های رنگارنگ خارجی و صورتی تزئین شده اما  خود انگاره ای زشت  که هیچگاه با تغییر مد ،از خودشان راضی نمی شوند !

 

من آنروز با ذکر استغفرالله وقت می گذراندم و بعضی ها امروز  با دگمه های بیجان موبایل برای اس ام اس های عاشقانه جدید  و یا کلیدهای کیبورد برای ارسال پی ام های عمومی دعوت به دوستی با نامحرمان در چت روم ها !

عشق من و دیگران (2)

بسم رب شهدا و الصدیقین..

من آنروز در بیسیم از بچه های پشتیبان می خواستم از طرفم برای دشمن نخود و آجر و سنگ ( آتش) بفرستند ،  بعضی ها امروز به هر ناشناسی می گویند : برایم  شارژ بفرست !

 

من آنروز مشامم از بوی  دود و باروت پر بود و برای رسیدن به هدفم ، از آن لذت می بردم ، بعضی ها امروز از بوی الکل در انواع ادکلن های خارجی !

 

من آنروز خشاب و اسلحه ام را برای نابودی دشمن در بغل گرفته بودم و بعضی ها امروز سگ های نجس تزئینی گران قیمت را !

 

من آنروز در جبهه ، اوقات فراغتم را در چاله هایی ، قرآن و دعا می خواندم ، اسغفار می کردم و لذت می بردم ،  بعضی ها امروز در چت رو م ها  به دنبال عشق ناشناس و گمشده ساعتها به بطالت ، پرسه می زنند و روم عوض می کنند !

شهدا و ما


آستیــــــن خالــــــے ات نشــــــان از مردانگــــــے ست..

با ایــــــن دو دســــــت ســــــالم،

هنوز نتــــــوانسته ام یــــــک قنــــــوت اینــــــچنینے بخــــــوانم ...


جواب منطقی..

می خواست برگرده جبهه بهش گفتم:
پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند

چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست..
 وقت نماز که شد ،جانمازم رو انداختم که نماز بخونم دیدم اومد
و جانمازم رو جمع کرد.خواستم بهش اعتراض کنم که گفت:
این همه بی نماز هست!اجازه بدید کمی هم بی نمازا،نماز بخونند
دیگه حرفی براگفتن نداشتم خیلی زیبا،بجا وسنجیده جواب حرف بی منطقی منو داد

وصیت نامه شهید ولی الله چراغچی مسجدی



مسلم و تسلیم هستم و شهادت می دهم به خداوند "حی لا یموت واحد، رحمان و رحیم و .... محمد (ص)، بهترین برگزیده از یک صد و بیست و چهار هزار رسولش و علی (ع) وصی بر حقش و یازده فرزند علی (ع) از فاطمه (س) که همگی برحقند و اما تنها حجت خدا مهدی(عج) است که به انتظار فرمان ظهورش (نگران از انسانیت) نشسته است.
قال الحسین (ع) "ان الحیاه عقیده و الجهاد و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الکافرین"
درود خدا به امام عزیزم که ما را آگاهی بخشید و در هر فرصت برای پاک کردن زنگار نیتها پرداخت تا فقط برای خدا باشیم و رحمت خدا بر شهداء باد که به ما آموختند چگونه بهتر رفتن را .


kabotar.kabotar.kabotar.kabotar.kabotar.kabotar.

نماز


kabotar.kabotar.kabotar.kabotar.kabotar.kabotar.kabotar.

تهذیب به معنای پاک کردن خود از خوی‌ها و عادات حیوانی است. هرگاه صفات رذیله را از وجود خود بیرون نمودیم آنگاه خود را می‌ شناسیم و هرگاه خود را شناخیتم خدای خود را بهتر می‌ شناسیم. یکی از بهترین راه‌های شناختن نفس و تهذیب خود، به جای آوردن نمازهای واقعی است که در آن فقط و فقط خداوند مد نظر باشد.
شهید قره گزلو

دست نوشته شهید محمد مجازی


شهید محمد مجازی

نام: محمد

نشان: مجازی

فرزند: عزت اله

تاریخ تولد: 1344

محل تولد: شانجان

تاریخ شهادت: 1367/05/05

محل شهادت: اسلام آباد غرب

مزار: بهشت زهرا، قطعه 40، ردیف 48، شماره 4

بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب..
آن که آسمان ها و زمین را آفرید و ما را نیز،تا از این نعمات خدادادی استفاده کنیم اما من…
آن که انسان ها را با قلب های مختلف الحال آفرید و حالت اخلاص را در فطرت همه قرار داد اما من….
آن که عبادت را آفرید تا انسان ها با عبادت به او نزدیک تر شوند اما من….
آن که اخلاص را آفرید و در وجود هر فردی قرار داد تا از آن اخلاص استفاده کند و به وسیله آن اخلاص مقرب درگاه او شود اما من…..
آن که عشق را آفرید تا به کمک این عشق بتوانیم عاشقش شویم اما من…

آری بنام او آغاز میکنم که اول اوست و خالق و رزاق و…..و ما در برابر او مخلوق و مرزوق هستیم.
آری جبهه آن جاست که به مرگ می خندند و به آن ارج می نهند و مقام والای زخمی شدن و شهادت در راه خدا را اندک نمی پندارند و کیست که نداند این مقام ها را به هر کسی نمی دهند و برای رسیدن به این درجات والا و ارزشمند ، باید انسان خود را بسازد و ساخته شدن تنها با تنهایی به دست می آید..

  ادامه مطلب ...

قانون های ده گانه سیّد مجتبی برای نزدیکی به خدا


http://www.razmandeshomal.ir/Editor/assets/34636.jpg

قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم

از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم.

حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم.

اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم

این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک

جزء کامل بخوانم.  تاریخ اجراء 4/5/69

قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم

از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و

حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک

در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا

باید بخوانم.اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم

این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید

نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم.

  تاریخ اجراء  11/5/69


 
ادامه مطلب ...

کتابفروشی سنگر است

من را که تبعید کردند منتظر نتیجه کنکور بود. گفت: «بابا! هر جور شده کتاب فروشی رو باز نگه می دارم. این جا سنگره، نباید بسته بشه.» جواب کنکور آمد، دانشگاه شیراز قبول شده بود. پیغام دادم «نگران مغازه نباش، به دانشگاهت برس.» نرفت، ماند مغازه را بگرداند.

یادگاران، کتاب شهید زین الدین

عصای دست...

مادر گفت: نرو، بمان! دلم میخواهد پسرم عصای دستم باشد
گفت: هرچه تو بگویی.
فقط یک سؤال؛ میخواهی پسرت، عصای این دنیایت باشد یا آن دنیا.
مادر چیزی نگفت و با اشک بدرقه اش کرد....
رفت و شهید شد ...



ورود کلیه بردران ممنوع


شیشۀ در وردی ناهار خوری شکسته بود. این عبارت را با ماژیک قرمز روی کاغذی نوشته و به دیوار چسبانده بودنند:«ورود کلیۀ برادران ممنوع» موقع ناهار بود. سالن هم در دیگری نداشت. یعنی چه؟ هیچ کس تصور نمی کرد در بسته نباشد یا این که قضیه شوخی باشد چند نفری رفتند پیش مسئول مربوط و داد و فریاد راه انداختند:«این چه وضعشه، در چرا بسته است، این کاغذ چیه که نوشته اید؟» و از این حرف ها. بعد راه افتادند رفتند آشپزخانه. البته از در پشتی که مخصوص مسئولان بود. جریان را که تعریف کردند سر آشپز خندید و گفت:«اولاً در بسته نیست باز است. ثانیاً ما نگفتیم کلیه. گفتیم کلیه، برای همین روی لام تشدید نگذاشتیم».حسابی کفری شدیم. فکر همه چیز را می کردیم الا این که آشپزها هم با ما بله

ریش و پل


شهید ابوالحسنی را بچه ها دایی صدا می زدند. این اواخر ریشش حسابی بلند شده بود. شاید یک قبضه!

دایی! ماشاءالله چه ریشی بلند کرده ای!
  اگر از پل بگذرد ریش است والا پشم هم نیست
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل الفرجهم

نذرهای یک شهید برای اعزام به جبهه

1- دو روز روزه بگیرد
2- تعداد1010 بار صلوات بفرستد
3- پنج بار تسبیحات حضرت زهرا(س) را بگوید
4- مبلغ 100 ریال در راه خدا صدقه بدهد
5- به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) در شهرری برود
6- مبلغ 50 ریال برای کمک به هزینه های حرم، به داخل ضریح حضرت عبدالعظیم (ع)بیاندازد.


اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

وصیت شهید باکری

وصیت نامه شهید مهدی باکری

بسم الله الرّحمن الرّحیم

یا الله، یا محمّد ،‌یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین
یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی
یا حسن یا مهدی (عج) و تو ای ولی مان یا روح الله!
و شما ای پیروان صادق شهیدان.
خدایا!
چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم.
یا رب! العفو .
خدایا! نمیرم در حالی که از ما راضی نباشی.
ای وای که سیه روی خواهم بود.
خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی!
هیهات که نفهمیدم!
یا اباعبدالله شفاعت.
آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه کنم که تهیدستم. خدایا! تو قبولم کن!
سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما ازعصر حاضر، عصر ظلم و ستم،‌عصر کفر و الحاد، عصرمظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش.
عزیزانم
اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.
ای عاشقان اباعبدالله!
بایستی شهادت را در آغوش گرفت،
گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛
بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نماییم تا بلکه قدری از تکلیف خود را شکرگزاری به جا آورده باشیم.
وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل؛ بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. از همه کسانی که از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد.
خدایا
مرا پاکیزه بپذیر.


اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم


ماه رمضان در جبهه


ماه رمضان در جبهه ها حال و هوای دیگه ای داشت،با اینکه حکمی وجود نداشت تا ما بتونیم روزه بگیریم،و بعلت اینکه هیچ موقع در جایی توقف نداشتیم و نمیتونستیم قصد کنیم و خط مقدم دائما در حال تغییر بود،بازم بچه های مخلصی بودند که روزه میگرفتند،شب های قدر عجیبی وجود داشت،شما تجسم کنید وقتی تو سنگر اجتماعی جمع می شدیم برای برگزاری مراسم احیا،افرادی در بین ما بودند که ساعت های آخر پرواز ملکوتی اشان بود و لحظات آخرشون رو با خدا راز ونیاز میکردند،حالت عجیبی داشتند و اینو بدون اغراق میگم،اونموقع خداوند حجابی رو از ما برداشته بود و خیلی راحت تشخیص میدادیم که چه کسی نوبتش شده و باید شهید بشه(بقولی بچه ها می گفتن فلانی داره نور بالا میزنه)

،چهره اون فرد رو نور عجیبی فرا میگرفت،من خیلی خوب یادمه دوست خیلی خوبم شهید مصطفی موحدی قمی رو که شب آخر نماز مغرب و عشا رو که به انفرادی میخوند،حالت بسیار عجیبی داشت و نور از چهره اش ساطع میشد و غرق در مناجات بود و منم که دوست صمیمی ایشون بودم،به نماز آخرش نگاه میکردم و حسرت میخوردم و بعد نماز گفتم مصطفی منو یادت نره،بی وفا نباشی،روز محشر من جزو اون چهل نفری که میتونی شفاعت کنی اون آخر لیست قرار بده،دلم به این خوشه که این دوست شهیدم این قول رو بمن داده و با این قول و قرار دارم زندگی می کنم،که یکروزی بیاد و بدادم برسه.


منبع :تبیان

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

مناجات شهدا


 

خدایا، کمکم کن تا آن‌طوری که تو می‌خواهی باشم. خدایا؛ گناه بسیار کرده‌ام؛ مستحق عذابم، عذابی دردناک. ولی، خدا، به تو امیدوارم. خدایا! تو توبه‌پذیری، تو بخشنده‌ای. می‌دانم. می‌توانم با کمک تو و توسل به انبیایت، خشنودی تو را به دست آورم. خدایا، از گناهم درگذر و کمک کن دگربار گناهی نکنم. خدایا، کمکم کن تا گناهانم را با کارهای نیک جبران کنم. خدایا، عبادت‌های ناقابلم را بپذیر؛ و اگر نپذیری، خدایا، من بدبختم بیچاره‌ام. خدایا، کمکم کن تا خالص برای تو باشم. خدایا، کمکم کن تا شکر تو را به جای آرم. خدایا، کمکم کن تا راه شهیدان، راه مولایم، حسین‌بن‌علی(ع)، را بپیمایم

محمد دهقان‌دهنوی


در راه امام حسین ع


شهید معینی، ابوالقاسم:

ناگهان دیدم جوانی به طرف ما آمد و گفت:‌ "لا اله ال الله، محمد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سّلم)" اول جا خوردیم و روی زمین دراز کشیدیم جلوتر که آمد دیدم از بسیجی‌های مخلص است. گفتم: ‌برادر چه شده است؟ به کجا می‌ روی؟
گفت:‌ ترکش خورده‌ام، کمک می‌خواهم.
درآن تاریکی شب دستش را دراز کرد و گفت: ‌مثل اینکه این دست من در اثر ترکش قطع شده است و به یک پوست بند است. آنرا بگیر و بکش، اگر کنده شود، خودم می‌توانم به عقب بروم.
به شهید ابوالقاسم معینی گفتم: تو این کار را بکن.
گفت:‌ من طاقتش را ندارم، اگر می‌توانی کمکش کن.
دشتش را کشیدم و جدا کردم حتی یک تکان هم نخورد. بعد دست قطع شده را از من گرفت و همان طور که از محل قطع شدن خون بیرون می‌جست، آن را روی خاک گذاشت. با یک دست دیگر سر به سجده نهاد سپس نماز شکر گزارد و گفت:‌ خدایا قبول کن، من این دست را در راه امام حسین (علیه السّلام) دادم.

عبادت خالصانه


شهید مصطفی ردانی پور:

 سرش‌ را از سجده‌ بلند کرد، چشم‌های‌ سرخ‌، خیس‌ اشک‌. رنگش‌ پریده‌بود.نگران‌ شدم‌.گفتم‌ «چی‌ شده‌ مصطفی‌؟ خبری‌ شده‌؟ کسی‌ طوریش‌شده‌؟» دو زانو نشست‌. سرش‌ را انداخت‌ پایین‌. زُل‌ زد به‌ مهرش‌. دانه‌های‌تسبیح‌ را یکی‌ یکی‌ از لای‌ انگشت‌هایش‌ رد می‌کرد. گفت‌ یازده‌ تادوازده‌ِ هر روز را فقط‌ برای‌ خدا گذاشته‌ام‌. برمی‌گردم‌ کارامو نگاه‌می‌کنم‌. از خودم‌ می‌پرسم‌ کارهایی‌ که‌ کردم‌ برای‌ خدا بود یا برای‌ دل‌خودم‌.

حرف دلم: باید بدونیم برای چی عبادت میکنیم!یکبار فکر کردم نکنه هرشب میرم

مسجد از سر عادت باشه نه شوق عبادت خدا


مناجات شهدا


 یا نور

خدایا این بنده ضعیف و ذلیل و گنهکارتو میخواهد که او را ببخشی و بیامرزی و قلم عفو بر اعمال او بکشی

خدایا به من توفیق بده که به عهد خود که با تو بسته ام و هر بار با تکرار گناهان به آن عمل نکرده ام، این بار وفا نمایم.

خدایا قسمت می دهم بر محمد و آل محمد ( صلی الله علیه و آله) قبل از اینکه مرا از این دنیا ببری، تمامی گناهانم را ببخش و به من آنقدر توانایی بده تا آخرین نفسی که زنده هستم بنده مخلص تو باشم و در راه تو و برای تو حرکت کنم.

خدایا از تو میخواهم اگر درراه تو و به دست دشمنان تو کشته شدم، مرا به عنوان شهید در راهت بپذیری، زیرا که گناهانم زیاد است و طاعتم اندک.

خداوندا عاجزم و بیچاره، فقط امید به لطف و کرم و فضل  تو دارم.

 قسمتی از وصیت نامه سردار شهید احمد بابایی

غزل دلتنگی شهدا


بسمـــ ربـــ الزهـــرا

باز امشب به دلــــم یاد رفیقــان دارم

زیر لب زمزمـــــه ی آیه ی قـــرآن دارم

که همـه پر بکشـــیدنـد ، ولی جــا ماندم

سالیانی است که من این غمِ پنهان دارم

شــده ام مثـــل کـــویری که نـدارد آبـی

روز و شب از بَرشان خواهش باران دارم

نامه ی مـــادر و ســـــربند و پلاک و چفیه

یادگــــاری است کــه از دولتِ  یاران دارم

دائما چشــــم امــید دل و لطــف شـــهدا

اینچنین است که من دست به دامان دارم

اینکه من هستم و اینگونه نفــس می گیرم

همه لطفی است که از سمت شهیدان دارم

ای خدا نیمه شبی حاجت خود می گیرم

من به اعجـــاز شهـــــیدان تو ایمــان دارم

چه کسی هست دهد گوش به حرف دل من

باز امشــب به دلـــــــم یـــاد رفـیقـــــان دارم

حرف دل شهدا


ای نخل ها! ما را دریابید.
لبخندی برایمان بفرستید, از بغض هایمان بپرسید.
ما محاصره شدگان والفجریم. ما غرق شدگان اروندیم, ما مفقود الاثرهای رمضانیم.تپه های بغض گرفته ی قلاویزانیم, میدان مینهای فکه ایم, مجنون جزیره ی مجنونیم.

غروب های غمگین شلمچه ایم.
ما را پناه دهید ای شفاعت دیده ها. پس چرا چیزی نمیگویید.
ای یادگاران خلوت سنگرها. راستی با آن همه یاران چه کردید؟

چطور قامتتان از شکستن آن همه دل نشکست؟ چطور نشنیدید آن همه صدای بلند را؟
راهی مهیا کنید. از سفری به سمت نور بگوئید. از نخل های سر به زیر حرفی بزنید.
هر توسلی به شما ختم و هر تلاطمی لبیک گویان به شما می پیوندد.
شکلک گلشکلک گلشکلک گلشکلک گل

زندگی


جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

زندگی اگر از مجرای قرآن و ولایت فقیه بگذرد، زیبا و با هدف و دوست داشتنی است و مرگ، در این حالت دوست داشتنی تر! این حقیقت زندگی است که فقط قلیلی آگاه هستند بر آن!
شهید عباس قنبری


گل یا پوچ

دنیا مشتش را باز کرد.
 شهدا "گل" بودند و ما "پوچ".
 خدا آنها را برد و زمان ما را...

سلام برشهدا

سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم
قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم
به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند
سلام و درود خدا بر امام شهدا و شهدا و خانواده معظم شهدا......
ما مدیونیم تا قیامت....


خاطره ای از شهید علمدار


یکی ازهمرزم های شهید علمدار:

یه شب تو سنگر با یچه ها جشن پتو گرفتیم همه رفتن زیر پتو اما از همه بیشتر سید رو زدیم

بعد آخر سید رو بستیم به قلاب سقف و آویزونش کردیم تا صبح آویزون بود

اما الان هر وقت عکسش رومیبینم  میگم سید جان ماروحلال کن


شکلک های محدثه



مناجات شهدا


شهید معلم مهدی رجب بیگی

متولد سال 1336

خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بی‌خبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطا کن  که برای تو برود.


مناجات سید محمد حسین علم الهدی



http://www.khavaranshop.com/http://www.khavaranshop.com/http://www.khavaranshop.com/

خدایا این سرزمین پاک در دست ناپاکان است، در همین 20 کیلومتری من در همین تاریکی شب علی می خواست و به نخلستان می رفت فاطمه وضو می گرفت پیامبر به سجده می رفت و حسن و حسین به عبادت میپرداختند. این خانه کوچک این سنگر این گودی در دل زمین ، این گونی های بر هم تکیه داده شده پر از حرف است.

فریاد است غوغاست ...
تنهایی عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است.
خدایا این خانه کوچک را بر من مبارک گردان ، در این چند روز با خاک انس گرفته ام . بوی خاک گرفته ام ، رنگ خاک گرفته ام ، حال می فهمم که چرا پیامبر علی ابن ابیطالب را ابوتراب نامید.
خدایا اگر من در دل سنگرم تو در دل من هستی و در دل من و سنگر هر دو حضور داری . لحظات چگونه می گذرد ؟ عبور زمان مانند عبور آب بحری از جلوی چشمانم کاملا ملموس است.
اما زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پر طپش است یک دل خاکی در زمین خدا است ، پاکی در متن نمی تواند تکرار پذیر باشد
آری ... تنها موهبتی است الهی در تنهایی از تنهایی بدر می آییم در تنهایی به خدا می رسیم ... و در سنگر تنها هستم.


شادی روح مطهر این شهید بزرگوار و همه ی شهدا از صدر اسلام تا به امروز

اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم واحشرنا  معهم واهلک اعدائهم اجمعین


شکلک گلشکلک گلشکلک گلشکلک گلشکلک گلشکلک گل

لبخند شهید رضا قنبری


line pixday.ir زیباساز وبلاگ – جدا کننده متن  24
به طور قطع ما آدم های پا در گل مانده، از درک این لبخند در موقع کفن شدن این شهید عاجزیم. این رمز و راز را تنها عاشق و معشوق می دانند و بس.

ای شهید! مگر چه می بینی که این چنین شاد و مسروری؟
لبخند بزن دلاور!
لبخند بزن بر آنچه به آن دست یافته ای.
لبخند بزن که آنچه وعده الهی بود، به حقیقت پیوسته است.
لیخند بزن به فرشتگان مقربی که به استقبالت آمده اند. به همرزمان شهیدت. به امام شهدا...
لبخند بزن به ما که چشم به شفاعت تو دوخته ایم.

پیش از این درباره شهیدی از اهواز به نام «محمدرضا حقیقی» شنیده بودم در زمانی که می خواستند او را وارد قبر کنند بر لبانش لبخند دلنشینی نقش بسته بود...

و دیگر بار لبخند شهید «رضا قنبری». لبخندی از سر رضایت. شوق، آرامش، ...
به راستی بر این لبخند زیبا و دلنشین چه شرحی می توان نوشت؟

نام: شهیـد رضا قنبری
شهادت: مصادف با شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) - 19 /8 /64
مزار:
گلزار شهدای بهشت زهرا(سلام الله علیها) قطعه: 26 ردیف: 35 شماره:33

خوش‌بحال بچه‌های شهید!


معلم که می‌دانست پدرش جانباز جنگ است، سعی کرد حرف‌هایی بگوید تا آرام‌اش کند
و به او دلداری بدهد. حرفهای معلم ناتمام ماند وقتی دختر بچه به او گفت:

«خوش‌بحال بچه‌های شهید! آخر آنها ناراحتی پدرشان را ندیده‌اند...».


شهادت


خون شهید، جاذبه‌ی خاک را خواهد شکست؛

و ظلمت را خواهد درید؛

و معبری از نور خواهد گشود؛

و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن،

هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد.
شهید سید مرتضی آوینی


sipjLHER_525.jpg